نقش مادران در ایجاد فرزند سالاری یا پدرسالاری یادداشت/ مادرها و دو روی یک سکه؛ فرزند یا پدر؟!

حوزه خبری:
اجتماعی
موضوع پرونده:
از پدرسالاری تا فرزندسالاری
کلیدواژه‌ها:
مادر، فرزندسالاری، پدرسالاری،

نویسنده در این یادداشت به نقش مادران در ایجاد فرزند سالاری یا پدرسالاری پرداخته و تقویت مسئولیت پذیری در فرزندان را یکی از عوامل جلوگیری از فرزندسالاری و توقعات بی جای فرزندان دانسته است.

در بخشی از این یادداشت می خوانید:

“…. گاهی خانواده­ ها فرزندان خود را به گونه ­ای بار می­آورند که ساده­ترین و کوچک­ترین کارهای خانه­ را هم انجام ندهند. همین موضوع ممکن است به دلیل تاثیراتی که در شخصیت و روحیۀ فرزند دارد، در آینده عواقب و پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته باشد. این­که امروزه بخشی از جوانان در جامعه هیچ تلاشی برای ایجاد یک کسب و کار سالم نمی­کنند ولی خواهان یک­شبه پولدار شدن هستند، ناشی از شکل نگرفتن روحیۀ تلاشگری در آن­هاست. از طرف دیگر در سال­های اخیر خانواده­ها بیشتر سعی ­می­کنند حتی در کارهایی که به فرزندشان ارتباط مستقیمی ندارد، رضایت فرزند خود را جلب نمایند.

آن‌ها خواسته و ناخواسته این روحیه را در فرزندشان تقویت می­کنند که همه چیز باید بر وفق مراد او باشد؛ این یعنی فرزندسالاری! در این میان نقش مادرها در ایجاد فرزندسالاری پررنگ­تر از دیگر افراد خانواده است. چراکه مادر، این روح سرشار از احساس و عاطفه، همیشه پناهگاه فرزندان خود است. متاسفانه گاهی این مهر و عطوفت از حد می­گذرد و پدیدۀ فرزندسالاری را به وجود می­آورد. هیچ مادری دوست ندارد بچه­هایش را در سختی ببیند و بعضی مادرها همه­کاری می­کنند تا اسباب آرامش آن‌ها را فراهم آورند. وقتی فرزند به سنی می­رسد که از مهر و علاقۀ مادر خود آگاه می­شود، می­داند هر چیزی بخواهد، مادر به او نه نمی­گوید. نقش محوری مادرها در خانواده سبب می­شود پدرها و سایر اعضای خانواده نیز در برابر خواسته­های حتی غیرمنطقی فرزند به‌ناچار ….”

متن کامل یادداشت:

نقش مادران در ایجاد فرزند سالاری یا پدرسالاری

مادرها و دو روی یک سکه؛ فرزند یا پدر؟!

مهدیه موسی‌زاده

«دختر اوباما گارسون شد! ساشا دختر کوچک اوباما تصمیم گرفته است تابستان را در رستورانی کار کند. او که ۱۵ سال دارد روزی چهار ساعت به‌عنوان صندوقدار و گاهی اوقات به‌عنوان گارسون در رستوران غذاهای دریایی کار می‌کند.»

این عنوان پیامی است که چندی پیش میان میلیون­ها کاربر شبکه­های اجتماعی دست به دست چرخید و خیلی­ از ما به آن تنها به‌عنوان یک خبر جالب یا مطلبی سرگرم­کننده نگاه کردیم و از کنارش رد شدیم، اما … اگر بازیگر این خبر به جای ساشا فرزند اوباما، فرزند یکی از اقوام ما باشد، چه عکس­العملی نشان می­دهیم؟ به احتمال زیاد بسیاری از ما با خود می­گوییم: «چرا؟ چه­طور مادر و پدرش قبول کرده­اند که فرزندشان در این سن کار کند؟ یعنی این­قدر وضع مالی­شان خراب شده که فرزند ۱۵سالۀ خود را سرکار فرستاده­اند؟» و در آخر کمی دلسوزی و ترحم را هم چاشنی این قضاوت­ها می­کنیم.

سال­ها قبل بسیاری از پدرها و حتی گاهی مادرهای ما اوقات فراغت و دوران کودکی و نوجوانی خود را صرف کار کردن یا کمک به بزرگ­ترها می­کردند. این شیوه جا افتاده بود و اگر فرزند خانواده­ای با وجود سن کم تابستان­ها را مشغول به کار می­شد، هیچ­کس برای او و خانواده­اش دلسوزی و ترحم نمی­کرد. در واقع این کار به عنوان یک ارزش و عرف در جامعه محسوب می­شد. اما متاسفانه امروزه عرف جامعه به سمتی پیش رفته که اگر تابستان­ها که مدارس تعطیل است، نوجوانی را در حال کار کردن ببینیم، بسیاری از ما برای او و خانواده­اش دلسوزی می­کنیم!

این دلسوزی ناشی از یک قضاوت اشتباه و طرز فکری نادرست است که طی سال­های اخیر در میان خانواده­ها جا افتاده. طرز فکری که سبب تنبلی و راحت­طلب شدن نسل جدید شده است. یک بار دیگر به متن ابتدای یادداشت توجه کنید. رییس جمهور آمریکا از این­که دخترش کار کند چه هدفی داشته؟ این قرار گرفتن در محیط کار، روحیه­ای تلاش‌گر را در فرزند ایجاد می­کند و او احساس می­کند که می­تواند سهمی در ادارۀ زندگی داشته باشد. همین مسئله سبب می­شود اعتماد به نفس او افزایش یابد، رفتار معقولانه و منطقی­تری نسبت به همسن و سالانش داشته باشد، کار تیمی و احترام به نظرات دیگران را یاد بگیرد و انتظار برآورده شدن تمام خواسته­هایش در همۀ کارها را نداشته باشد.

متاسفانه در جامعۀ امروز ما، رفتار بیشتر خانواده­ها با فرزندان به گونه­ای‌ست که اعتماد به نفس آن‌ها گرفته می­شود و خودشان را در هر کاری محتاج والدین می­بینند. نتیجه هم این می­شود که فرزندان تمام خواسته­هایشان را به والدین خود می­گویند و خودشان هیچ تلاشی نمی­کنند تا آن­چه را که می­خواهند به دست آورند. زمانی هم که والدین خواسته­ای از فرزندان خود را برآورده می­کنند، این توقع در فرزندان ایجاد می­شود که پدر و مادرشان باید «تمام» خواسته­های آن‌ها را برآورده کنند. بهتر است بگویم امروزه فرزندسالاری در جامعه­ی ما به‌عنوان یک ارزش شناخته می­شود و والدین سعی می­کنند در میدان برآورده کردن خواسته­های فرزندانشان گوی سبقت را از هم بربایند. خانواده­هایی که نیاز مالی ندارند، معمولا به فرزندان خود در اوقات فراغتشان اجازۀ کار کردن نمی­دهند. البته کار کردن در جامعه که هیچ! گاهی خانواده­ها فرزندان خود را به گونه­ای بار می­آورند که ساده­ترین و کوچک­ترین کارهای خانه­ را هم انجام ندهند. همین موضوع ممکن است به دلیل تاثیراتی که در شخصیت و روحیۀ فرزند دارد، در آینده عواقب و پیامدهای ناخوشایندی به همراه داشته باشد. این­که امروزه بخشی از جوانان در جامعه هیچ تلاشی برای ایجاد یک کسب و کار سالم نمی­کنند ولی خواهان یک­شبه پولدار شدن هستند، ناشی از شکل نگرفتن روحیۀ تلاشگری در آن­هاست. از طرف دیگر در سال­های اخیر خانواده­ها بیشتر سعی ­می­کنند حتی در کارهایی که به فرزندشان ارتباط مستقیمی ندارد، رضایت فرزند خود را جلب نمایند. آن‌ها خواسته و ناخواسته این روحیه را در فرزندشان تقویت می­کنند که همه چیز باید بر وفق مراد او باشد؛ این یعنی فرزندسالاری! در این میان نقش مادرها در ایجاد فرزندسالاری پررنگ­تر از دیگر افراد خانواده است. چراکه مادر، این روح سرشار از احساس و عاطفه، همیشه پناهگاه فرزندان خود است. متاسفانه گاهی این مهر و عطوفت از حد می­گذرد و پدیدۀ فرزندسالاری را به وجود می­آورد. هیچ مادری دوست ندارد بچه­هایش را در سختی ببیند و بعضی مادرها همه­کاری می­کنند تا اسباب آرامش آن‌ها را فراهم آورند. وقتی فرزند به سنی می­رسد که از مهر و علاقۀ مادر خود آگاه می­شود، می­داند هر چیزی بخواهد، مادر به او نه نمی­گوید. نقش محوری مادرها در خانواده سبب می­شود پدرها و سایر اعضای خانواده نیز در برابر خواسته­های حتی غیرمنطقی فرزند به‌ناچار تسلیم شوند.

اولین کسی که از این روند ضرر می­بیند، خود فرزند است. چراکه حس خودخواهی و دیکتاتوری در روحیۀ او نهادینه می­شود و پیامدهای آن سال­ها بعد در بزرگ­سالی گریبان­گیرش خواهد شد. او در مدرسه و بعدها در محیط کار نمی­تواند دوست­های زیادی پیدا کند و در کارهای گروهی خیلی ضعیف است. چراکه عادت کرده همه­چیز مطابق میل‌اش باشد.

مادرها به دلیل زمان بیشتری که با فرزند خود می­گذرانند، نقش عمده­ای در تربیت او دارند. آن‌ها به راحتی می­توانند با اعمال روش­های صحیح تربیتی، مانع از شکل­گیری فرزندسالاری در خانواده شوند. رفتار مادرها باید به عنوان اصلی­ترین فرد در زندگی فرزندشان، به گونه­ای باشد که او متقاعد شود. اگرچه می­تواند نظرش را اعلام کند، ولی نباید انتظار داشته باشد که همه تابع نظر او باشند.

این­که فرزند همیشه از همه­چیز راضی و خشنود باشد، شاید در ظاهر حس خوبی به مادرها منتقل کند، اما قطعا حاشیه­ها و مشکلات زیادی به همراه خود دارد که جبران آن‌ها بعد از شکل­گیری شخصیت فرزند و در بزرگ­سالی بسیار سخت و گاهی غیر قابل جبران خواهد بود.

آن روی دیگر سکه، حاکم بودن پدرسالاری در خانواده است. گرچه فرزندسالاری عواقب و مشکلات زیادی به‌خصوص برای فرزند به همراه دارد، پدرسالاری می­تواند بسیار خطرناک­تر باشد و پیامد­های آن گریبان­گیر همۀ افراد خانواده شود؛ چراکه نقش پدرها به عنوان سکان­دار خانواده بسیار مهم و حساس است. اگر پدر خانواده هیچ احترامی به سلیقه و نظر بقیۀ اعضای خانواده نگذارد و در هیچ کاری با افراد خانواده مشورت نکند، یک فضای خشک و رسمی در خانواده ایجاد می­شود که نشاط و صمیمیت میان افراد و به خصوص بین پدر و فرزند را از بین می­برد. در این موارد نیز تنها کسانی که می­توانند اوضاع را به گونه­ای مدیریت کنند که در ضمن حفظ اقتدار و صلابت پدر، نظر سایر اعضای خانواده نیز در برخی مسائل اعمال شود و فضای خانواده از پدرسالاری دور گردد، مادرها هستند. فرزندسالاری و پدرسالاری دو روی یک سکه­اند که مادرها می­توانند با صبوری و مهربانی خاص خودشان آن را مدیریت کنند. البته این موضوع تضادی با احترام گذاشتن به پدر خانواده (یا فرزند) ندارد. تنها کاری که باید کرد این است که اعتدال در همۀ امور خانواده حفظ شود و تعامل متقابل و در نتیجه نشاط و صمیمیت در فضای خانواده حاکم شود که بار اصلی این مسئولیت معمولا بر دوش مادر خانواده است. مادر؛ این روح سرشار از احساس و عاطفه…

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*