گزارشی از بند دره بیرجند: سیم، لول، بطری

شیشه های شکسته،پوست چیپس و پفک، لیوان یک بار مصرف ، بطری آب و عرق، سیم های ۲۵، ۱۵ سانتی متری ،کاغذهای لول شده و پوست تخمه و کمی جلوتر بوی تند پونه ها ی وحشی این ها محتویات یک سطل زباله نیست بلکه اینجا بخشی از منطقه نمونه گردشگری بند دره بیرجند است.

جاده ای که از انتهای خیابان مدرس است را همه بیرجندی ها می شناسند ، همانی را که آنها را روزگاری می رساند به سرسبزترین و بهترین منطقه گردشگری بیرجند، به(( بند دره ))همان جایی که ۱۰ سال پیش طرح منطقه نمونه گردشگری اش به منظور توسعه صنعت گردشگری مصوب شد

صحنه های هراس آلود

یک بعد از ظهر خوب پاییزی همان مسیر اصلی به طرف بند دره بیرجند را در پیش می گیریم تا کمی از حال و هوای شهر دور شویم ، نرسیده به پا بند سمت چپ جاده یک راه انحرافی است که ما را می رساند به پشت بند ، جایی که روزگاری درختان سبز و صخره های طبیعی اش مأمن هر خانواده ای می شد برای چند ساعت استراحت و گردش و بوی پونه های وحشی چنان سرخوشت می کرد که بی اختیار دست می بردی و می چیدشان تا تحفه ای باشد از یک روزتفریحی اما آنچه می بینی خارج از تصور هر بیرجندی بند دره رفته ای است ، تا چشم کار می کند زباله های گوناگون شیشه های شکسته ، پوست چیپس و پفک، لیوان یک بار مصرف،بطری آب و عرق، سیم های کوتاه و بلند مسی که انگار با سیم چین از همان فنس های کنار رودخانه جدا شده و کاغذهایی که به شکل ماهرانه ای لول شده است، اجاق های آجری به جا مانده در لابه لای صخره ها و البته در انتهای دیواره بند یا همان سد سنگی باز همان بوی تند پونه های وحشی هراس به جانم می افتد ، اینجا همه چیز آماده است هر چند قدم یک لوله کاغذی و سیم مسی برزمین افتاده ، سطلهای زباله مملو از لیوان های یک بار مصرف شده ، تابلویی که شناسنامه بند دره روی آن نوشته شده از جا کنده اند و ۵۰ متر جلوتر روی زمین رها شده است.

انگار به این جا شبیخون زده اند ، درختهای خشکیده را با زور اره از جا کنده اندو لوله هایی که آب را از پایین بند به زمین های کشاورزی و شاید هم جایی که دیگر می رساند را سوراخ کرده اند و انگار کسی که می داند این موضوع از کجا آب می خورد، سوراخ ها را آب لاستیک وچسب تعمیر کرده است .

با صدای بلند جیغ می کشم نا نهایت توجه آدمهای احتمالی دور و نزدیک را بدانم اما بازتاب کوه تنها پاسخی است که دریافت می شود ، وای که چه فکرهایی به سراغ آدم می آید. یاد تیترهای روزنامه هایی که اخبار خودکشی در بند دره را نوشته بودند می افتم ، زنی ۴۰ساله ، مردی … دختری ۱۷ ساله چه تنهایی وهم انگیزی برای آنهایی که افکار شوم دارند. انگار اینجا شیطان به آدم نزدیک تر است می توانی راحت بکشی و دود کنی، راحت بخوری و نوش کنی، حتی می توانی جنازه هایی را در بند رها کنی !!!

یک مکالمه سرد

از ترس هر گونه خطر دور از انتظار تصمیم رفتن می گیرم، یک خودرو ۴۰۵ نزدیک خودروی ما توقف می کند، ۳ پسر و ۳ دختر از آن خارج می شوند می مانم تا شادی علت حضورشان در این خرابه ها و زباله دان را بفهمم خنده های هیستریک یکی از پسرها یکی از دختران که انگار ۱۶سال بیشتر ندارد را وادار به تذکر می کند ، بعد از ۲۰دقیقه کاملا مشخص می شود آنها چرا آنجایند . با ترس و اضطراب اما کنجکاوی به آن ها می گویم .

اینجا خانواده ها برای تفریح می آیند درست نیست شما این بساط را راه بیندازید یکی شان در حالی که چند ثانیه سر تا پایم را ور انداز می کند می گوید: جای شما را که نگرفته ایم ، و دیگری پاسخ دردناکتری می دهد . ببین ما به شما کاری نداریم ، اینها را که هم می بینید به خودمان آسیب می رساند، پس شما هم کاری به ما نداشته باشید انگار بار اولشان نیست ، دختران ۱۶،۱۷ساله ای که شاید به بهانه کتابخانه و تمرین درس ریاضی از خانه بیرون زده اند با همان قیافه های مسخ شده شان نیش خند می زنند و انگار از پاسخ پسر را ضی باشند به آتش چشم می دوزند، دلم می خواهد به ۱۱۰ زنگ بزنم اما دوستم نمی گذارد جوابش قانعم نمی کند این بار تو زنگ بزنی برای این گروه تو خبر بدهی برای گروه بعدی چه کسی زنگ خواهد زد ، برای بار دیگر همین هایی که اینجا می بینید چه کسی پیگیری خواهد کرد خانه از پای بست ویران است باید جلوی ورود را گرفت و اینجا را سامان داد.

۴۲۶۳۱۳۷۷۴_۱۰۶۶۴۵_۱۴۶۲۵۹۷۹۷۰۶۱۴۳۷۶۵۶۷۸

بساط هرزگی

مسیر اصلی را به سمت بالای بند ادامه می دهیم سمت راست یک ایستگاه کوچک با چند سنگ و سیمان و چهار قطعه تخته درست کرده اند و روی آن نوشته اند ” تنقلات، چای سنتی ، بلال و… منظورش را از “و….” نمی فهمم و دورتر از آن یک ساختمان نیمه ساز که انگار قرار نیست به این زودی ها به اتمام برسد .

شما اغلب به اینجا می آیید ؟

مرد پاسخ می دهد : قبلا بله ولی حالا ۲،۳ سالی شده که ترجیح می دهم گذرمان به اینجا نیفتد قبلا حتی اگر مهمانی از خارج استان داشتیم می آوردیم اما حالا دیگر چیزی برای این منطقه تاریخی نمانده است.

مرد در تکمیل حرفهای همسرش ادامه می دهد :”آن پایین که تبدیل شده به محلی برای ببخشید، ببخشید هرزگی و البته مکانی امن برای آنهایی که می خواهند هر نوع مواد غیر مجازی را مصرف کنند .

از سخنانشان پیداست اهل طبیعت و حفاظت از محیط زیست باشند چون تلاشها و پیگیریهای زیادی برای بهبود وضعیت موجود در این منطقه انجام داده اند اما تنها پاسخی که گرفته اند این بوده که “ملک متعلق به شرکت پویش است و آنها متولی ساماندهی این اوضاع هستند.

زن از من می پرسد این شرکت پویش کجاست چرا هیچ پیگیری نمی شود اگر این شرکت توان انجام کار ندارد مسئولان این منطقه را از طریق دیگری مورد لطف قرار دهند .

این بار همسرش با آهی بلند انگا ر خاطرات آبادانی و سر سبزی بند دره بیرجند را مرور کند از من می پرسد یادتان هست اینجا چقدر هوای دلپذیری داشت چه سرسبزی و چه درختان گردویی حالا هیچ چیز از آنهمه تاریخ و قدمت نمانده است اینها اگر دستشان برسد خود سد را هم تخریب می کنند.

یاد متنی که روی تابلوی برزمین افتاده بود افتادم ” بند دره شماره ثبت ملی ۴۸۱۶،بنای سد تاریخ بند دره در اواسط دوره قاجاریه نیمه دوم قرن سیزدهم ه.ق به دستور حشمت الملک در مسیر سیلابهای رشته کوه باقران ساخته شد.

مصالح بکاررفته در بنای بند سد ، آجر و ملاتهای آهکی است و جداره های داخلی آن از اندود ساروج استفاده شده است. اکثر آجرهای استفاده شده در ساخت این بند از مصالح قلعه ای مخروبه به نام حوض غلام کش که بر فراز کوه مشرف بر آن قرار دارد تامین شده و باعث تخریب و آب انبار آن شده است . این اثر تاریخی در تاریخ۱۹/۱۲/۱۳۸۰ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است”

طرح برباد رفته

در دور نخست سفرهای ریاست جمهوری دولت نهم در سال ۸۴ بود که طرح منطقه نمونه گردشگری بیرجند به تصویب رسید تا با ایجاد زیر ساختهای گردشگری در این منطقه و تبدیل به منطقه نمونه گردشگری ، شاهد رشد و توسعه صنعت گردشگری در استان و بخصوص بیرجند باشیم .

در آن زمان به دلیل اینکه مالکیت زمین های اطراف بند دره در اختیار شرکت پویش قرار داشت سرمایه گذاری های این منطقه به این شرکت واگذار شد تا هم راهی برای توسعه بخش گردشگری و هم زمینه ای برا ی حضور بخش خصوصی در این حوزه باشد.

و ۱۱ سال بعد

امسال بعد از گذشت یک دهه از تصویب طرح منطقه نمونه گردشگری نه تنها هنوز این طرح عملیاتی نشده بلکه منطقه بند دره به واسطه خشکسالی ها بخشی از شادابی اش را از دست داده و البته بر اثر بی توجهی متولی مربوطه اکنون به مأمنی برای افراد شرور معتاد و عیاش و همچنین بهترین مکان برای افرادی که تصمیم برای خود کشی می گیرند شده است. آنچه مسلم است در این بین همه شرکت پویش را مقصر می دانند و شرکت پویش هم مسئولان ادارات استان را که برایش از مسیر های قانونی می گویند که برای انجام هر کار بزرگی باید طی شود که البته در زبان عامه همان بروکراسی اداری می شود اما بروکراسی که تاکنون نه قلم خبرنگاران آن را کوتاه کرده نه توان شرکتی که قرار بود طرح را اجرا کند .

dsc_2300_resize

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*