یادداشت امروز/بهشتی؛ دو مرگ و یک شهادت

رضا زنگوئی
سرنوشت ها و سرگذشت ها را که می خوانیم در می یابیم که معمولا هر فرد را تولدی است و مرگی اما بهشتی، دو مرگ داشت و یک «احیاء» اضافه بر تولد و مرگ معمول مردمان. افراد عادی متولد می شوند، زندگی می کنند و می میرند و نقطه، پایان! اما بهشتی دو مرگ دیگر را هم تجربه کرد. اول از سوی خود او که به باور مومنانه «موتواقبل ان تموتوا» رسیده بود و با فهم مرگ، زندگی می کرد آن گونه که هر لحظه برای لبیک گفتن به «ارجعی الی ربک» حاضر بود و مهندسی زندگی خود را این گونه تعریف، طراحی و اجرا کرده بود تا لحظه ای درنگ نکند لذا به «کمال نترسیدن از مرگ» رسیده بود و… اما دوم؛ ما، خود او را کشتیم. با تیرهای طعنه، بازخم های توهین، با شمشیرهای تهمت! او را هر روز ترور می کردیم بر اساس طرحی که دشمنان مهندسی کرده بودند و چه فراوان بودیم ما که دانسته یا ندانسته پشت خاکریز دشمن و یا حتی چندگام جلوتر به سوی بهشتی تیر می انداختیم. یادمان که نرفته است سال های۵۸-۵۹-۶۰ را. چقدر بهشتی در چشم ما مرد. چقدر شکست او که همه تلاشش «شکستن بت ها» بود؟… اما این پایان کار نبود. بلکه درست همان جایی که دشمن با انفجار بمب در حزب جمهوری اسلامی می خواست بر بهشتی و پرونده و زندگی اش، یک جا نقطه پایان بگذارد، ماجرا تبدیل شد به نقطه، سر خط! بله، نقطه، سرخط! سر خط را هم با عنوان شهید بهشتی شروع کردیم تا بزرگ مرد مقتدر اما مظلوم تاریخ ایران در خطی قرار گیرد که هرگز به نقطه نمی رسد، حتی اگر همه تیرهای طعنه و نامردی را در چله کنند، شاید به اندازه «ویرگولی» ما را از باز فهمی بهشتی باز دارد و نه بیشتر. چه «خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است» و این راه روشن را هیچ شیطانی نمی تواند به نقطه پایان و بی بازگشت برساند. آیت ا…دکتر بهشتی در زندگی مجدد و احیا شده خود جاودانه شده است. اما این نکته را به یاد می باید داشت که این تجربه با بالاترین هزینه ها به دست آمده است پس باید آن را قدر بدانیم تا دیگر دست های ناپاک به کمک افکار ناپاک و واژه های ناپاک، «بهشتی اندیشان» را هدف نگیرند. یادمان باشد که مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود و مباد که باز سرمایه های انقلاب به تیر تاراج دشمنان گرفتار آیند و باز ما هم «هوراکشان» در صف خدنگ باران بهشتی اندیشان باشیم. مباد که باز برای بزرگان، مرگی دیگر را رقم زنیم که این مرگ ها را جز شهادت، به احیا پیوند نمی زند. پس هوشیار باشیم و سرباز بی جیره و مواجب یا با مزد جبهه دشمن نشویم. «غصه بهشتی» باید برای ما تجربه ای شود تا «قصه هایی» از آن دست در «امروز» این ملک شکل نگیرد که بعد با هزار غصه خوردن و اندوه کشیدن نتوان کار را چاره کرد و باز یادمان باشد، که اگر چه بهشتی با شهادت احیاء شد، ما برای همیشه از نعمت وجود او محروم ماندیم و جای خالی او را هنوز و تا همیشه احساس می کنیم که فقدان هر عالم، ثلمه ای بر اسلام است که نمی شود آن را چاره کرد. پس به دست خویش، «ثلمه افزای» اسلام و نظام و کشور نشویم و باز یادمان باشد حتی اگر به جای درخت تناور و پرثمر، نهالی هم بکاریم و از باد و باران گزند نبیند، سال ها باید صبر کرد تا به ثمر برسد حال آن که ما گاه درخت پرثمر را از ریشه در می آوریم، بی آن که حتی نهالی هم به جای آن بکاریم. گاه خانه خود را خراب می کنیم بی آن که توان بهتر ساختن یا حتی ضعیف تر ساختن را داشته باشیم و نتیجه می شود خرابه نشینی ما پس به آن چه می خوانیم، می شنویم و بازگو می کنیم بیندیشیم مبادا، زهر کلام ما، در کام برادرمان بچکد و تیر طعنه ما، قلب یاران انقلاب و بزرگان کشور را که بزرگتر از هر سرمایه ملی برای کشورموثرند بدرد. خدا کند تأمل در «غصه بهشتی» ما را از فرو غلتیدن در گره های قصه هایی از این دست وا رهاند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*