روایت دو ساعته از پارک آزادی بیرجند آزادی در پارک آزادی

اینجا خراسان جنوبی- شهر فرهنگی بیرجند- میدان ورودی شهر یعنی میدان بزرگ آزادی است، پشت ایستگاه اتوبوس های شرکت اتوبوس رانی بیرجند پارک آزادی، جایی امن و بی خطر برای افرادی که برای خرید و فروش هر نوع وسیله یا جنس به اینجا می آیند.
ساعت ۱۵ عصر یکی از روزهای بهاری سال۹۷ آرام ، آرام بر تعداد افراد این مکان افزوده می شود و من مجبورم طوری ظاهر شوم که وانمود کنم خریدار یا فروشنده هستم ، اینجا دوستان همدیگر را می بینند و با دیدن هم خوشحال می شوند و هر کدام بقچه، کوله، کیف و یا هر چیزی دارد بساطش را پهن می کند،. از انگشتر، کفش و کیف، ابزارآلات فرسوده، آچار، تلفن همراه تا سیخ کباب، رادیوی قدیمی، کمربند، شلوار و غیره … خریدار، فروشنده و نظار گر هر کدام جزو یک طیف هستند. قیمت ها مناسب است ..!
محدوده پارک آزادی و جوار مسجد فاطمه الزهرا(س) که روزی روزگاری برای خود پارکی و استراحت گاهی بود اکنون خالی از رهگذران و خانواده ها شده است، خبری از مردمی که سال‌ها قید این پارک‌ را زده‌اند نیست، حتی مسافران هم برای اسکان و استراحت نمی آیند، اینجا فقط پاتوقی امن برای افراد خاص شده است .
من هم آهسته آهسته خودم را نزدیک می کنم تا ببینم اینجا چه خبر است، چه می خرند و چه می فروشند، به تماشا می ارزد…
ابتدا در کنار پیاده رو روی صندلی می نشینم، تاکسی های برون شهری دنبال مسافر می گردند و هر کدام جدا از من می پرسند کجا می روی، گهگاهی حتی با مسافرکشان شخصی درگیری لفظی هم دارند. همه ماشین ها باید داخل لاین مخصوص پارک باشند، ماشین هایی که در حاشیه بلوار پارک بود هم توسط پلیس راهور اعمال قانون می شوند من هم چند متر جلوتر ماشین خود را پارک کرده بودم از این قانون مستثنی نشدم و یک قبض جریمه ۴۰ هزار تومانی نصیبم شد. ماشین را جابجا می کنم و دوباره برمی گردم و این بار می روم داخل پارک روی صندلی می نشینم. چند دقیقه ای فقط اطراف را نظاره گر هستم، اما می ترسم شک کنند که من چکاره ام، سعی می کنم خودم را نزدیک تر کنم، ابتدا مشتری انگشترهای رنگارنگ می شوم، پول ما به این انگشتر ها نمی رسد. به سمت دوست دیگری که آچار می فروشد می روم، واقعاً قیمت آچار دست دوم مناسب بود. دیگر جسورتر شدم و می خواهم بیشتر با آنها دوست شوم، روی یک سکو در کنار یکی از آنها که سن و سالی از او گذشته می نشینم، هر دوی ما ساکت هستیم او با تسبیح خود درگیر است و من با گوشی خود، یکی از فروشندگان با صدای بلند می گوید گوشی فقط ۵ هزار تومان! این مرد که در کنارم نشسته با خودش می گوید خوبه ۵ تومان می ارزد و زیر سبیل خود می خندد و من هم یک نیش خند می زنم و می گویم واقعا خوب است ۵ تومان الان آدامس هم نمی دهند. اینجا سر صحبت من با این مرد شروع می شود. او می گوید ای بابا اینجا خرید و فروش قانون خودش را دارد و از طرفی مشتری خود را…
من نمی خواهم همین اول سوالات سخت بپرسم، آهسته خودم را به این علی جان نزدیک می کنم و می پرسم که خوب قیمت مناسب است، علی می گوید تا حالا خرید و فروش داشته ای، می گویم نه اما دوستانم گفتند اینجا قیمت بعضی وسایل مناسب است.
علی را خاطر جمع می کنم که من برای آشنا شدن و خرید و فروش آمده ام ، او هم می گوید بله اینجا باید جنس شناس و آدم شناس باشی و گرنه کلاهت پس معرکه هست، از او می خواهم من را بیشتر با این افراد و وسایل که اینجا خرید و فروش می شود آشنا کند. علی هم آدم ساده و با معرفتی بود شروع کرد به حرف زدن و نصیحت کردن.
او از آدم های اینجا می گوید که اینجا باید گرگ باشی و گرنه می خورنت، اینجا اگر نشناسندت خوب از خجالتت در می آیند، باید هم طیف خودشون باشی.
علی ادامه می دهد: اینجا همه نوع آدم هست تو باید آدم شناس باشی و بدونی می خواهی چی بخری و چکار کنی و با کی دوست شوی. اینجا آدم خوب هم زیاد هستند، اما در بین اینها آدم جیب بر و کلاهبردار، معتاد، سارق و … هستند. از شغلم پرسید یک چیزی گفتم لحظه ای سکوت کرد و یک خنده می گوید به نظرم اینجا جای تو نیست، برو اول آموزش ببین و بعد بیا.
از او درباره وسایل که اینجا خرید و فروش می شود می پرسم، او هم شروع می کند به صحبت کردن و اشاره می کند به همان گوشی که به ۵ هزار تومان به فروش می رسید. می گوید اینجا همه نوع وسیله و جنس پیدا می شود، خودت می بینی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می شود.
او می گوید: خریدن جنس های ارزان خیلی سخت است، چون جنس دزدی زیاد است، یا هم طرف معتاد است یک وسیله از خانه خود یا جای دیگر می آورد که سریع بفروشد و بتواند به دردش بزند. تو باید زرنگ باشی که چطور بخری خیلی وقت ها جنس های دزدی اینجا گیر می افتد.
علی می گوید: اینجا یا باید طرف را بشناسی و وسیله را بخری که اگر مشکلی داشت بتونی طرف را پیدا کنی و یا مسافر باشی وسیله را بخری و از اینجا بروی که دیگه اینجا گیر نکنی.
او ادامه می دهد: همه وسایل و اجناس دزدی نیست، البته جنس خوب و مناسب هم پیدا میشه اگر وقت داشته باشی و کارت همین باشد. از او پرسیدم چطوری متوجه شوم که دزدی هست یا نه که او نتوانست پاسخ درستی بدهد و گفت بستگی به جنس، قیمت و طرف فروشنده دارد.
از او پرسیدم چند وقته اینجا می آید که گفت من دو ساله بعضی اوقات می آیم قبلا میدان امام می رفتم اما آنجا دیگر گیر زیاد می دادند بیشتر می آیند اینجا،
از علی پرسیدم اینجا مواد مخدر هم پیدا می شود؟ او با تعجب به من نگاه کرد و گفت بچه کجایی ؟ گفتم: بیرجند. با لهجه بیرجندی می گوید آقا! ! ! اینجا پارک آزادی است، همه چیز پیدا می شود همه چیز آزاد است. یک اشاره به جدول های سیمانی می کند و می گوید از آن جدول سیمانی به این طرف می گویند پارک آزادی، یعنی آزادی! با خنده می گوید: اینجا حتی ماه رمضان هم نمی آید چون همه مسافر هستند….در همین حین یک جوان به ما نزدیک می شود و چون علی را می شناسد با ما دست می دهد با علی چند شوخی می کند، می خواهم با او صمیمی شوم چون مشخصه کارش چی هست. علی یک اشاره می کنه که من تازه به اینجا آمده ام .
اسم این آقا، مجتبی است، او می پرسد که در چه خطی هستی من ماندم چه بگویم، گفتم همه رنگم، مجتبی می گوید به تو می خورد. به من یک اشاره می کند و می خواهد از علی جدا شوم و با او بروم پشت دیوار مسجد، من با جرأت می روم. دوباره از من پرسید چی می خواهی گفتم چی داری؟ گفت قرص، مواد…
من درخواست قرص می کنم، می گوید چند تا؟ قیمت را پرسیدم بعد گفتم: دوتا. گفت: فقط دو تا؟ گفتم: اگر خوب بود مشتری میشم. من رو گذاشت و رفت دو دقیقه بعد برام آورد. با او هم صحبت می شوم اما او زیاد پاسخ سوالاتم را نمی دهد. او می خواهد دنبال مشتری بگردد و من به دنبال سوالات خودم.
موقع اذان مغرب شده و پارک هم تقریبا شلوغ شده و همه بساط کردند. من دوباره به سمت فروشندگان می روم تا با آنها صحبت کنم که یکی از آنها شلوار دست دو می فروشد با او هم کلام می شوم .او می گوید چند سال است همین بساط برقرار است، کسی به کسی کاری ندارد.
او می گوید اینجا پاتوق عده ای خاص است ، اینجا مشتری و کاسب خاص خود را دارد.
دوباره برگشتم حاشیه میدان و با یک کاسب صحبت کردم ، او هم گفت چند سال است که وضعیت میدان آزادی و پارک آزادی همین است. او می گوید اینجا که باید بهترین نقطه شهر باشد و محل اسکان مسافرین به مکانی برای این افراد تبدیل شده است. قبلا مسافران شب اینجا اسکان می کردند اما الان خیلی کم اینجا می آیند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*