خدا تو را شرمنده زن و بچه ات نکند شبی که برای بعضی ها «چله» ندارد

دستش را گاهی از آستین بلند کاپشن مندرسش بیرون می آورد و گاهی نمی دانم به چه فکر کرده آن را جمع می کند انگار بین خواستن و نخواستن فاصله ای به اندازه چند ثانیه است. بالاخره تصمیم می گیرد. جلوی مردی کت و شلواری که در حال پارک خودرواش است می ایستد و با صدایی آرام می گوید. «آقا ۲ تومن داری بدهی؟ فقط می خواهم نان بخرم بروم خانه تا دست خالی نرفته باشم. خدا تو را پیش زن و بچه ات شرمنده نکند.»
نمی دانم چند بار با این صحنه در زندگی تان مواجه شده اید اما می دانم معنی خدا تو را شرمنده زن و بچه ات نکند را همه می دانیم. این روزها در لابه لای پرچین شب های پر ستاره پاییزی و روزهای زردش مردهایی هستند که مدتی است، شب هنگام موقع برگشت به خانه سرشان به زیر است و آسفالت خیابان را با نگاهشان شرمنده کرده اند.
اما امشب این آسفالت چند ثانیه بیشتر شرمنده می شود و . آن مردها چند ثانیه بیشتر در خیابان این دست و آن دست می کنند. تا چه بکنند که دست خالی به خانه نروند. بقال سرکوچه گاهی تنها امید این مردهاست اما بقال هم امشب جواب سلامش سنگین بود.
امشب چند ثانیه بیشتر همه دردها به جان بعضی ها می نشیند. مردی که به دلیل مشکلات مالی و اقساط روی هم تلنبار شده بانک به زندان افتاده. امشب نه خواب راحتی دارد نه مایل است به بیداری و آن گاریچی خسته از سردی روزگار که هر روز سنگین تر می شود. گاری اش را در سرازیری کوچه گاهی به شیب می سپارد، شاید کمی دوری گاری او را به حرکت سریع تر وا دارد.
در چنین شب هایی، حرف هایی بین مردم رد و بدل می شود که حکایت از یک شب طولانی دارد. شبی که قرار است بیشتر از شب های دیگر، اهل خانه دور هم بنشینند و خاطرات شان را با هم ورق بزنند.
از گذشته تاکنون همیشه در چنین روزها و شب هایی از سال، جنس گفتگوها و حرف های مردم تا حدودی تغییر می کند. برخی از خاطرات شیرین سال قبل حرف می زنند. بعضی هم خاطرات سال های کمی دورتر را مرور می کنند. عده ای هم هستند که در شب های قبل از فرا رسیدن یلدا مدام با خود کلنجار می روند که چطور این شب را صبح کنند؟!
آن طرف دیوارها البته خانواده هایی هم هستند که کمی اوضاع مالی شان بهتر است یا حداقل اجاره خانه نمی دهند. اما بی وفایی بازار آنها را نیز پر دغدغه کرده است .
جعفر۴۲ ساله ، یکی از همین آدم هایی است که دوست دارد طولانی ترین شب سال برای او و خانواده اش خیلی زود صبح شود. او که ساکن یکی از خیابان های کاظمیه است بعد از ۱۸ سال زندگی مشترک و داشتن ۴ فرزند دختر و پسر، هنوز سرپناهی برای خودش ندارد.توصیف جعفر از «یلدا» در نوع خود خیلی جالب و شنیدنی است. او می گوید هر شبی که بتوانی دل زن و بچه ات را شاد کنی، یلداست. چه فرقی می کند آخرین شب پاییز باشد یا اولین شب پاییز. مهم این است که بتوانی با دست پر وارد خونه شوی، چهره خندان و بشاش بچه ها رو ببینی که از خرید بابا، سر ذوق آمده اند.
جعفر معتقد است هر شبی که در کنار خانواده دلخوش باشی، می تواند برایت یلدایی فراموش نشدنی باشد.شاید یلدا بهانه ای قشنگ برای دورهم نشینی اقوام و آشنایان باشد. افرادی که بنا بر موقعیتی که در زندگی دارند، به ناچار از همدیگر فاصله گرفته اند و شب یلدا می تواند آنها را برای دقایقی و ساعاتی دور هم جمع کند تا صله رحم را از این طریق به جا آورده باشند.
احسان که کارگر خدماتی یک شرکت خصوصی در شمال شهر است، حقوقش به ۴۰۰ هزار تومان هم نمی رسد. او باید ۱۵۰ هزار تومان آن را بابت اجاره خانه بدهد و مابقی آن را برای هزینه های روزانه زندگی خرج کند.
می گوید: حتی پولم به خرید یک کیلو شیرینی و چند کیلو میوه هم نمی رسد. حالا بماند که اصلا نمی شود طرف آجیل و هندوانه رفت. چون این شب ها قیمت این جور خوراکی ها سر به فلک می گذارد.
اگر او پس اندازی هم برای این روزها کنار می گذاشت موقع خرید به دلیل نوسان قیمت بازار نمی توانست آنچه در اندیشه دارد را عملیاتی کند.
او البته امیدوار است در چهارشنبه بازار بیرجند بتواند به خواسته اش برسد. البته اگر آنجا هم برق گرانی نگرفته باشد. به نظر می رسد با این قیمت ها اگر بخواهد فقط ۴ نوع میوه مثل سیب، پرتقال، نارنگی و کیوی از هر کدام فقط یک کیلو بخرد، باید حداقل ۱۰ هزار تومان بدهد. یک کیلو شیرینی معمولی هم ۵ هزار تومان. یک کیلو آجیل شب یلدا و یک هندوانه خیلی کوچک را هم که حساب کنیم، باید حداقل ۴۰ هزار تومان پول در جیبش داشته باشد. البته یادمان باشد اگر قرار بر شب نشینی است، یعنی اینکه یا باید احسان به مهمانی برود و یا اینکه برخی از نزدیکان را دعوت به شب نشینی کند. در این صورت باید هزینه شام را هم محاسبه کرد. مریم، ۴۵ ساله سرپرست خانواده ای ۳ نفره است. همسرش ۳ سال قبل در اثر سقوط از بلندی هنگام کار سر ساختمان جان خود را از دست داد. حالا او با مستمری که از کمیته امداد می گیرد و کار در خانه های مردم، امور خود و بچه هایش را می گذراند.
جواب های تلخ او آدم را به این فکر می اندازد که اگر یارانه را از بعضی ها بگیرند چه چیز برایشان می ماند.
می گوید: صورتم را با سیلی سرخ نگه می دارم. ۴۰ هزار تومن از کمیته امداد می گیرم. البته با نگهداشتن بچه های مردم هم در ماهی ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار تومانی دستم را می گیرد. خیلی ها گفتند ازدواج کن اما من به خاطر دو فرزند دخترم که در سن نوجوانی و جوانی قرار دارند حاضر نشدم سایه مرد غریبه ای بالای سرشان باشد. برای همین حاضر شده ام بچه های مردم را نگه دارم تا بچه هایم آسوده خاطر باشند. شوهرم کارگر ساختمان بود و بیمه نداشت که حداقل امروز مستمری بگیریم. ناچار با هزار خواهش و التماس توانستم مستمری ماهانه ای از کمیته امداد بگیرم.
زینب هم امروز با ۳ فرزند، همسرش به دلیل بدهی بانکی زندانی شده است و بخاری هم از ستاد دیه بر نمی خیزد، چرا که به او گفته اند فقط می توانی به تو وام بدهیم برای وام هم که لازم است ضامن درست و حسابی داشته باشیم که نداریم با این حساب حالا حالاها همسرم در زندان خواهد بود.
زینب خرج خانه را با تایپ کردن و برنامه نویسی در می آورد و از کارش راضی است اما تمام یارانه شان را برای اجاره خانه می دهد. جالب است که یارانه همسرش را هم قطع کرده اند. یلدا را می خواهیم چکار کنیم. این پاسخ زینب به این که یلدا را چگونه می گذرانید مرا یاد این شعر سهراب می اندازد که گفت: دل خوش سیری چند؟
او با این توجیه که وقتی من نمی تونم در ماه یک کیلو گوشت بخرم مگه می تونم برم آجیل و هندونه بخرم.؟ خداروشکر بچه ها به این چیزها زیاد توجه ندارند البته می دانید یلدا هم برای همان قدیم ها بود حالا حتی همان پول دارهایش هم دل خوش نیستند و آنچنان که باید و شاید سراغ یلدا را نمی گیرند.
به عقیده او بیشتر همان قشر متوسط جامعه هستند که هنوز این چیزها برایشان رنگ و بویی دارد. بعد با لبخندی ادامه می دهد البته به شرطی که در این مهمانی ها همه تلفن های همراهشان را کنار بگذارند.
شکاف طبقاتی حاکم بر جامعه هر روز وسیع تر می شود. فقیرها فقیرتر و غنی ها غنی تر می شوند. اما نباید فراموش کنیم در این بازار سرد زندگی به یاد هم بودن بزرگترین تعمتی است که هنوز می توان با کمک کردن به همنوعانمان آن را گرم تر کنیم. چه می شود سر سفره چله مان انار نباشد همان هندوانه کافی است، به جایش بتوانیم سفره دیگری را هم کمی رنگین کنیم.
حالا رنگ و بوی یلدای ایرانی ها فرق کرده است. برخی آنقدر شاد و مسرورند که دوست ندارند شب یلدا صبح شود. برخی هم هستند که آرزو می کنند شب یلدا خیلی زود صبح شود.
تجملات زندگی باعث شده عده ای از مردم شب یلدا را به شبی پرخرج در سال تبدیل کنند. به قدری خرج می تراشند که هزینه اش بیشتر از هزینه یک ماه زندگی برای امثال جعفر، مریم و زینب است.جعفر، مریم و زینب، تنها نمادی از دهها و صدهها هزار آدمی هستند که در گوشه و کنار این سرزمین آریایی، شب بلند یلدا را دوست دارند به شرطی که دست شان پیش بچه ها خالی نباشد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*