سرمقاله/ خواستم بنویسم اما…!!!

محمدراعی فرد
خواستم از مسکن بنویسم ، دیدم چنان بلایی بر سربالایی رفتن قیمتها آمده که باهیچ منطق و گزاره علمی قابل دفاع نیست، چه اتفاقی به لحاظ اقتصادی ویا اصل عرضه وتقاضا افتاد که ناکهان در کوتاه زمانی یک خانه سیصد میلیون تومانی به چندمیلیارد جهش کرد ؟ !!! خواستم از گرانی ارزاق عمومی بنویسم ، دیدم که کار ازتهدید وتحدید گذشته واین خود تولید کندگان ودلالان یک لاقبای بازارند که به آنی ودر کسری از روز قیمت ارزاق عمومی را به نقطه جوش وانفجار میرسانند !!خواستم از نهادهای نظارتی بنویسم دیدم  این برخی درعالم دیگری سیرمی کنند ودر خوابی سنگین سیر آفاق وانفس می کنند وخود نیاز به گروه نظارتی دیگردارند وانان نیز به همچنین !!!خواستم از نظام بانکداری اسلامی بنویسم دیدم این سیستم آنقدر نا بسامان است که صدای مراجع راهم درآورده ازبس که برخی تبدیل به نزولخواران گردن کلفتی شده اند که کسی یا قانونی یارای درافتادن باآنها نیست ، دروام دادن برای عوام آنقدر خسیس وممسک هستند که رمق وام گیرنده را تاپای آبروی او میگیرند و ان بخت برگشته تا سالها وماهها باید بهره وسود بانکهارا بپردازد تا تازه نوبت اصل پرداخت پول برسد، اگرهم بیچاره وام گیرنده نتواند اقساطش رابپردازد بهره دیر کرد وربح مرکب درانتظاراوست…!!!خواستم از مبارزه با قاچاق سوخت و کالا و ارز و…بنویسم دیدم با آن همه دستگاههای عریض وطویل و ابزارهای نرم افزاری وسخت افزاری کماکان سودهای هزاران میلیارد دلاری وتومانی در حساب قاچاقچیان دانه درشت ومافیایی بالا وپایین میشود..!!می خواستم از اهمیت آموزش وپرورش بنویسم که چگونه باید به آن آرمانشهر رسید ، دیدم هنوز دغدغه دانه درشتان دولتی آموزش وپرورش مان همخوانی مسائل پیش پا افتاده است و موجی به پا کردند که  در اختلاس و کلاشی بانک سرمایه اصلا آب از آب تکان نخورد…!!خواستم از بدعت نامیمون موسسات اعتباری بنویسم ، دیدم آنقدر تعفن بوجود آمده در بزرگترین کلاهبرداری قرن زیاد است که گفتم بگذار درب قابلمه این فاضلاب بزرگ همچنان بسته بماند تا بوی ناخوش تعفن اش دوباره به مشام نرسد..!!! خواستم از پرداخت یارانه ها بنویسم ، دیدم په فایده ؟ اگرقرار بود تفکری حساب شده و منطقی درپشت این بازی خطرناک احمقانه بود اینک اوضاع یارانه بگیران باید گل و بلبل می بود نه با گرفتن ماهی سیصد هزار تومان ارزشش به اندازه خرید چهارصدگرم گوشت درماه رسیده باشد…!!! خواستم از اختلاسگرانی که هر روز نامی از گلدان قرعه کشی شان بیرون می آید و از رانت خواران مرده خور و بی هویت انسانی وپولشویان گردن کلفت بنویسم ، دیدم آنقدر گفته ونوشته ام که دیگر به شکل مهوعی دوباره نوشتنش می آزاردم ، نوشته ایی که دوباره چون بومرنگی به صورت خودم برگشت و این سیل سه گانه عظیم تمامی ندارد وهرروز نام یکی بیرون میزند که روی صدتا بابک زنجانی را سپید کرده اند…!!خواستم به عمق بیشتری فرو روم وباز بنویسم اما ترس از تادیب سخت مرا ترساند تا وظیفه قلم وشرافت اش را تا همین جایی بدانم که برایم خطری نداشته باشد …!!!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*