امروز خراسان جنوبی / محمدراعی فرد
موشها..چه سفید..چه سیاه…چه خاکستری…چه کوچک و زیبا و یا بزرگ و وحشتناک که معروف به موشهای گربه خوارند…موشند… موذی که خرابکارانه درتمام دنبا جولان میدهند… تنهاراه مبارزه با آنها نابودکردنشان است وبس…بسیارسریع تکثیرمیشوند و درکوتاه مدت برعلیه هرمکان یاشهری کود تایی سخت میکنند…
درداستانی معروف…شهری دورافتاده ای دچار بحران موش زایی و موش زدگی شد… آنقدر که موشها حتی درون لباس مردم بچه میکاشتند و می رفتند..به شکلی که موشها برهمه جای شهرحاکم شدند ومردم درشرف نابودی… درجایی دیگر جادوگری میزیست و آگاه شد از این بلای نابودگر به دیداربزرگان شهر رفت و ادعا کرد که میتواند بانی جادوییش موشها را نابود کند.. گفتند در ازایش چه باید پیشکش کنیم گفت: درقبال نابودی آنان باید به من وظیفه آموزش مردم را تفویض کنید…بزرگان قوم پس از مدتها مشورت و به دلیل نداشتن هزینه قبول کردند… روز بعد آن جوان از جیب خود نی نسبتابلندی را بردهان گذاست و مشغول به نواختن آهنگ عجیبی شد… ناگهان سیل عظیمی از انواع موشها چون رودی خروشان و بسیارپرصدا درپی جوان به راه افتادند.. جادوگر به سوی دریا راه کج کرد و موشها نیز سردرپی او…نی جوان مینواخت و سیل موشها در دریای خروشان دسته دسته غرق میشدند..ساعاتی بعد دیگردر شهر اثری ازموشها باقی نماند و شهر انگار باری سنگین از اوب رداشته باشند بی رمق دردشتی وسیع داشت نفس تازه میکرد… چه خوب بود که شهر ماهم نی جادویی داشت واین موجودات کثیف و مزاحم را به دنبال میکشید و نابود میکرد..موشهای اختلاسگر..موشهای ریاکار…موشهای دروغگو…موشهای نزول خوار…موشهای گردن کلفت وبی درد…موشهای شکم گنده حق مردم خوار… موشهای نیرنگ بازسیاس…موشهای گربه خوار….!!!باید به دنبال نی جادویی بود بفکر نیی که نوای خوش فهم ودرک از آن به گوش رسد…