گزارش/براندازی کنسل شد، بیایید با رقص هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشیم!

براندازی کنسل شد، بیایید با رقص هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشیم!

بلوای ۱۴۰۱ و مظاهر مدنی ـ سیاسی آن فاقد هر گونه جایگزینی در ساحت‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است و بزرگ‌ترین ضربه این اتفاقات نوعی آشوب روانی بین مردم بود که امنیت فکری خیلی‌ها را از آنان ربود و به وادی پوچی کشاند.

براندازی کنسل شد، بیایید با رقص هنجارهای اجتماعی را به چالش بکشیم!

خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه ـ محمدمهدی اسکندری: در چند روز اخیر فیلمی منتشر شد که در آن گروهی پنج نفره از دختران جوان در بلوک ۱۳محله اکباتان، با آهنگ «آرام باش» از خواننده نیجریه‌ای در حال رقصیدن هستند و به نوعی یک کنش‌گری مدنی و اعتراضی را  در قبال وقایع اخیر نسبت به حاکمیت اعمال می‌کنند. فیلم این دختران رقاص محله اکباتان به سرعت در فضای مجازی بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد و مخالفان و موافقان آن نسبت به این کلیپ واکنش‌هایی نشان دادند. طولی نکشید که در فیلمی دیگر این دختران نسبت به اقدام خود اظهار ندامت و پشیمانی کرده و گفتند: «به قول قهرمان کشورمان ما دختران شما هستیم. ما هم گاهی خطا می‌کنیم.»

استارت کمپین رقصیدن زنان و دختران

پس از این اتفاق بود که در کمپینی، تعدادی از زنان و دختران ایرانی با فیلم گرفتن از رقصیدن‌های خود، فضای مجازی فارسی زبان را با کمک تبلیغات رسانه‌ای آن طرف آبی پر کردند و این کار خود را در حمایت از «دختران رقصنده» اکباتان، اعتراض و عملی مبارزانه نسبت به حاکمیت و قوانین اسلامی دانستند.

طبیعتاً گفت و ‌شنود درباره چنین اقداماتی گسترده و بی‌شمار است و کافی است با جست‌وجویی در فضای مجازی به تحلیل‌های مختلفی که در این باره ارائه شده است، دسترسی پیدا کنیم. اما این عمل از ابعاد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی هم قابل بحث و تدقیق است. به راستی آیا با رقص می‌توان ساختاری را که ۴۴ سال در برابر جدی‌ترین تهدیدات و تحریم‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی پایدار مانده است، از پا در آورد؟ این نوع اقدامات چه  تأثیراتی بر جامعه و تحلیل معرفتی آنان دارد؟

واکنشی بودن این اتفاقات

در وهله اول، کمپین رقصیدن برخی دختران و زنان ایرانی را باید نوعی «واکنش» دانست. واکنش‌ها خالق انرژی هستند و اغلب این انرژی در افراد کنترل نشده است. برای همین افرادِ لج‌باز و دارای خویِ واکنشی یا به ورطه تفریط می‌افتند یا در وادی افراط. به عبارتی چه به درست و یا چه به غلط، موضوعی آنان را اذیت کرده و یا آنان «احساس» اذیت شدن از موضوعی را دارند (ولو به شکل کاذب و غیر واقعی)، حال این افراد برای تقابل با آن امر موذیانه که در انتزاع و فکر خودشان وجود دارد، دست به یک واکنش می‌زنند که فقط مخالفت و اعتراض خودشان به موضوع را نشان دهند و معمولاً توجهی به اثرات و نتایج آن ندارند.

حاصل امر در چنین فضایی، ایجاد خشونت در ادامه روند لج‌بازی و واکنشی بودن است. بگذارید این موضوع را با مثالی بیان کنم. روان‌شناسی و علم مشاوره امور خانواده، افراد لج‌باز را تولیدکنندگان خشونت معرفی می‌کند، چرا که کنترل نداشتن بر رفتار موجب می‌شود آنان نتایج و ثمره‌های نامطلوب را در محیط به وجود بیاورند. اعمال واکنشی فاقد «حد وسط» رفتاری هستند و چه بسا اصلا و ابدا نسبت به آن موضوعی که مطلوبشان بوده، ارتباط و سنخیتی نداشته باشند.

وقتی ارزش، ضدارزش می‌شود

وهله بعدی و گام دوم در تحلیل کمپین رقص زنان در ساحت «ارزش‌ها و ضدارزش‌ها» قابل پیگیری است. در تمام جوامع انسانی، موضوعاتی در حالت عادی به عنوان ارزش شناخته می‌شوند، اما وقتی ما تأکید بیش از حد و غیرقابل کنترل نسبت به آنان داشته باشیم، این امر ارزشی می‌تواند به ضدارزش تبدیل شود. مثلاً گاهی آزادی امنیت را خدشه‌دار می‌کند، یا یک رویکرد سوسیالیستی آزادی‌های فردی را نادیده می‌گیرد و….

حال در تطبیق این موضوع با مسأله کمپین رقصیدن زنان، باید گفت ادعای آنان «آزادی» و «شادی» در جامعه است؛ به تعبیری این افراد می‌خواهند طلب آزادی و شادی را در رقصیدن‌ در فضای عمومی جامعه نشان دهند. شعار «آزادی» و «حال خوب داشتن» مطلوب کل طالب و مقصود کل قاصد است، اما در چنین عملی و با نمایش رقصیدن‌های خیابانی نتیجه می‌شود به ابتذال کشاندن و خیابانی کردن مفهوم مقدس آزادی و حرّیت. این کمپین اگرچه در مقام ادعا خود را بیانگر ارزش آزادی می‌داند، اما در عمل و نتیجه، دارد یک ارزش دیگر با عنوان «اخلاق اجتماعی» را زیر سؤال می‌برد و خود را تبدیل به ضدارزش می‌کند. لازم به ذکر است که موضوع تبدیل ارزش‌ها به ضد ارزش به نوعی در راستای همان موضوع «واکنشی» شدن رفتارها قرار می‌گیرد و باید با آن نظرگاه تحلیل و بررسی شود.

ایجاد آشوب روانی با از بین بردن عناصر انسجام‌بخش اجتماعی

گام سوم مربوط به عناصر انسجام بخش اجتماعی است. در هر جامعه از خاورمیانه مسلمان گرفته تا قبایل سرخ‌پوست در آمریکای جنوبی عناصر و عواملی جامعه را منسجم کرده و قوام آن را حفظ می‌کنند. مثلا در ایران «دین» عنصر انسجام‌بخش است، یا در آمریکا «ناسیونالیسم» چنین کارکردی دارد و در شعار سیاسی «اول آمریکا» خودنمایی می‌کند. این عناصر متعدد، انسجام را ایجاد می‌کنند و انسجام در بُعد فردی و اجتماعی قوام‌‌بخش جامعه است. مثلا در بُعد جمعی، نوعی وحدت را خلق می‌کند تا افراد در بزنگاه‌ها به یاری همدیگر بیایند و در حوزه فردی هم هویت‌بخش برای انسان است و می‌توان گفت پناهگاه بشر در جامعه را پدید می‌آورد.

کمپین رقصیدن دختران ایرانی و نشر آن در فضای مجازی نوعی «آنومی» یا به تعبیر دیگر« آشوب» را در سطح هنجار اجتماعی به وجود می‌آورد و آن انسجام اجتماعی را با خلل مواجه می‌سازد؛ چرا که اساساً امری بیگانه است و این عمل نامأنوس می‌خواهد در سطح کلان اجتماعی خودنمایی کند. تأثیر روانی این قبیل هنجارشکنی‌ها را باید جدی گرفت؛ چون رفته‌رفته می‌تواند معیارها و مفاهیمی چون اخلاق، مردم، آزادی و … را دگرگون سازد و از آن وحشتناک‌تر زمانی است که ساختمان ارزش‌های تو را فرو می‌ریزد، اما برای آن جایگزینِ تضمین‌کننده‌ای ندارد؛ چیزی که نیهلیسم مدرن که در ایران ردپایش خیلی وقت است، نمایان شده به آن دچار بود. بن‌بست نیهلیسم زمانی بود که وقتی قرار شد به جای آن هنجارها و ارزش‌های گذشته، الگو و نمونه‌ای را جایگزین کند، گفت: «کدام ارزش؟ تضمین برای چه؟ تضمین به چه کسی؟»

گاهی هم این آشوب و اغتشاش هنجاری از منشأ خیر است و خود سازمان‌دهنده مجموعه عناصر انسجام‌بخش حول محور یک موضوع ارزش‌مند، همانطور انبیای الهی چنین بودند. قرآن در این باره می‌فرماید: «کان الناس امه وحده فبعث اللّه النبین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا االذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم فهدى اللّه الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم»

‎حقیقت امر این است که بلوای ۱۴۰۱ و مظاهر مدنی و سیاسی آن فاقد هرگونه جایگزینی در ساحت‌های مختلف، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند و بزرگ‌ترین ضربه این اتفاقات نوعی آشوب روانی بین مردم بود که امنیت و پناه فکری خیلی‌ها را از آنان ربود و به وادی پوچی کشاند.

 

 

 

 

دلار به عنوان ارز غالب جهان باقی می‌ماند؟

حسین مهدی‌تبار – تحلیلگر امور بین‌الملل
دلار به عنوان ارز غالب جهان باقی می‌ماند؟

تهران- ایرنا- سلطه دلار بر مبادلات بین‌المللی به کنفرانس «برتون وودز» بازمی‌گردد. کنفرانسی که با تعیین هنجارهای جدید برای نظام بین‌الملل پس از جنگ، دلار را به عنوان ارز تضمین‌کننده ثبات تعیین کرد. تسلط این ارز اما در سال‌های اخیر با چالش روبرو شده است.

در طول سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، دلار آمریکا به عنوان اصلی‌ترین ارز بین‌المللی حکمرانی می‌کند. البته دلار، نخستین ارز غالب جهان نیست؛ به گزارش نشنال افرز، از آغاز تجارت بین‌الملل، سه ارز غالب جهانی وجود داشته است. ارز هلند که از قرن ۱۷ تا ۱۸ سلطنت می‌کرد؛ سپس استرلینگ بریتانیا تا اوایل قرن ۲۰ و در نهایت دلار از زمانی که جنگ جهانی دوم تمام شد.
بعد از جنگ جهانی به دلیل جایگاه اقتصادی آمریکا و تمرکز بخش عمده طلای جهان در این کشور، سیستمی مبتنی بر برابری هر اونس طلا با ۳۵ دلار ایجاد شد. در سال ۱۹۷۱ « ریچارد نیکسون» رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، بر خلاف تعهدات برتون وودز، ارتباط طلا و دلار را قطع کرد. با این حال، دلار همچنان ارز مسلط جهان باقی ماند.

دلایل اقتصادی زیادی برای چرایی تسلط دلار وجود دارد که توضیح آن‌ها، هدف این گزارش نیست. به هر ترتیب، در حال حاضر دلار با در اختیار داشتن ۶۰ درصد ذخایر ارزی، اصلی‌ترین ارز ذخیره‌ای جهان است. ارز ذخیره‌ای ارزی است که دولت‌ها برای مقابله با نوسان‌های اقتصادی، توان پرداخت مالی و امکان تسویه واردات، ذخیره می‌کنند. همچنین در طول ۲۰ سال اخیر، دلار آمریکا همواره بیش از ۸۰ درصد تسویه‌حساب‌های بین‌المللی را به خود اختصاص داده است.

قابل توجهی از توان اعمال ابرقدرتی آمریکا به دلار وابسته است. دلار ابزاری است که ایالات متحده به وسیله آن هژمونی خود را تحکیم می‌بخشدتسلط دلار چه منافعی برای ایالات متحده داشته است؟

دلار، جدا از مزایای اقتصادی برای ایالات متحده، به آمریکا این امکان را داده تا بتواند علیه هر کشوری جنگ مالی به راه بیندازد. دلار نشانگر قدرت ساختاری آمریکا و به نفع جایگاه سیاسی این کشور است. قدرت ساختاری، قدرتی است که در آن، کشور قدرتمند می‌تواند از طریق ساختارهای مسلط در جهان، قدرت را اعمال کرده و کشورها را وادار به پیروی کند.

به همین ترتیب، بخش قابل توجهی از توان اعمال ابرقدرتی آمریکا به دلار وابسته است. از آنجایی که دلار واحد محاسبه، تبادل و ذخیره مالی محسوب می‌شود، محدودیت در استفاده آزادانه از آن، تجارت بین‌المللی را برای کشورهای هدف، تهدید می‌کند.
در واقع دلار ابزاری است که ایالات متحده به وسیله آن هژمونی خود را تحکیم می‌بخشد. به این دلیل که بیشتر توان اعمال قدرت از سوی قدرت برتر به این بستگی دارد که این کشور بتواند پاداش لازم را برای کشورهای پایبند به نظم بین‌المللی مورد نظر آمریکا و همچنین مجازات را برای کشورهای تجدیدنظر طلب وضع کند. دلار این موقعیت را فراهم کرده و به آمریکا این امکان را می‌دهد که در عمل، صلاحیتی قضایی در سراسر کره زمین اعمال کند.

چرا دلار تضعیف شده است؟

هرچند تحریم مالی آمریکا می‌تواند هر موسسه نقض‌کننده قوانین آمریکایی را تا مرز فلج‌شدن پیش ببرد اما این ابزار برای آمریکا بی‌هزینه نیست و حتی ممکن است به قیمت پایان تسلط دلار تمام شود. اکونومیست در این رابطه نوشته بود: «استفاده از تحریم، هژمونی دلار را تضعیف می‌کند. در نتیجه رقبای آمریکا و متحدان [ اتحادیه اروپا] تلاش می‌کنند گزینه‌های‌ جایگزین داشته باشند.»

«امریکن افرز» نیز در همین رابطه نوشت: «با مسدودکردن ذخایر خارجی روسیه، ایالات متحده به جهان پیام داد که دسترسی سایر کشورها به ذخایر دلاری آن‌ها منوط به رویکردشان در سیاست خارجی است.» این مساله، هراس مهمی برای کشورهای دیگر ایجاد می‌کند. علت ایجاد این هراس، به ماهیت ارز ذخیره بر می‌گردد.
ارز ذخیره انتخاب می‌شود تا ثبات را در شرایط متلاطم اقتصادی برای کشورها ایجاد کند اما وقتی خود دلار بخواهد ابزار بی‌ثباتی کشورها فرض شود، تلقی عمومی از آن به عنوان ارز قابل اعتماد زیرسؤال می‌رود. این مساله به اندازه‌ای قابل توجه است که یک مقام ارشد صندوق بین‌المللی پول نیز در مورد آن هشدار داده: تحریم‌های روسیه سلطه دلار را تهدید می‌کند.

واکنش کشورها به سوء استفاده آمریکا از دلار

در نتیجه این رویکرد واشنگتن، کشورها _ به‌ویژه آن‌ها که منافعی متعارض با منافع آمریکا دارند_ گزینه کاهش تسلط دلار بر ذخایر ارزی خود را دنبال خواهند کرد. در طرف رقبای ایالات متحده، اثر این رویداد مشهود است. به گزارش اکونومیست روسیه (پیش از جنگ اوکراین) نسبت به سال ۲۰۱۳ ذخایر ارزی دلاری خود را از ۴۰ به ۲۴ درصد کاهش داد.
در مورد چین هم وضعیت مشابه است؛ این کشور در طول سال‌های اخیر تلاش‌کرده تا پیمان دوجانبه پولی را با کشورهای هدف تجارت خود افزایش دهد. برای مثال نزدیک به ۴۰ درصد تجارت چین و روسیه به یوآن انجام می‌شود. همچنین ابتکار جاده ابریشم، این امکان را برای چین فراهم کرده تا به طور گسترده استفاده از ارز خود را ترویج کند.

هشدار مقام ارشد صندوق بین‌المللی پول: تحریم‌های روسیه سلطه دلار را تهدید می‌کندآمار کاهش استفاده‌ دیگر کشورها از دلار به عنوان ارز ذخیره در فاصله زمانی سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۰ همین مساله را تأیید می‌کند. در طرف متحدان آمریکا، اتحادیه اروپا در سال‌های گذشته یورو را ترویج می‌کند؛ به طوری که امروزه نزدیک به ۳۵ درصد پرداخت‌های مالی جهان به یورو انجام می‌شود.

فاصله عربستان از ایالات متحده و امکان برقراری قراردادهای نفتی بدون دلار، تهدیدی برای تسلط این ارز است. این مساله آینده سیستم پترودلار را در هاله‌ای از ابهام قرار داده؛ این سیستم به توافق آمریکا و عربستان در سال ۱۹۷۵ برمی‌گردد که تضمین می‌کرد، در ازای فروش نفت عربستان به دلار، این کشور تحت حمایت امنیتی ایالات متحده باشد.
پترودلار با ترغیب کشورها به افزایش ذخیره دلار برای خرید نفت، به تسلط دلار در بازار مبادله‌ای جهان کمک می‌کرد. اما حالا با وجود افزایش اختلاف‌های ایالات متحده و عربستان، به‌ویژه بعد از ریاست جمهوری «جو بایدن» و شروع جنگ اوکراین، پیوند بین نفت و دلار سستتر از همیشه است.

البته، همه این مسائل به معنی ایجاد تغییر یک‌شبه در وضعیت دلار نیست. با وجود کاهش بهره‌برداری از دلار به عنوان ارز ذخیره، کاهش درصد استفاده از آن در طول این سال‌ها ناچیز بوده است. آن هم به این دلیل که کنار گذاشتن دلار هزینه‌های اقتصاد زیادی دارد و با توجه به جایگاه هژمونیک آمریکا، متضمن هزینه‌های سیاسی قابل توجه هم هست.

رقیب اروپایی دلار در چه وضعیتی است؟

یورو با در اختیار داشتن ۲۰ درصد ذخایر ارزی، در مقام دوم ذخایر ارزی جهان قرار دارد. با این حال یورو به معنای دقیق، یک ارز فراگیر نیست. بررسی‌ها نشان می‌دهد بیشتر یوروهای ذخیره‌ای در بانک‌ها، مربوط به کشورهایی است که همجوار اروپا بوده و یا بیشتر تجارت آن‌ها به اروپا وابسته است.

هر چند کمیسیون اروپا در سال ۲۰۱۹ رسما تلاش برای گسترش یورو را آغاز کرد اما یورو برای جایگزینی با دلار با چالش‌های مهمی روبروست، از جمله نبود یک بانک مرکزی مستقل که بتواند از یورو حمایت کند. مساله دیگر که باز هم به عدم استقلال سیاسی اروپا باز می‌گردد، ناتوانی این اتحادیه در نقش‌آفرینی به‌عنوان تضمین‌کننده امنیت است.

یورو برای جایگزینی با دلار با چالش‌های مهمی روبروست، از جمله نبود یک بانک مرکزی مستقل که بتواند از یورو حمایت کندبررسی ذخایر ارزی دلار در کشورهایی با وابستگی امنیتی بالا به آمریکا نسبت به دیگر کشورها، ارتباط مستقیم جایگاه امنیتی ایالات متحده و هژمونی دلار را تائید می‌کند. در واقع، ایالات متحده با گسترانیدن چتر حمایت امنیتی خود، اعتبار دلار را به کشورهای وابسته، در ازای تضمین امنیت آن‌ها فروخته است اما اتحادیه اروپا نه تنها نمی‌تواند به عنوان بازیگر امنیتی مستقل حمایت امنیتی بفروشد، بلکه برای تامین امنیت خود هم به ایالات متحده وابسته است.

بنابراین، یورو از ظرفیت لازم برای جایگزینی با دلار برخوردار نیست. در عمل هم از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹ جایگاه یورو به عنوان ارز ذخیره تغییر مشهوری نداشته که نشان می‌دهد، این ارز دست‌کم در حال حاضر قادر به ایفای نقش به عنوان ارز غالب نیست.

آیا یوآن چین می‌تواند جایگزین دلار باشد؟

یوآن به عنوان پنجمین ارز ذخیره‌ای جهان، فاصله زیادی با ارز غالب بین‌المللی دارد. این ارز فقط ۴ درصد تسویه حساب ارزی جهان را به خود اختصاص داده است. از این گذشته، ۴۵ درصد از مبادلات ارزی یوآن با منطقه هنگ‌کنگ بوده است.
جدا از ضعف‌های اقتصادی در برابر در دلار، چین هنوز قادر به تنظیم قواعد جدید در سیستم پولی بین‌المللی که متضمن تسلط یوآن باشد، نیست. عمق بازار سرمایه‌ای چین فقط ۵ درصد در برابر ۵۰ درصد آمریکاست. برخی هم ویژگی‌های نظام سیاسی داخلی چین و تبلیغات منفی گسترده علیه آن‌ را مانعی برای اعتماد بانک‌های بین‌المللی به ارز این کشور می‌دانند.

با این حال چین برای افزایش نفوذ یوآن تلاش می‌کند. اقداماتی مانند قراردادن یوآن در سبد حق برداشت ویژه صندوق بین‌المللی پول، ایجاد پیمان‌های دوجانبه پولی و مشارکت در کمک‌های خارجی به ویژه در آفریقا و آسیا که اعتبار بین‌المللی یوان را افزایش داده، از جمله فعالیت‌های چین برای اعتبار ارز ملی است.

با این حال، اگرچه چین تلاش می‌کند تسلط دلار بر بازارهای جهانی را کاهش دهد اما این بدان معنا نیست که این کشور می‌تواند هژمونی یوآن بر تجارت بین‌المللی را فراهم کند. به عبارتی، چنانچه فایننشال تایمز نوشته بود: یوآن رقیب دلار است اما جایگزین آن نمی‌شود.

چین بیش از آن‌که به دنبال تسلط یوآن بر بازارهای مالی باشد، از تقویت یوآن به عنوان ابزاری برای چالش هژمونی سیاسی آمریکا بهره می‌بردبه نظر می‌رسد، دولت چین بیش از آن‌که به دنبال تسلط یوآن بر بازارهای مالی باشد، از تقویت یوآن به عنوان ابزاری برای چالش هژمونی سیاسی آمریکا بهره می‌برد. در واقع، پیوستگی دلار با تسلط سیاسی آمریکا، رقبای این کشور را وادار به تضعیف دلار کرده؛ به گونه‌ای که این دولت‌ها تلاش می‌کنند با تضعیف دلار، جایگاه ابرقدرتی آمریکا را تغییر دهند.
هرچه دلار ضعیف‌تر شود، جایگاه سیاسی آمریکا با تضعیف بیشتری مواجه شده و آزادی عمل دیگر کشورها در نظام بین‌المللی افزایش می‌یابد. بنابراین، با توجه به فاصله قابل توجه جایگاه دیگر ارزها از جمله یوآن در مقابل دلار، موقعیت مطلوب، نه جایگزینی ارزی دیگر به جای دلار که رشد دیگر ارزها برای کنترل غلبه این ارز آمریکایی است.

به نوشته‌ی فایننشال تایمز، این شرایط احتمالا به وضعیت بی‌نظمی ارزی منتهی خواهد شد. در این حالت، به دلیل فقدان جایگزین مناسب برای دلار، چند ارز غیر از دلار رشد قابل توجهی به موازات دلار خواهند داشت.

جمع‌بندی

با وجود تلاش رقبای آمریکا برای تضعیف دلار، پایان سلطه دلار اغراق‌آمیز است. درطول دو دهه اخیر، گرچه سهم دلار در ذخایر ارزی از ۷۰ به ۶۰ درصد کاهش یافته اما تسلط این ارز در عرصه پرداخت‌ها تغییر قابل توجهی نکرده و همچنان در بیش از ۸۰ درصد تسویه‌ها استفاده می‌شود. با این حال، هرچند دلار همچنان ارز غالب بین‌المللی است اما باید دید در آینده، آیا تغییری بنیادی در وضعیت سلطه این ارز ایجاد خواهد شد؟

 

 

 

 

تکرار تراژدی تعرفه های پزشکی/ صف آرایی بیمه ها در مقابل پزشکان

تکرار تراژدی تعرفه های پزشکی/ صف آرایی بیمه ها در مقابل پزشکان

تعرفه های خدمات تشخیصی و درمانی در سال ۱۴۰۲ هنوز اعلام نشده و این در حالی است که تعرفه ها می بایست قبل پایان هر سال، به تصویب هیئت وزیران برسد.

به گزارش خبرنگار مهر، موضوع تعیین تعرفه‌های پزشکی، یکی از چالش‌های حوزه سلامت در پایان هر سال است که باعث بلاتکلیفی مردم و پزشکان مطب دار می‌شود. در این بین، معدود پزشکانی هستند که بدون اینکه منتظر ابلاغ تعرفه‌های جدید بمانند، نرخ ویزیت را بالا می‌برند. این در حالی است که قریب به اتفاق جامعه پزشکی، با همان تعرفه‌های قبلی، بیماران را ویزیت می‌کنند.

افزایش هزینه‌های زندگی که مشمول آحاد جامعه از جمله جامعه پزشکی می‌شود، بعد از آغاز سال نو؛ اتوماتیک وار اتفاق می‌افتد ولی جامعه پزشکی در بخش خصوصی اجازه ندارد تا زمان ابلاغ تعرفه‌های جدید، دستمزد خود را افزایش دهد.

محمد رئیس زاده رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران، در توضیح روند تعیین تعرفه پزشکی سال ۱۴۰۲، گفت: در خصوص تعرفه جدید خدمات تشخیصی و درمانی آنچه سازمان برنامه و بودجه جهت ارائه به هیأت دولت آماده نموده، ۲۵ درصد افزایش در بخش دولتی و ۳۰ درصد در بخش خصوصی است.

وی افزود: سازمان نظام پزشکی در حال پیگیری شبانه روزی از طریق دولت، مجلس و کمیسیون بهداشت و درمان مجلس و سایر ابزارهای ارتباطی جهت تغییر در این درصدها است.

همچنین، رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران، در نامه‌ای به رئیس جمهور، نوشت: شورای عالی بیمه سلامت در آبان ۱۴۰۱ طبق روال قانونی میزان افزایش تعرفه خدمات سلامت را تعیین و به سازمان برنامه و بودجه که خود عضو شورا است، اعلام کرد تا آن سازمان موضوع را برای تصویب نهایی به هیأت وزیران ارسال نماید.

معاونت ذی‌ربط در سازمان برنامه و بودجه بر خلاف قانون و برخلاف تأکیدات حضرتعالی در مکاتبات قبلی این سازمان، علاوه بر تغییر عدد مصوب شورای‌عالی بیمه سلامت، با تأخیر در ارسال آن به هیأت دولت، امکان تعیین تکلیف آن را به دو جلسه آخر هیأت دولت در سال جاری موکول کرده است.

لذا استدعا دارم به قید فوریت دستور فرمائید ضمن رعایت مصوبه شورای عالی بیمه سلامت، قبل از پایان سال، تصویب آن در دستور کار هیأت وزیران قرار گیرد.

در همین حال، منصور جعفری نمین رئیس شورای عالی نظام پزشکی، با گلایه از تأخیر چند ماهه هیئت دولت در تصویب و ابلاغ تعرفه‌های سال ۱۴۰۲، گفت: مطابق قانون، تصویب تعرفه باید قبل از پایان سال صورت گیرد. در حالی که چهار ماه از آخرین مصوبه شورای عالی بیمه می‌گذرد و هنوز تکلیف تعرفه‌های سال ۱۴۰۲ مشخص نگردیده است. در چنینی شرایطی وجود یا عدم وجود شورای عالی بیمه سلامت و جلسات آن معنی ندارد و اقدام جنابعالی در اعتراض به حق به این رفتار مورد حمایت شورای عالی نظام پزشکی کشور است.

ترکیب شورای عالی بیمه سلامت، متشکل از نمایندگان بیمه‌ها، وزیر بهداشت، نماینده دولت و نماینده جامعه پزشکی است.

همین ترکیب نامتوازن شورای عالی بیمه سلامت، باعث شد تا رئیس کل سازمان نظام پزشکی، سال گذشته در نامه‌ای به رئیس جمهور، خواستار اصلاح ترکیب این شورا شد. اما، هنوز تغییری در ترکیب شورا ایجاد نشده است.

سازمان نظام پزشکی در شورای عالی بیمه سلامت، فقط یک رأی دارد و همواره آرای بیمه‌ها در مقایسه با تک رأی سازمان نظام پزشکی، به گونه‌ای پیش می‌رود که تعرفه‌ها بر اساس میل و خواسته بیمه‌ها به هیئت دولت پیشنهاد شود. در این بین، وزیر بهداشت نیز سمت دولت می‌ایستد؛ در حالی که می‌بایست نیم نگاهی هم به خواسته جامعه پزشکی داشته باشد.

روزهای پایانی هر سال، شاهد تکرار تراژدی تعرفه پزشکی هستیم و همین موضوع نشان می‌دهد جدال بیمه‌ها با پزشکان، همچنان ادامه دارد.

 

روزی که وحشتناک‌ترین جنایت انسانی رقم خورد

هواپیماها با بمب‌های ۵۰۰ کیلویی به پرواز درآمدند, هیچ‌کس فکر نمی‌کرد از خودی بخورد، اما تنها چند دقیقه بعد از بلند شدن بوی سیب هولناک‌ترین جنایت انسانی در حلبچه رقم خورد، صدام به مردم خودش هم رحم نکرد!

روزی که وحشتناک‌ترین جنایت انسانی رقم خورد

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها – تسنیم نوشت: ۳۵ سال، پیش در  روز ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۶ بود که بزرگترین و وحشتناک‌ترین حمله شیمیایی تاریخ بشر در حلبچه اتفاق افتاد تا صدام  برگ دیگری از جنایات خود را این بار نه در خاک ایران، بلکه در زادگاه خودش رقم بزند. او با این کار نام خود را به عنوان رقم‌زننده یکی از غیرانسانی‌ترین صحنه‌های جنگی را برای همیشه ثبت کرد.

همزمان با شروع عملیات والفجر ۱۰ توسط رزمندگان ایرانی در منطقه کردنشین حلبچه که تصرف بخش‌هایی از کردستان عراق را به همراه داشت، دولت بعث با دستور مستقیم صدام اقدام به بمباران شیمیایی مردم خود در منطقه حلبچه کرد. صدام  به پسرعمو و معاون خود، علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. براساس بررسی‌های سازمان ملل متحد که بعدها در قالب یک گزارش منتشر شد، در این حمله، از گاز خردل و چند ماده شیمیایی عامل اعصاب نامعلوم، استفاده شده بود.

در پی این حمله که به عنوان بخشی از عملیات «انفال» مشهور است، حدود ۵ هزار نفر از مردم حلبچه عراق که عموماً غیرنظامی بودند به شکل فجیعانه‌ای و تنها ظرف چند دقیقه جان خود را از دست دادند. همچنین به گفته منابع، نزدیک به ۱۰ هزار نفر از مردم این منطقه مصدوم شدند که شاید هنوز هم یادگاری‌های تلخ آن فاجعه را در نفس‌های خسته خود احساس کنند.

البته به این لیست، باید به صدها نفر دیگر اشاره کرد که براثر عواقب تنفس گازهای سمی، سال‌ها بعد جان خود را از دست دادند و یا فرزندانی با نقص جسمی به دنیا آوردند.

چرا صدام دستور حمله شیمیایی به حلبچه داد؟

بمباران شیمیایی حلبچه که در فاصله ۱۰ الی ۱۵ کیلومتری مرز ایران قرار دارد، در شرایطی به دستور صدام  به وقوع پیوست که پیروزی نیروهای ایرانی در عملیات والفجر در جبهه‌های کردستان عراق، آزادسازی بسیاری از منطقه‌های کردنشین از جمله «حلبچه» را به همراه داشت. پس از ورود نیروهای ایرانی به این شهر، مردم شهرها و روستاهای اطراف به استقبال از آنان رفتند. همین موضوع تبدیل به دستاویزی برای رژیم بعث شد تا هدف حملات خود را به قصد انتقام‌گیری از این شکست به سمت مردم خودش نشانه برود و این منطقه را هدف بمب‌های شیمیایی قرار بدهد.

بوی سیب تازه، طعم مرگ می‌داد!

بسیاری از منابع تاکید می‌کنند که نیروی هوایی عراق در این حمله، از انواع مواد شیمیایی علیه مردم مظلوم و بی‌دفاع حلبچه استفاده کرده است. همچنین گفته می‌شود که رژیم بعث عراق با ۵۰ فروند هواپیمای ویژه که هر یک، چهار عدد بمب شیمیایی ۵۰۰ کیلویی را حمل می‌کرد در آسمان حلبچه ظاهر شد. در حقیقت، صدام  با ریختن ۲۰۰ بمب حاوی مواد شیمیایی از هم‌وطنانش پذیرایی تلخی کرد.

به گفته بسیاری از حاضران در آن روز شوم، در ابتدا بویی شبیه بوی سیب تازه به مشام رسیده است. برخی از قربانیان پس از استشمام این بو خیلی سریع جان خود را از دست داده و برخی دیگر نیز پس از چند دقیقه جان باخته‌اند.

یکی از اتفاقات عجیبی که چند روز قبل از این عملیات رخ داد، بمباران غیرشیمیایی و شکستن دیوار صوتی توسط خلبانان صدام در حلبچه بود. به نظر می‌رسد که او این کار را انجام داد تا با شکسته‌شدن شیشه‌های منازل، امکان مقاومت مردم در برابر بمباران شیمیایی را به حداقل برساند.

واکنش‌ها چگونه بود؟

در بین تمام واکنش‌های رسانه‌ای که به این فاجعه بشری منتشر شد، روزنامه گاردین لندن واکنشی بسیار عجیب و غریب‌تر از بقیه داشت. این رسانه غربی گزارش این جنایت فجیع را همراه با عکس‌هایی به چاپ رساند و نوشت:

«هیچ جراحتی و خونی و اثری، از انفجار روی اجساد دیده نمی‌شود. اجساد ده‌ها مرد، زن، کودک و حیوانات دست‌آموز در سطح منازل و خیابان‌های این بخش دورافتاده در کردستان عراق را پوشانیده‌اند. پوست این اجساد به طرز عجیبی تغییر رنگ داده و چشم‌‌هایشان باز و خیره، چرک خاکستری رنگی از دهانشان بیرون زده و انگشتان دست آنها به طرز عجیبی کج و کوله است. این طرف، مادری بچه‌اش را برای آخرین بار در آغوش فشرده و آن طرف پدری خود را سپر نوزادی، از آنچه نمی‌دانستند چیست.»

خبرگزاری فرانسه هم چند روز بعد از این کار خودخواهانه صدام علیه مردم خودش نوشت: «حلبچه شهری از کردستان عراق؛ گویی شهری منجمد شده است و ساکنان در خوابی عمیق فرو رفته‌اند.»

اگرچه هنوز بسیاری از رمز و رموز این فاجعه بشری سر به مهر مانده است، اما پروفسور «اوبن هندریکس» رئیس آزمایشگاه سم‌شناسی بیمارستان «گان فلاندر» بلژیک در مورد سموم به‌کار گرفته شده در بمب‌های شیمیایی گفته است: «رژیم بعث عراق از ۳ نوع گاز مختلف علیه حلبچه استفاده کرد. این گازها شامل گاز خردل (ایپریت)، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان)،VX و گاز سیانوژن بودند. بنابراین باید گفت مرگ مردمان کُرد حلبچه مرگی با طعم خردل و با چاشنی تاول‌زای گاز اعصاب تابون و سارین و بوی مرگ‌آور سیانوژن بود!»

انتشار عکس‌های قربانیان حلبچه که بسیاری از آنها توسط عکاسان ایرانی به ویژه احمد ناطقی، سعید صادقی و سعید جان‌ بزرگی  ثبت شده است، خیلی زود، چهره منفور صدام را برای تمام مردم دنیا علنی و حقانیت جمهوری اسلامی ایران را در برابر وی نشان داد.

بسیاری از آن عکس‌ها به دلیل آنکه در لحظه مرگ جان‌باختگان گرفته شده بود، بسیار تکان‌دهنده بود و بازتاب و تأثیر فراوانی بر افکار عمومی جهانی گذاشت. از میان این همه تصویر، عکس عمر خاور، مرد کُردی که کودک یک ساله‌اش را در آستانه در خانه‌اش در آغوش داشت به‌عنوان نماد فاجعه حلبچه شناخته شده است. دکتر احمد ناطقی آن عکس را گرفت که بعدها روی تندیسی در جلوی دادگاه لاهه نصب شد. شاید اگر آن عکس‌ها توسط عکاسان ایرانی گرفته نمی‌شد، صدام با همکاری غربی‌ها و هم‌پیمانانش در جنگ با ایران، حقیقت را به شکلی وارونه تحویل مردم دنیا می‌داد.

ناطقی، لحظه عکاسی را اینگونه روایت می‌کند: «مردی با لباس کردی درحالی‌که صورت خود را با چفیه پوشانده، کودکی شیرخوار را در آغوش گرفته بود و معلوم بود لحظاتی پیش هر دو جان داده‌اند. صورت کودک آن‌قدر زیبا و معصوم بود که انگار در خوابی شیرین پس از خوردن شیر مادر بسر می‌برد.»

از سویی دیگر، ایرانیان مجروحان این جنایت را به بیمارستان‌های خود منتقل کردند. این اتفاق در حالی رخ داد که بسیاری از بیمارستان‌های ما پر از مجروحان جنگی بود که با دستور صدام و توسط نیروی بعث زخمی شده بودند. علاوه براین، رزمندگان ایرانی با همکاری ساکنان منطقه و نیروهای پیشمرگه، قربانیان را در گورهای جمعی موقت دفن کردند.

حلبچه در آئینه فرهنگ و هنر

چنین سوژه‌ای تمام مؤلفه‌های لازم برای تبدیل شدن به یک اثر فرهنگی و هنری را داراست؛ از یکسو پیوند خوردن آن با جنایاتی که صدام علیه مردم ایران در هشت سال جنگ تحمیلی رقم زد، به ویژه بمباران شیمیایی سردشت، آن را تبدیل به سوژه‌ای برای تولید آثار مختلف فرهنگی و هنری می‌کند. از سویی دیگر، حضور ایرانیان برای کمک به مردم حلبچه نشان‌دهنده اوج فداکاری آنها حتی در صحنه جنگ است و در نهایت شقاوت وصف‌نشدنی صدام  این اتفاق را تبدیل به یکی از سوژه‌های ناب برای نمایش هنری می‌کند.

در این بین فعالین عرصه کتاب و نویسندگان ایرانی، بسیار فعال‌تر از بقیه بودند و با نگارش چندین کتاب، گام بلندی برای روایت تاریخ و بیان اوج خباثت دشمن بعثی برداشتند. در زیر چند کتاب درباره بمباران شیمیایی حلبچه معرفی می‌شود:

مرثیه حلبچه

کتاب «مرثیه حلبچه» را می‌توان اولین واکنش فرهنگی در قالب چاپ کتاب به حمله شیمیایی صدام به شهر حلبچه دانست. این کتاب حدود یک هفته بعد از این حمله شیمیایی به مناطق کردنشین کشور عراق در اول فروردین سال ۱۳۶۷ توسط نصرت‌الله محمود زاده و از سوی وزارت جهاد کشاورزی در ۱۳۶ صفحه منتشر شد.

سفر به حلبچه

کتاب «سفر به حلبچه» به قلم هدایت الله بهبودی و توسط انتشارات سوره مهر، در اوایل دهه ۱۳۸۰ به چاپ رسید.

این نویسنده نام‌آشنا کتابش را برگرفته از یک گزارش سفر می‌داند که در سال ۱۳۶۸ در قالب کتابی با عنوان «سفر به قله‌ها» چاپ شد و از آن زمان به بعد از چشم‌ها و دست‌های دوست‌داران ادب پایداری دور ماند.

در بخشی از کتاب «سفر به حلبچه» می‌خوانیم: «آنچه در حلبچه گذشت، همانا هولوکاست کردها به دست صدام حسین بود.»

نفس‌های مسموم حلبچه

کتاب «نفس‌های مسموم حلبچه» اثر دیگری به قلم نصرت الله محمودزاده است که نشر عماد فردا در سال ۱۳۹۱ منتشر کرد. این کتاب ۸۰ صفحه‌ای شامل روایتی از حضور نویسنده اثر در جبهه‌ها و حضورش درشهر حلبچه در زمان حمله شیمیایی (۲۵ اسفند سال ۱۳۶۶) صدام است. این کتاب یکبار دیگر در سال ۱۴۰۰ توسط نشر شهید کاظمی منتشر شد.

در بخشی از کتاب آمده است: «۲۴ و ۲۵ اسفند را بی هیچ حادثه‌ای در حلبچه، با استقبال گرم مردم گذراندم و تا اصل واقعه شروع شد، نه من و نه مردم حلبچه تا ساعت ها باورمان نمی‌شد که هواپیماهای حامل بمب شیمیایی -آن هم در حجم وسیع- این همه پروازشان را تکرار کنند و حتی مردم را تا تپه‌ها و غارهای کوه‌های اطراف تعقیب کنند. غبار مرگ تمام دشت حلبچه را فرا گرفت و من دنبال این باور بودم که قبول کنم این همه جسد ببینم.»

البته کتاب‌های دیگری نظیر «از حلبچه تا شلمچه» نوشته رضا خدری، «صدی السکوت» نوشته احمد ناطقی به زبان عربی و انگلیسی  و «حلبجه تراجیدیا العصر» اثری به زبان عربی نوشته شده توسط نصرت الله محمود زاده و زرکوشی عبدالجبار محمود با همین موضوع نوشته شده است.

یک داستان عاشقانه در میان مرگ و زندگی

در بین آثار سینمایی، یک اثر بیش از بقیه جلوه‌نمایی می‌کند و آنهم فیلم سینمایی «حکایت عاشقی» به کارگردانی و نویسندگی احمد رمضان‌ زاده  و  تهیه‌کنندگی  مسعود  جعفری جوزانی است که در سال ۱۳۹۳ ساخته شد.

این فیلم سینمایی، داستان یک عکاس ایرانی است که به عنوان اولین عکاس بعد از بمباران شیمیایی حلبچه وارد این شهر می‌شود و عکاسی می‌کند. او در طی این سفر با دختری آشنا می‌شود و ماجراهای عاشقانه‌ای میان آن‌ها شکل می‌گیرد.

«حکایت عاشقی» با روایت قصه عشق یک خبرنگار ایرانی به یکی از بازماندگان این بمباران شیمیایی، تلاش کرده ضمن پرداختن به اتفاقات رخ داده در بمباران شیمیایی حلبچه، روایتی از آدم‌هایی را نشان بدهد که در میان مرگ و زندگی برای مقاومت و حفظ حیات انسانی به عشق و ایمان متوسل می‌شوند.

بهرام رادان، شیلان رحمانی، بهمن زرین‌پور و قطب‌الدین صادقی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی بودند و بهمن زرین‌پور برای بازی در نقش مکمل نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سی و سومین جشنواره فیلم فجر شد.

«زمناکو»؛ روایتی مستند از بمباران شیمیایی حلبچه

علاوه‌ بر این، چند مستندی نیز درباره همین سوژه ساخته شده است که بدون شک بهترین این آثار در بین مستندهای ایرانی، «زمناکو» به کارگردانی مهدی قربان‌‌پور است. این فیلم مستند روایتی متفاوت از بمباران شیمیایی حلبچه در اقلیم کردستان عراق توسط صدام است که منجر به جدایی کودکی ۴۰ روزه از آغوش مادرش می‌شود. این مستند در جشنواره فیلم فجر نیز مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و جوایز زیادی را از جشنواره‌های خارجی و داخلی دریافت کرد.

قربان‌پور، کارگردان این مستند در آیین رونمایی از آن گفته بود: در بمباران شیمیایی حلبچه نیروهای امدادی و نظامی ایران کمک‌های بسیاری برای نجات مردم انجام داده‌اند. عکس‌ها و تصاویری که توسط رسانه‌های ایران ثبت شد باعث شد تا دنیا به فاجعه بزرگ بمباران شیمیایی حلبچه پی ببرد و بعدها همین عکس‌ها و تصاویر در دادگاه جنایت جنگی بر علیه صدام استفاده شده است. من با این که کرد نیستم اما اقلیم کردستان را بسیار دوست دارم، چون کردها همیشه در تاریخ مظلوم واقع شدند اما همیشه همانند کوه در برابر تهاجم ایستادگی کردند و اقتدار از خود نشان دادند. من معتقدم سینمای مستند باید وفاداری‌اش را به نگاه مخاطب حفظ کند و ما در این فیلم سعی کردیم تا از اصالت موضوع فاصله نگیریم.

او درباره تأثیر فیلم خود برای پیدا کردن بچه‌هایی که در آن اتفاق والدین و نزدیکان خود را از دست داده‌اند نیز گفته بود: بعد از ساخت فیلم زمناکو، ۶ خانواده کرد توانستند از طریق آزمایش DNA بچه‌های گمشده خود را در ایران پیدا کنند و این تاثیری بود که ما به دنبال آن بودیم.

علاوه بر زمناکو، مستندهای دیگری نیز با همین سوژه ساخته شده است که از آن جمله می‌توان به فیلم مستند تکان‌دهنده «حلبچه» اشاره کرد که براساس بخشی از تصاویر ضبط شده توسط خبرنگاران، اشاره کرد. در این فیلم که اواخر اسفند ۶۶ در شهر حلبچه عراق و اطراف آن ضبط شده، اوضاع این شهر پیش از حملات هوایی و شیمیایی رژیم بعث و پس از این حملات، به تصویر کشیده شده است.

نمایش اوضاع عادی حلبچه و تداوم روند عادی زندگی در شهر به همراه مصاحبه با برخی ساکنان شهر و همکاری و استقبال آن‌ها از رزمندگان، در بخش اول این فیلم نمایش داده شده و در بخش دوم و پس از بمباران شهر و حملات شیمیایی نیز صحنه‌های تکان دهنده‌ای مانند فرار مردم، جنازه‌های باقی مانده از اطفال، زنان و مردان حلبچه‌ای، گریه و عزاداری باقیماندگان و بخشی از مصدومان به تصویر کشیده شده است.

آوینی چگونه بمباران حلبچه را روایت می‌کند؟ 

از سویی دیگر، مستند «حلبچه در آتش» که به کارگردانی مرتضی آوینی ساخته شده، روایتی تصویری از ورود رزمنده‌ها به شهر حلبچه طی عملیات والفجر ۱۰، استقبال مردم کرد این شهر از آنها و در نهایت بمباران شیمیایی این شهر است. در این فیلم ضمن مصاحبه با رزمندگان، خاطرات آنها از این اتفاق هولناک روایت شده است.

مستند «جنایت فراموش شده» به کارگردانی پناه بر خدا رضایی نیز اثر دیگری است که با سوژه‌ای کلی‌تر یعنی حملات شیمیایی رژیم بعث به شهر‌های غربی کشورمان ساخته شده است.

این مستند دارای تصاویر و روایت‌های دیده نشده از حملات شیمیایی دوران دفاع مقدس است که بخشی از روایت‌ها به همراه علی فریدونی، سعید صادقی و احمد ناطقی به‌عنوان عکاسان شناخته شده سال‌های دفاع مقدس انجام می‌شود و رضا ایرانمنش گویندگی آن را به عهده دارد.

مستند «دختر گمشده حلبچه» نیز اثری است که چندی پیش از بی‌بی‌سی پخش شد و به همین سوژه می‌پرداخت.

دیگر آثار هنری

در سال ۲۰۰۸، کیهان کلهر و بروکلین رایدر، آلبوم موسیقی خود به‌نام «شهر خاموش» را منتشر کردند. قطعه نخست آلبوم که نام آلبوم نیز از آن گرفته به یاد قربانیان شهر حلبچه اجرا شده و نام آن نیز اشاره به همین رخداد دارد. کلهر دلیل این امر را عدم توجه کافی در زمان رخداد این فاجعه عنوان کرده‌است. این قطعه توسط سیامک آقایی و کالین جیکوبسن آهنگ‌سازی شده‌است.

همچنین فیلم جیان (Jiyan)، در سال ۲۰۰۲، در رابطه با کشتار حلبچه منتشر شد. جانو روژبیانی نویسنده و کارگردان این فیلم است.

در پایان باید اشاره کرد بمباران شهرها و منطقه‌های مسکونی ایران و کشتار غیرنظامیان به وسیله رژیم بعث در طول هشت سال جنگ تحمیلی از بزرگترین جنایت‌های جنگی است که هیچگاه از یاد و خاطره مردم ایران نخواهد رفت؛ در این میان وقوع فاجعه انسانی از طرف صدام در بمباران شیمیایی حلبچه و مرگ هزاران تن از مردمان مظلوم عراق رویداد تلخی بود که چهره واقعی این رژیم را نشان داد، زیرا آنها در برابر مردم سرزمین خود نیز از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*