سرمقاله/ بغض…!!!

امروز خراسان جنوبی / محمدراعی فرد
وقتی گریه بجای چشمانت درگلویت چمبره میزند و از گوشه اش به پایین شره نمیکند و چون چشمه نمیجوشد… وقتی نمیدانی چرا درباره ات قضاوت می شود… وقتی دروغ می شود آچارفرانسه اجتماع ات… وقتی دردت را نمی فهمند… وقتی از دست عزیزان گله ها داری اما دگرحوصله ای نیست… وقتی حرامت حلال و حلالت حرام می شود… وقتی قانون موبه مو برای اقشار پرشمار دون جامعه ات ( مر) میشود و برای برخی ابزار تعالی و نردبان وبازیچه… وقتی حرمتها تبدیل به جوک و استهزا می شود.. وقتی شعار حاکم برشعورمی شود… وقتی کلمه ای بنام بیت المال باهر ابزاری دستمالی میشود… وقتی پول و منابع بانکها برای قشر عظیمی از مردم دست نیافتنی و برای برخی نقل و نبات ته جیبشان می شود… وقتی آه یتیم دیگر زندگی کسی را به آتش نمی کشد… وقتی سکوتت به مفهوم حماقتت ترجمه می شود… وقتی مسلمانی برخی می شود دکان بقالی و خرید و فروش آبروی دیگری… وقتی کور خود و بینای دیگرانی… وقتی دایره جهانی هنر در حجمی به اندازه سوراخ سوزنی برایت تعریف می شود… وقتی هدف وسیله را توجیه می کند… وقتی از غروری کاذب رنج میبری و امربرتو مشتبه می شود… وقتی شهوت قدرت سرمست ات میکند… وقتی دریک چاردیواری فاصله ها آنقدر زیادمیشود که چون دوخط موازی به هم نمیرسند… وقتی پفک یا پاستیلی ارجح به روزنامه و کتاب میشود… وقتی مغزها چون آهوانی تیزپا می تارند و می گریزند… وقتی سیاست بازیها نفست رامی برد… وقتی تمام اسلام و مسلمانی فقط در توحلول میکند و لاغیر… وقتی حریم خصوصی مفهومش تغییرمیکند و بازیچه میشود… وقتی مرغ همسایه غاز میشود… وبسیار وقتی های دیگر… آنگاه آن گره مشت شده پشت گلو وحنجره ات میشود بغضی که خفه ات میکند… و گوینده رادیو فریاد برمی دارد که.. زنده باد زندگی…زنده باد زندگی…!!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*