گزارش/ چرا بعضی ۳۰ساله‌ها صلاح خود را نمی‌فهمند؟

چرا بعضی ۳۰ساله‌ها صلاح خود را نمی‌فهمند؟

دردناک است دیدن بزرگسالانی که برای هر کار کوچکی باید از بیرون محرکی داشته باشند. بزرگسالانی که قدرت اراده و انتخاب ندارند. شهید بهشتی تربیت درست را پرورش انسانی می‌داند که با اراده و انتخاب خود به راه درست برود، نه با اجبار والدین.

چرا بعضی ۳۰ساله‌ها صلاح خود را نمی‌فهمند؟

گروه زندگی: به بعضی‌ها حتی در سنین بزرگسالی هم باید جزء به جزء و ریز به ریز بگویند چکار کن و چکار نکن! وگرنه ممکن است در عین ناباوری، خودشان را در چاه بیندازند. یا صرفاً برای راضی کردن کسی، دست به کاری نامعقول بزنند. حتماً شما هم با چنین مصادیقی مواجه شده‌اید. اما چرا بعضی افراد این گونه‌اند؟ کلید این رفتارها را باید در «مرکز کنترل» انسان‌ها جست‌وجو کرد. با «زهرا شاه‌محمدی» مشاور و روان‌درمان‌گر کودک به گفت‌وگو نشستیم تا در این باره برایمان بگوید.


«زهرا شاه‌محمدی»، مشاور و روان‌درمان‌گر کودک

پرورش انسانی آزاد که راه حق را انتخاب می‌کند

شهید بهشتی می‌فرمایند: «اگر می‌خواهیم در راه اسلام باشیم و با سبقهٔ اسلام بچه‌ها را تربیت کنیم، تعلیم اسلام این است که در نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اسلام، انسان‌های پویای آزادی بسازد که با انتخاب خویشتن به راه حق، به راه خدا و به راه پاکی و فضیلت و تقوا درآیند.». لازمهٔ تحقق چنین تربیت والایی، پرورش قدرت اراده و انتخاب است که نیاز به تربیت و تمرین دارد.

ایشان همچنین فرموده‌اند: «تربیت و تمرین یعنی قدرت اراده و قدرت انتخاب را در درون خویش بالا بردن. همین طور که دست من توانایی دارد برای برداشتن یک بار و این توانایی به تدریج در من رشد کرده، قدرت انتخاب هم همین طور است. خدا ما را انتخاب‌گر آفرید، دارای توان انتخاب آفرید، ولی به این صورت که بتوانیم این قدرت را در خودمان بالا ببریم. کوشش اسلام این است که انسان آزاد تربیت کند. آزاد از بند هوی و هوس، آزاد از تسلط خشم، آزاد از گرایش به جاه‌طلبی و قدرت و ثروت، آزاد از تسلط دیگران…». این آموزه‌ها ما را به مفهومی می‌رساند به نام «کنترل درونی».


نتایج به‌دست‌آمده را چقدر حاصل رفتار خودمان می‌دانیم و چقدر حاصل شرایط؟

مرکز کنترل، درونی یا بیرونی؟

شما از آن دسته افرادی هستید که وقتی دیر به قرارتان می‌رسید، ترافیک و بارندگی را بهانه می‌کنید یا مسئولیت دیر بیدار شدن خودتان از خواب را بر عهده می‌گیرید؟ اگر از دستهٔ اول باشید، مرکز کنترل بیرونی دارید؛ و اگر از دستهٔ دوم باشید، مرکز کنترل درونی دارید. چه میزان رابطه بین رفتارها و تصمیمات خودمان و نتایج به دست‌آمده برقرار می‌کنیم؟ هرچه این رابطه را بیشتر و قوی‌تر بدانیم، مرکز کنترل ما بیشتر به درون متمایل است. اما هرچه سهم شرایط را در نتایجی که به دست آورده‌ایم، بیشتر بدانیم، مرکز کنترل ما به سمت بیرون تمایل دارد. این کاملاً اکتسابی است.

والدین مرکز کنترل کودک را طرح‌‌ریزی می‌کنند

شاه‌محمدی معتقد است سنگ‌بنای درونی یا بیرونی بودن مرکز کنترل را والدین در وجود بچه‌ها می‌گذارند: «با توجه به کنش و واکنشی که والدین با کودک انجام می‌دهند او یاد می‌گیرد مرکز کنترلش را درونی قرار بدهد یا بیرونی. مادامی که والد در رفتارش مدام تلاش کند دیگران را راضی کند یا نگران باشد که دیگران چه می‌گویند، ناخودآگاه این پیام را به کودک می‌دهد که نظر دیگران خیلی مهم است و تو باید موردتأیید دیگران باشی و همه باید دوستت داشته باشند. یا وقتی والد مدام از روش‌های تشویق و تنبیه در برابر کودک استفاده کند، به او این پیام را می‌دهد که «تو باید تأیید من را بگیری. چون من مرجع قدرتم!». با تمام این رفتارها والد، مرکز کنترل کودک را به صورت بیرونی شکل می‌دهد. این فرد تا پایان عمر و در تمام مراحل زندگی و رشد، مدام منتظر یک محرک بیرونی است تا او را به حرکت وا دارد.».

عاقبت کنترل بیرونی چیست؟

آیا ما می‌خواهیم فرزندمان در ۳۰سالگی منتظر باشد که یک انگیزهٔ بیرونی به او وارد شود تا حرکتی برای زندگی‌اش بکند یا چیزی از بیرون به او عدم‌تأیید بدهد یا تنبیه و مجازاتش کند تا بفهمد اعتیاد، دوستان ناباب و… برای زندگی‌اش ضرر دارند؟

شاه‌محمدی با این مثال‌ها بیان می‌کند: «مادامی که ما از سیستم تنبیه و پاداش استفاده می‌کنیم باید چنین آینده‌ای را برای کودک‌مان متصور باشیم. چون کودک سیستم کنترل درونی ندارد که از درون به او بگوید «بلند شو و برای رشد شغلی یا تحصیلی‌ات درس بخوان، مطالعه کن، فلان دوره را بگذران و…» یا «برای اینکه آسیب نبینی از مواد مخدر، رابطهٔ عاطفی آسیب‌زا و… دور باش». وقتی فرد کنترل درونی ندارد، نمی‌تواند این را درک کند.».


کودک با کنترل درونی، با توجه به پیامد کارش تصمیم‌ می‌گیرد آن را تکرار کند یا نه.

چطور کنترل درونی را پرورش دهیم؟

شاه‌محمدی راهکار پرورش کنترل درونی در کودک را توصیف کردن کنش‌ها و پیامدهای آن کنش‌ها نام می‌برد: «برای کودک کاملاً توضیح می‌دهیم که الان چه اتفاقی افتاد و چه نتیجه‌ای داشت. سربسته نه. کاملاً قضیه را باز می‌کنیم و در موردش با هم حرف می‌زنیم. با این رویکرد، تفکر منطقی و حل مسأله را به کودک یاد می‌دهیم، توانمندی‌های شناختی‌اش را ارتقا می‌دهیم و کودک به تناسب سن خود درک می‌کند. با این آموزش او از همان سنین کم و حتی از دوران دبستان می‌تواند خودش را تنظیم کند. خودش نتیجه‌گیری و تصمیم‌گیری می‌کند که فلان رفتارش فلان نتیجه را داشت، پس آن را تکرار کند یا نکند.».

درک و فهم کودک را نادیده نگیریم

همهٔ این رشدها، از جمله پرورش کنترل درونی، از گفت‌وگوی بسیار بین والدین و کودک حاصل می‌شود. ضمن اینکه نباید از کودک انسانیت‌زدایی کنیم و توانمندی‌های بالقوهٔ انسانی را که خداوند در وجود او قرار داده نادیده بگیریم. شاه‌محمدی با بیان این نکات کلیدی توضیح می‌دهد: «با تصور اینکه او کودک است، نباید نتیجه بگیریم که پس نمی‌فهمد، درک نمی‌کند، می‌توانیم هر رفتاری بکنیم و او فراموش می‌کند! در واقع واژهٔ کودک را برای نشان دادن یک بازهٔ سنی به کار ببریم، نه نشان دادن گروهی از افراد که نمی‌فهمند یا درک ندارند. او هم یکی از اعضای خانواده است و باید برایش درک و فهم قائل باشیم، با احترام با او برخورد کنیم و وقتی قرار است کار خاصی انجام دهیم، نظرش را بپرسیم و او را در جریان بگذاریم.».


گرفتن فضای آزاد زیستن از کودک، بزرگترین ستم به اوست

فضای آزاد زیستن را از کودک نگیریم

به بیان شهید بهشتی، تمرین و تربیت و احکام اسلامی همگی کمکی برای تقویت آزادی و قدرت انتخاب در درون و بیرون است. اما مبادا که والدین دلسوز در خانه، یا معلم و مربی دلسوز در مدرسه، یا این‌ها با تبانی همدیگر در هر دو محیط، نگذارند قدرت آزاد زیستن در کودک رشد کند.

ایشان در اهمیت تربیت «بچهٔ آزاد» فرموده‌اند: «اگر به بچه غذا ندهید ستمی به او رفته؛ اما نه ستمی بزرگ. اما اگر فضای آزاد زیستن را از او گرفتید، بزرگترین ستم را به او کردید. چون انسانیت او را در معرض خطر قرار دادید. بزرگترین ویژگی انسان از دیدگاه اسلام این است که جانداری‌ست آزاد، اندیشمند، انتخاب‌گر و مختار. بچه‌ها را در جهل و بی‌خبری و ناآگاهی نگه داشتن و از آزاد زیستن محروم کردن، بزرگترین ظلم و ستم در حق آنهاست. منتها بچهٔ آزاد تربیت کردن، آقای عزیز و خانم محترم و معلم عزیز، دردسر دارد. زحمت دارد. دشوار است…»

 

 

 

 

رسانه‌های بیگانه و جنگ غزه؛ وقتی یک برابر یک نیست

اعظم حمیدپور
رسانه‌های بیگانه و جنگ غزه؛ وقتی یک برابر یک نیست

تهران- ایرنا- از نظر رسانه‌های غربی و شاخه‌های فارسی‌زبانشان، باید فلسطینی‌ها مردمی «درنده‌خو و غیرمتمدن» نشان داده شوند که نه تنها زندگی «زیبا و متمدنانه» اسرائیلی‌ها را با «عملیات تروریستی» خود مختل کرده‌اند، بلکه به هموطنانشان نیز رحم نکرده و با اقداماتی چون منفجر کردن بیمارستان، اهداف «شرورانه» خود را پیش می‌برند!

جنگ در طول تاریخ، اگرچه لااقل از سوی یک طرف منازعه در راستای احقاق حقی گریزناپذیر و تنها راه باقی‌مانده برای تغییر وضعیتی تحمل‌ناپذیر اعلان و تفسیر شده، ولی ناگزیر مصائبش را بر سر غیرنظامیان آوار کرده است. همین مصائب از مهم‌ترین مبانی طرح دکترین‌های پرهیز از جنگ در تاریخ اندیشه سیاسی و روابط بین‌الملل بوده است. با این حال و در عالم واقع، گاهی جنگ تنها راه مقابله با متجاوز است و در این میان و با وجود رعایت قواعد جنگی، پرهیز قطعی از وارد آمدن تلفات به مردم غیرمسلح ممکن نیست.

پس از حمله به بیمارستان الاهلی، رسانه‌های معاند به جای پرداختن به ابعاد انسانی فاجعه، با استفاده از تکنیک «تحریف»، اصل ماجرا را رها کرده و این محور جعلی را برجسته کردند که حمله کار خود گروه‌های فلسطینی و نه اسرائیل بوده است

در جنگی که در آن قواعد پذیرفته‌شده منازعات زیرپا گذاشته شود، میزان آسیب به مردم غیرمسلح و شهروندان غیرنظامی به مراتب افزایش می‌یابد. در جنگ اخیر سرزمین‌های اشغالی، به اذعان بسیاری از ناظران، در موارد بسیاری قوانین و اصول‌پذیرفته شده جنگی نقض شد؛ نتیجه تصاویر دردناکی از تلفات پرشمار غیرنظامیان و جنایت‌هایی است که در رسانه‌ها بازتاب داده شد و جان و روان میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان به درد آورد.

این تصاویر اگرچه در رسانه‌های جهان به طور گسترده بازتاب یافت، ولی اغلب رسانه‌های غربی به صورت متوازن و بی‌طرف مصائب ۲ طرف جنگ را به تصویر نکشیدند. در قیاس میان پوشش اخبار مرتبط با آسیب دیدن غیرنظامیان در طرف اسرائیلی و فلسطینی (با توجه به نسبت و حجم تلفات)، کفه ترازو آشکارا به سمت اولی سنگینی کرد. چند و چون انتشار اخبار جنگ غزه در رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان هم تابعی از رسانه‌های غربی بود. در ادامه این گزارش مصادیقی از یک بام و دو هوای این رسانه‌ها را در پوشش جنایات جنگی و قربانیان بررسی می‌کنیم.

دفاع مشروع فلسطین و عبور خونبار صهیونیست‌ها از خطوط قرمز حقوق و هنجارهای بین‌المللی

بی‌توجهی جامعه بین‌الملل به تجاوزهای مزمن تل‌آویو به سرزمین‌ فلسطین از طریق توسعه شهرک‌سازی، اصرار بر اعمال انواع فشارهای غیرانسانی بر فلسطینی‌ها و روند عادی‌سازی روابط با تل‌آویو از سوی برخی دولت‌های عربی در سایه نادیده گرفتن حقوق و مطالبات مردم فلسطین همزمان با محاصره طولانی مدت غزه، وقایع روز ۱۵ مهرماه را رقم زد؛ وقایعی که در چارچوب نظریه «انباشت وقایع در توسل به دفاع مشروع بین‌المللی» قابل تحلیل است. این نظریه بیانگر مجموعه‌ای از وقایع جزئی است که با هم جمع شده‌اند تا اینکه به آستانه تخاصم مسلحانه می‌رسند. ضمن اینکه از منظر حقوق بین‌الملل، دفاع مشروع زمانی مجاز است که ضرورت داشته باشد؛ به این معنی که دفاع مشروع زمانی می تواند انجام شود که راه های دیپلماتیک و غیرنظامی جهت رفع تجاوز وجود نداشته باشد. وجود همه این موارد، عملیات روز ۱۵ مهرماه «طوفان الاقصی» را زمینه‌سازی کرد.

اقدام حماس در رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان اما به مانند رسانه‌های غربی، «نامشروع»، «وحشیانه»، «متجاوزانه»، «تروریستی» و … خوانده شد. رسانه‌های معاند تقبیح عملیات حماس و حمایت از اقدامات رژیم صهیونیستی را با تاکید بر گزاره‌های چون «حق تل‌آویو برای دفاع از خود» در دستور کار قرار دادند. این رسانه‌ها بدون اشاره به مساله محاصره طولانی مدت غزه و حقوق پایمال شده مردم این منطقه، مبارزات حماس را «تجاوزکارانه» جلوه داده و این گروه را مسئول جنگ معرفی کردند. رسانه‌هایی چون ایران اینترنشنال به طور گسترده از این عنوان استفاده کرده و از عملیات این گروه علیه مواضع صهیونیست‌ها به عنوان «حمله تروریستی» یاد کردند.

در همین راستا، انتشار گسترده تصاویر و گزارش‌هایی از عملیات غافلگیرانه حماس از همان ابتدا در دستور کار این رسانه‌ها قرار گرفت. اسیر و کشته شدن برخی یهودیان در یک جشنواره موسیقی در نزدیکی دیوار حفاظتی غزه، مهمترین سندی بود که این رسانه‌ها برای اثبات ادعای خود به آن متوسل شدند. همچنین ادعاهای غیر مستندی چون «سر بریدن نوزادان اسرائیلی توسط شبه نظامیان حماس، کشتار غیرنظامیان، رفتار وحشیانه با اسیران و …» در رسانه‌های مورد نظر برجسته شد. با وجود اثبات دروغین بودن این ادعاها، تصویری از تکذیب در رسانه‌های بیگانه انعکاس نیافت.

حامیان تل‌آویو هم با استناد به ماده ۵۱ منشور ملل متحد، حملات این رژیم علیه مواضع فلسطینی را ذیل «دفاع مشروع» توجیه کردند، بدون توجه به اینکه بر اساس قواعد بین‌المللی، در دفاع مشروع، تنها دفاع از خود و دفع حمله طرف مقابل مجاز است، نه حمله به مواضع غیرنظامی کشور مقابل، مانند آنچه در مورد بیمارستان «الاهلی» روی داد.

جنایت در بیمارستان الاهلی به اندازه‌ای هولناک و بزرگ بود که حتی رسانه‌های حامی تل‌آویو هم نتوانستند بر آن سرپوش بگذارند. آنچه در این ارتباط در این رسانه‌ها رخ داد، به اصطلاح مدیریت این خبر بود. رسانه‌های معاند، به جای پرداختن به ابعاد انسانی این فاجعه، با استفاده از تکنیک «تحریف»، اصل ماجرا را رها کرده و این محور جعلی را (آن هم بدون هیچ سند و مدرکی) برجسته کردند که حمله به الاهلی، کار خود گروه‌های فلسطینی و نه صهیونیست‌ها بوده است. غالب جریان خبری رسانه‌های معاند در این ارتباط، به این سمت هدایت شد که «حمله به بیمارستان، کار اسرائیل نیست».

در نتیجه چنین همکاری‌ها و لاپوشانی‌هایی از سوی رسانه‌های حامی تل‌آویو، صهیونیست‌ها همچنان اماکن غیرنظامی در غزه را هدف قرار می‌دهند و به کسی هم پاسخگو نیستند. این در حالی است که در جنگ، انهدام ساختمان‌ها و تأسیساتی که در آن ها افراد غیرنظامی زندگی می‌کنند، به منظور ضربه زدن به دشــمن و ایجاد اختلال در رونــد امور آنان، عملی خلاف اخلاق و ممنوع است. در این میان، منع یورش مسلحانه به اماکنی مانند مدارس، بیمارستان‌ها، وسایل حمل و نقل و همچنین هدف‌های نظامی که در مجاورت اماکن غیرنظامی قرار دارند، آشکار است؛ این‌ها هنجارهای بدیهی بین‌المللی است که در برنامه‌های تحلیلی و تفسیری رسانه‌های یاد شده عملا جایی ندارد مگر در مقام توجیه و انکار.

اگر فاجعه‌ای که در بیمارستان الاهلی اتفاق افتاد، در سمت اسرائیلی رخ داده بود، همین رسانه‌ها به این راحتی کوتاه نمی‌آمدند و تا مدت‌ها در مورد ابعاد انسانی و نه فقط مقصر آن گزارش تهیه می‌کردند و با اشک و آه در مورد تک تک قربانیان و آسیب‌دیدگان و خانواده‌هایشان گزارش می‌دادند

تفاوت در واحد شمارش صهیونیست‌ها و فلسطینی‌ها!

رویکرد رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان، مانند بسیاری از رسانه‌های آمریکایی و اروپایی، به شهروندان اسرائیلی و فلسطینی، نمود بارز یک بام و دو هوا است. این رسانه‌ها می‌کوشند در لفافه گزارش‌های خود، برای تک تک صهیونیست‌ها ارزش فردی قائل باشند. در برابر، نگاه این رسانه‌ها به فلسطینی‌ها این گونه نیست. فلسطینی‌ها در رویکرد غالب این رسانه‌ها، گروه‌هایی با ارزش انسانی پایین‌تر از حدی که فرد «به ما هو» و «قائم به ذات»، ارزش وجودی داشته باشد نگریسته می‌شود.

از روزهای نخست جنگ، رسانه‌های معاند گزارش‌های متعددی در مورد افراد مختلف اسرائیلی از جمله خانواده اسرا یا کشته‌شدگان، سربازان، شهروندان عادی و … منتشر کردند؛ گزارش‌هایی که با هدف ایجاد فضای عاطفی برای حمایت از رژیم صهیونیستی تهیه شدند. گویا اسرائیلی‌ها آدم‌هایی هستند متمدن و با همه عواطف انسانی که فلسطینی‌ها «وحشیانه» به آنها حمله کرده و زندگی زیبایشان را مختل کرده‌اند.

به عنوان نمونه بی بی سی در گزارشی که از «پذیرایی یک مادربزرگ اسرائیلی در محاصره از مبارزان اسرائیلی متجاوز به خانه‌اش با چای و بیسکوییت» منتشر کرد، تلاش کرد با مهربان و با احساس نشان دادن اسرائیلی‌ها، لایه‌های پنهان ذهن مخاطب را هدف قرار داده و به نوعی به نفع تل‌آویو همدلی ایجاد کند. شبکه من و تو هم با انتشار ویدیویی از مکالمه تصویری یک سرباز اسرائیلی با خانواده‌اش در روز نام‌گذاری فرزندش در شبکه‌های اجتماعی و دعا خواندن او، فضایی احساسی ایجاد کرده و همین خط خبری را پیش برد.

در طرف مقابل، این رسانه‌ها نه تنها مسائل انسانی را در مورد مردم غزه لحاظ نکردند و آنها را به عنوان گروهی غیرمتمدن معرفی کردند، بلکه با ترویج این نگاه، رژیم صهیونیستی را به حمله بیشتر به مواضع فلسطینی تشویق و تجاوزارت این رژیم را توجیه کردند. اگر فاجعه‌ای که در بیمارستان الاهلی اتفاق افتاد، در سمت اسرائیلی رخ داده بود، همین رسانه‌ها به این راحتی کوتاه نمی‌آمدند و تا مدت‌ها در مورد ابعاد انسانی آن گزارش تهیه می‌کردند و با اشک و آه در مورد تک تک آسیب دیدگان و خانواده‌هایشان گزارش می‌دادند، اما این رسانه‌ها به راحتی و آرام از کنار چنین خبرهایی که به زیان طرف اسرائیلی است می‌گذرند. گویا این رسانه‌ها پروتکلی دارند که جنایات صهیونیست‌ها و رنج و وضعیت بغرنج مردم غزه را بازتاب ندهند. در برابر، طی این مدت، گزارش‌های متعددی در مورد افراد و شهروندان اسرائیلی منتشر شد؛ گزارش‌هایی نرم با جنبه‌های اجتماعی که می‌خواهد مخاطب را به قلب زندگی یک شهروند رژیم صهیونیستی برده و از نظر ذهنی مخاطب را با او و حاکمیت جعلی متبوعش بر علیه مردم غزه همراه کند. به نظر می‌رسد نگاه این رسانه‌ها به مردم فلسطین، به اصطلاح فله‌ای است و جان همه فلسطینی‌ها از نظر آنها به اندازه جان یک صهیونیست ارزش ندارد.

در دنیایی که حضور افراد در صحنه همه رخدادهای مهم غیرممکن است، این رسانه‌ها هستند که گوش و چشم مخاطبند. اما این چشم و گوش، مدت‌ها است درست و بی‌طرفانه کار نمی‌کند. بخش مهمی از رسانه‌های جهانی مستقل نیستند و برای تامین منابع مورد نیاز خود، چشم به دست حامیان مالی و سیاسی دارند. بر این مبنا، رسانه‌ها با تکنیک‌های مختلف خبری، روایتی مطلوبِ خود و جهت‌دار از رخدادها به مخاطب ارائه می‌دهند. این، داستانِ روایتگری اغلب رسانه‌های غربی و بخش فارسی آنها در خصوص بحران غزه است.

از نظر سیاستگذاران و حامیان مالی این رسانه‌ها، باید فلسطینی‌ها مردمی «درنده‌خو و غیرمتمدن« نشان داده شوند که نه تنها زندگی «زیبا و متمدنانه» اسرائیلی‌ها را با «عملیات تروریستی» خود مختل کرده‌اند، بلکه به هموطنانشان نیز رحم نکرده و با عملیات‌هایی چون منفجر کردن بیمارستان، اهداف «شرورانه» خود را پیش می‌برند.

در این میان با طرح موضوعات ثانویه، پرسش‌های مبنایی مانند «استعمارگران غربی به چه حقی سرزمین مردم فلسطین را به صهیونیست‌ها برای موطن‌سازی پیشکش کردند؟»، «اشغالگری و تاسیس رژیم صهیونیستی بر چه مبنای حقوقی، سیاسی و انسانی صورت گرفته است؟»، «چرا جنایات و سیاست‌های توسعه‌طلبانه این رژیم متوقف نمی‌شود؟» یا «چرا فلسطینی‌ها به رغم فرایندهای عادی‌سازی با این رژیم مبارزه می‌کنند؟» در این رسانه‌ها فراموش و کتمان می‌شود.

 

 

رسانه‌های بیگانه و جنگ غزه؛ وقتی یک برابر یک نیست

از نظر رسانه‌های غربی و شاخه‌های فارسی‌زبانشان، باید فلسطینی‌ها مردمی «درنده‌خو و غیرمتمدن» نشان داده شوند که نه تنها زندگی «زیبا و متمدنانه» اسرائیلی‌ها را با «عملیات تروریستی» خود مختل کرده‌اند، بلکه به هموطنانشان نیز رحم نمی‌کنند.

ایرنا نوشت: جنگ در طول تاریخ، اگرچه لااقل از سوی یک طرف منازعه در راستای احقاق حقی گریزناپذیر و تنها راه باقی‌مانده برای تغییر وضعیتی تحمل‌ناپذیر اعلان و تفسیر شده، ولی ناگزیر مصائبش را بر سر غیرنظامیان آوار کرده است. همین مصائب از مهم‌ترین مبانی طرح دکترین‌های پرهیز از جنگ در تاریخ اندیشه سیاسی و روابط بین‌الملل بوده است. با این حال و در عالم واقع، گاهی جنگ تنها راه مقابله با متجاوز است و در این میان و با وجود رعایت قواعد جنگی، پرهیز قطعی از وارد آمدن تلفات به مردم غیرمسلح ممکن نیست.

در جنگی که در آن قواعد پذیرفته‌شده منازعات زیرپا گذاشته شود، میزان آسیب به مردم غیرمسلح و شهروندان غیرنظامی به مراتب افزایش می‌یابد. در جنگ اخیر سرزمین‌های اشغالی، به اذعان بسیاری از ناظران، در موارد بسیاری قوانین و اصول‌پذیرفته شده جنگی نقض شد؛ نتیجه تصاویر دردناکی از تلفات پرشمار غیرنظامیان و جنایت‌هایی است که در رسانه‌ها بازتاب داده شد و جان و روان میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان به درد آورد.

این تصاویر اگرچه در رسانه‌های جهان به طور گسترده بازتاب یافت، ولی اغلب رسانه‌های غربی به صورت متوازن و بی‌طرف مصائب ۲ طرف جنگ را به تصویر نکشیدند. در قیاس میان پوشش اخبار مرتبط با آسیب دیدن غیرنظامیان در طرف اسرائیلی و فلسطینی (با توجه به نسبت و حجم تلفات)، کفه ترازو آشکارا به سمت اولی سنگینی کرد. چند و چون انتشار اخبار جنگ غزه در رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان هم تابعی از رسانه‌های غربی بود. در ادامه این گزارش مصادیقی از یک بام و دو هوای این رسانه‌ها را در پوشش جنایات جنگی و قربانیان بررسی می‌کنیم.

دفاع مشروع فلسطین و عبور خونبار صهیونیست‌ها از خطوط قرمز حقوق و هنجارهای بین‌المللی

بی‌توجهی جامعه بین‌الملل به تجاوزهای مزمن تل‌آویو به سرزمین‌ فلسطین از طریق توسعه شهرک‌سازی، اصرار بر اعمال انواع فشارهای غیرانسانی بر فلسطینی‌ها و روند عادی‌سازی روابط با تل‌آویو از سوی برخی دولت‌های عربی در سایه نادیده گرفتن حقوق و مطالبات مردم فلسطین همزمان با محاصره طولانی مدت غزه، وقایع روز ۱۵ مهرماه را رقم زد؛ وقایعی که در چارچوب نظریه «انباشت وقایع در توسل به دفاع مشروع بین‌المللی» قابل تحلیل است. این نظریه بیانگر مجموعه‌ای از وقایع جزئی است که با هم جمع شده‌اند تا اینکه به آستانه تخاصم مسلحانه می‌رسند. ضمن اینکه از منظر حقوق بین‌الملل، دفاع مشروع زمانی مجاز است که ضرورت داشته باشد؛ به این معنی که دفاع مشروع زمانی می تواند انجام شود که راه های دیپلماتیک و غیرنظامی جهت رفع تجاوز وجود نداشته باشد. وجود همه این موارد، عملیات روز ۱۵ مهرماه «طوفان الاقصی» را زمینه‌سازی کرد.

اقدام حماس در رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان اما به مانند رسانه‌های غربی، «نامشروع»، «وحشیانه»، «متجاوزانه»، «تروریستی» و … خوانده شد. رسانه‌های معاند تقبیح عملیات حماس و حمایت از اقدامات رژیم صهیونیستی را با تاکید بر گزاره‌های چون «حق تل‌آویو برای دفاع از خود» در دستور کار قرار دادند. این رسانه‌ها بدون اشاره به مساله محاصره طولانی مدت غزه و حقوق پایمال شده مردم این منطقه، مبارزات حماس را «تجاوزکارانه» جلوه داده و این گروه را مسئول جنگ معرفی کردند. رسانه‌هایی چون ایران اینترنشنال به طور گسترده از این عنوان استفاده کرده و از عملیات این گروه علیه مواضع صهیونیست‌ها به عنوان «حمله تروریستی» یاد کردند.

در همین راستا، انتشار گسترده تصاویر و گزارش‌هایی از عملیات غافلگیرانه حماس از همان ابتدا در دستور کار این رسانه‌ها قرار گرفت. اسیر و کشته شدن برخی یهودیان در یک جشنواره موسیقی در نزدیکی دیوار حفاظتی غزه، مهمترین سندی بود که این رسانه‌ها برای اثبات ادعای خود به آن متوسل شدند. همچنین ادعاهای غیر مستندی چون «سر بریدن نوزادان اسرائیلی توسط شبه نظامیان حماس، کشتار غیرنظامیان، رفتار وحشیانه با اسیران و …» در رسانه‌های مورد نظر برجسته شد. با وجود اثبات دروغین بودن این ادعاها، تصویری از تکذیب در رسانه‌های بیگانه انعکاس نیافت.

حامیان تل‌آویو هم با استناد به ماده ۵۱ منشور ملل متحد، حملات این رژیم علیه مواضع فلسطینی را ذیل «دفاع مشروع» توجیه کردند، بدون توجه به اینکه بر اساس قواعد بین‌المللی، در دفاع مشروع، تنها دفاع از خود و دفع حمله طرف مقابل مجاز است، نه حمله به مواضع غیرنظامی کشور مقابل، مانند آنچه در مورد بیمارستان «الاهلی» روی داد.

جنایت در بیمارستان الاهلی به اندازه‌ای هولناک و بزرگ بود که حتی رسانه‌های حامی تل‌آویو هم نتوانستند بر آن سرپوش بگذارند. آنچه در این ارتباط در این رسانه‌ها رخ داد، به اصطلاح مدیریت این خبر بود. رسانه‌های معاند، به جای پرداختن به ابعاد انسانی این فاجعه، با استفاده از تکنیک «تحریف»، اصل ماجرا را رها کرده و این محور جعلی را (آن هم بدون هیچ سند و مدرکی) برجسته کردند که حمله به الاهلی، کار خود گروه‌های فلسطینی و نه صهیونیست‌ها بوده است. غالب جریان خبری رسانه‌های معاند در این ارتباط، به این سمت هدایت شد که «حمله به بیمارستان، کار اسرائیل نیست».

در نتیجه چنین همکاری‌ها و لاپوشانی‌هایی از سوی رسانه‌های حامی تل‌آویو، صهیونیست‌ها همچنان اماکن غیرنظامی در غزه را هدف قرار می‌دهند و به کسی هم پاسخگو نیستند. این در حالی است که در جنگ، انهدام ساختمان‌ها و تأسیساتی که در آن ها افراد غیرنظامی زندگی می‌کنند، به منظور ضربه زدن به دشــمن و ایجاد اختلال در رونــد امور آنان، عملی خلاف اخلاق و ممنوع است. در این میان، منع یورش مسلحانه به اماکنی مانند مدارس، بیمارستان‌ها، وسایل حمل و نقل و همچنین هدف‌های نظامی که در مجاورت اماکن غیرنظامی قرار دارند، آشکار است؛ این‌ها هنجارهای بدیهی بین‌المللی است که در برنامه‌های تحلیلی و تفسیری رسانه‌های یاد شده عملا جایی ندارد مگر در مقام توجیه و انکار.

تفاوت در واحد شمارش صهیونیست‌ها و فلسطینی‌ها!

رویکرد رسانه‌های خارجی فارسی‌زبان، مانند بسیاری از رسانه‌های آمریکایی و اروپایی، به شهروندان اسرائیلی و فلسطینی، نمود بارز یک بام و دو هوا است. این رسانه‌ها می‌کوشند در لفافه گزارش‌های خود، برای تک تک صهیونیست‌ها ارزش فردی قائل باشند. در برابر، نگاه این رسانه‌ها به فلسطینی‌ها این گونه نیست. فلسطینی‌ها در رویکرد غالب این رسانه‌ها، گروه‌هایی با ارزش انسانی پایین‌تر از حدی که فرد «به ما هو» و «قائم به ذات»، ارزش وجودی داشته باشد نگریسته می‌شود.

از روزهای نخست جنگ، رسانه‌های معاند گزارش‌های متعددی در مورد افراد مختلف اسرائیلی از جمله خانواده اسرا یا کشته‌شدگان، سربازان، شهروندان عادی و … منتشر کردند؛ گزارش‌هایی که با هدف ایجاد فضای عاطفی برای حمایت از رژیم صهیونیستی تهیه شدند. گویا اسرائیلی‌ها آدم‌هایی هستند متمدن و با همه عواطف انسانی که فلسطینی‌ها «وحشیانه» به آنها حمله کرده و زندگی زیبایشان را مختل کرده‌اند.

به عنوان نمونه بی بی سی در گزارشی که از «پذیرایی یک مادربزرگ اسرائیلی در محاصره از مبارزان اسرائیلی متجاوز به خانه‌اش با چای و بیسکوییت» منتشر کرد، تلاش کرد با مهربان و با احساس نشان دادن اسرائیلی‌ها، لایه‌های پنهان ذهن مخاطب را هدف قرار داده و به نوعی به نفع تل‌آویو همدلی ایجاد کند. شبکه من و تو هم با انتشار ویدیویی از مکالمه تصویری یک سرباز اسرائیلی با خانواده‌اش در روز نام‌گذاری فرزندش در شبکه‌های اجتماعی و دعا خواندن او، فضایی احساسی ایجاد کرده و همین خط خبری را پیش برد.

در طرف مقابل، این رسانه‌ها نه تنها مسائل انسانی را در مورد مردم غزه لحاظ نکردند و آنها را به عنوان گروهی غیرمتمدن معرفی کردند، بلکه با ترویج این نگاه، رژیم صهیونیستی را به حمله بیشتر به مواضع فلسطینی تشویق و تجاوزارت این رژیم را توجیه کردند. اگر فاجعه‌ای که در بیمارستان الاهلی اتفاق افتاد، در سمت اسرائیلی رخ داده بود، همین رسانه‌ها به این راحتی کوتاه نمی‌آمدند و تا مدت‌ها در مورد ابعاد انسانی آن گزارش تهیه می‌کردند و با اشک و آه در مورد تک تک آسیب دیدگان و خانواده‌هایشان گزارش می‌دادند، اما این رسانه‌ها به راحتی و آرام از کنار چنین خبرهایی که به زیان طرف اسرائیلی است می‌گذرند. گویا این رسانه‌ها پروتکلی دارند که جنایات صهیونیست‌ها و رنج و وضعیت بغرنج مردم غزه را بازتاب ندهند. در برابر، طی این مدت، گزارش‌های متعددی در مورد افراد و شهروندان اسرائیلی منتشر شد؛ گزارش‌هایی نرم با جنبه‌های اجتماعی که می‌خواهد مخاطب را به قلب زندگی یک شهروند رژیم صهیونیستی برده و از نظر ذهنی مخاطب را با او و حاکمیت جعلی متبوعش بر علیه مردم غزه همراه کند. به نظر می‌رسد نگاه این رسانه‌ها به مردم فلسطین، به اصطلاح فله‌ای است و جان همه فلسطینی‌ها از نظر آنها به اندازه جان یک صهیونیست ارزش ندارد.

در دنیایی که حضور افراد در صحنه همه رخدادهای مهم غیرممکن است، این رسانه‌ها هستند که گوش و چشم مخاطبند. اما این چشم و گوش، مدت‌ها است درست و بی‌طرفانه کار نمی‌کند. بخش مهمی از رسانه‌های جهانی مستقل نیستند و برای تامین منابع مورد نیاز خود، چشم به دست حامیان مالی و سیاسی دارند. بر این مبنا، رسانه‌ها با تکنیک‌های مختلف خبری، روایتی مطلوبِ خود و جهت‌دار از رخدادها به مخاطب ارائه می‌دهند. این، داستانِ روایتگری اغلب رسانه‌های غربی و بخش فارسی آنها در خصوص بحران غزه است.

از نظر سیاستگذاران و حامیان مالی این رسانه‌ها، باید فلسطینی‌ها مردمی «درنده‌خو و غیرمتمدن« نشان داده شوند که نه تنها زندگی «زیبا و متمدنانه» اسرائیلی‌ها را با «عملیات تروریستی» خود مختل کرده‌اند، بلکه به هموطنانشان نیز رحم نکرده و با عملیات‌هایی چون منفجر کردن بیمارستان، اهداف «شرورانه» خود را پیش می‌برند.

در این میان با طرح موضوعات ثانویه، پرسش‌های مبنایی مانند «استعمارگران غربی به چه حقی سرزمین مردم فلسطین را به صهیونیست‌ها برای موطن‌سازی پیشکش کردند؟»، «اشغالگری و تاسیس رژیم صهیونیستی بر چه مبنای حقوقی، سیاسی و انسانی صورت گرفته است؟»، «چرا جنایات و سیاست‌های توسعه‌طلبانه این رژیم متوقف نمی‌شود؟» یا «چرا فلسطینی‌ها به رغم فرایندهای عادی‌سازی با این رژیم مبارزه می‌کنند؟» در این رسانه‌ها فراموش و کتمان می‌شود.

 

 

 

 

 

چالش‌های گردشگری سلامت؛ نبود متولی واحد و جولان دلالان

تهران- ایرنا- گردشگری سلامت در جهان به صنعتی سودآور تبدیل شده و حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز مشغول سرمایه گذاری روی آن هستند، اما ایران با وجود ظرفیت‌های فراوان از نظر پزشکی و زیرساخت‌های تشخیصی و درمانی، درآمد مناسبی از آن کسب نمی‌کند و با چالش‌هایی مواجه است.

بسیاری از ایرانیان مقیم خارج از کشور و حتی افراد غیر ایرانی برای دریافت خدمات تشخیصی و درمانی به عنوان گردشگر سلامت به کشور ما وارد می‌شوند و خدماتی دریافت کرده و به کشور محل زندگی خود بر می‌گردند. یکی از دلایل این موضوع، پایین بودن زمان انتظار برای دریافت خدمات درمانی، هزینه مناسب و گاهی اندک برای گردشگران سلامت است. بسیاری از ایرانیان برای خدماتی مانند کاشت مو، جراحی بینی، جراحی قلب و بسیاری دیگر از خدمات در سال به ایران می‌آیند.

در شرایطی که گردشگری سلامت یک فرآیند چند وجهی است و به هم افزایی نیاز دارد، هر از گاهی جلسه‌ای برگزار می‌شود و وعده‌هایی روی کاغذ می‌نویسند، اما متولی واحدی برای آن تعیین نمی‌شود و گردشگری سلامت همچنان دست و پا می‌زند تا شرایط بهتری پیدا کرده و به کشور سود برساند.

تعداد گردشگران سلامت کمتر شده است

گردشگری سلامت هیچ وقت متولی واحد نداشته و بخشی بر عهده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، بخشی بر عهده وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و بخشی بر عهده وزارت امور خارجه است. ولی این بخش‌ها نتوانستند به موضوع گردشگری سلامت، مسیر واحدی بدهند. هرچند هر کدام به تنهایی وظایف خود را انجام داده‌اند، اما در این زمینه هم افزایی از هرچیزی مهم‌تر است.

هر از گاهی جلسه‌ای برگزار می‌شود و وعده‌هایی روی کاغذ نوشته می‌شود، اما متولی واحدی برای آن تعیین نمی‌شود و گردشگری سلامت همچنان دست و پا می‌زند تا شرایط بهتری پیدا کرده و به کشور سود برساند

در خبرها گفته شده که سال گذشته بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار گردشگر سلامت وارد کشورمان شده‌اند. ولی نکته قابل تامل این است که آمارها چندان قابل اتکا نیست و سوال این‌جاست که چرا این حوزه نباید آمار رسمی و ثبت شده داشته باشد؟

ایرج خسرونیا «متخصص بیماری‌های داخلی و رییس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران» در این رابطه به پژوهشگر ایرنا می‌گوید: وضعیت گردشگری سلامت در گذشته به مراتب بهتر بود، اما به واسطه هجمه‌هایی که به جامعه پزشکی شد، تعداد گردشگران سلامت به نسبت گذشته کمتر شده است. از طرفی تعدادی از پزشکان متخصصی که در کشور مشغول به کار بودند، به کشورهای همسایه رفته و مشغول به طبابت شده‌اند.

چرا گردشگران به درمان در ایران رغبت نشان می‌دهند؟

بسیاری از بیماران به دلایل مختلفی از جمله وجود فهرست انتظار و هزینه‌های بالای درمان به دنبال مقاصدی می‌گردند که هم به سرعت اقدامات درمانی را انجام بدهند، هم هزینه کمتری بپردازند، هم توسط پزشکان متبحر درمان شوند و هم اقامت جذابی داشته باشند. یکی از مقاصد گردشگران سلامت که می‌تواند عمده این موارد را در بر داشته باشد، ایران است. هرچند همین موضوع منجر به سوء استفاده برخی افراد و دلال‌ها شده است.

ابراهیم رزم پا «جراح و متخصص گوش و حلق و بینی و فلوشیپ جراحی سر و گردن و عضو هیات مدیره انجمن راینولوژی» به پژوهشگر ایرنا می‌گوید: سطح علمی و عملی پزشکی در ایران با بسیاری از کشورهای دنیا رقابت می‌کند. به خصوص در حوزه جراحی‌های زیبایی، پزشکان کشور ما حرف اول را می‌زنند و مراجعان مختلفی از کشورهای مختلف داریم. زیرا هزینه اعمال جراحی در ایران به نسبت سایر کشورها کمتر است، اما در عین حال، کیفیت بالاتری ارائه می‌شود.

علاوه بر ایرانیان خارج از کشور، افراد خارجی و غیر ایرانی هم برای اعمال جراحی به ایران می‌آیند و همین موضوع منجر به ارز آوری خوبی برای کشور می‌شود. این موضوع انعکاس خوبی در جهان داشته و افرادی که در ایران جراحی می‌کردند، به نوعی وضعیت پزشکی ایران را در کشور خودشان تبلیغ می‌کردند.

وقتی دلال‌ها دست به کار می‌شوند

جذابیت حوزه گردشگری سلامت برای دلال‌ها این‌جاست که متولی واحدی ندارد و در واقع یک نفر باید چند نیاز گردشگر را گردآوری کرده و در بسته‌ای به او ارائه کند. برای دلال حوزه گردشگری سلامت، سود بیشتر مهم است و در نتیجه کیفیت خدمات درمانی اهمیت چندانی ندارد. همین که محل اقامت و برنامه‌های تفریحی برای گردشگر سلامت فراهم شود و در چشم او پر رنگ باشد، از نظر روانی بخش زیادی از مسیر را طی می‌کند و در واقع گردشگر به دام تبلیغات می‌افتد.

نکته این‌جاست که گردشگر سلامت برای دریافت خدمات درمانی با کیفیت و قیمت مناسب مراجعه می‌کند، اما همین اعتماد به دلال‌ها تبدیل به چشم اسفندیاری می‌شود که کل ماجرا را زیر سوال می‌برد.

خسرونیا «رییس جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران» در این زمینه نیز به پژوهشگر ایرنا می‌گوید: وجود دلال‌ها در حوزه گردشگری سلامت نیز سبب بروز کلاهبرداری‌ها شده که در نهایت به اسم جامعه پزشکی تمام می‌شود. به طور مثال بیمار را به مراکزی می‌برند که تخصص کافی وجود ندارد و هزینه زیادی از بیمار دریافت می‌کنند.

گردشگر سلامت برای دریافت خدمات درمانی با کیفیت و قیمت مناسب مراجعه می‌کند، اما همین اعتماد به دلال‌ها تبدیل به چشم اسفندیاری می‌شود که کل ماجرا را زیر سوال می‌برد

رزم پا «جراح و متخصص گوش و حلق و بینی» نیز در این زمینه می‌گوید: دخالت در درمان و دلال بازی در حوزه گردشگری سلامت منجر به وضعیتی شده که روی بیماران خارجی تمرکز شده و این بیماران را با هزینه پایین جذب می‌کنند. اعمال جراحی مانند جراحی بینی در کشورهای اروپایی و آمریکا با حدود ۱۰ تا ۲۰ هزار دلار انجام می‌شود و فرض کنید پزشکان با تجربه این اعمال را در کشورمان با حدود ۳ تا ۴ هزار دلار انجام می‌دهند.
افراد غیر پزشک و دلال‌ها با تبلیغات وسیع، این جراحی‌ها را با هزینه‌ای حدود ۵۰۰ دلار و حتی کمتر انجام می‌دهند و آپشن‌هایی نیز می‌گذارند. بعد فرض کنید یک جراحی انجام شده و مشکلی پیش می‌آید و دیگر به بیمار پاسخگو نیستند.

فلوشیپ جراحی سر و گردن ادامه می‌دهد: این اتفاقات در مراکز جراحی و کلینیک‌هایی انجام می‌شود که کنترل مناسبی روی آنها نیست یا این‌که مرکز مربوطه هم با این افراد همکاری می‌کنند، زیرا منافع مالی مناسبی در این زمینه دارند. این مراکز و افراد، هیچ گونه پاسخگویی به گردشگر سلامت در صورت بروز عارضه ندارند. چند وقت قبل، یک بیمار از قطر برای جراحی بینی به کشورمان آمد که توسط همین افراد غیر پزشک جراحی شده بود و پس از بازگشت به کشورش و بروز عوارض، در فضای مجازی و رسانه‌ها به وضعیت پزشکی ایران معترض شده بود. این موضوع باعث خدشه دار شدن چهره پزشکی کشور می‌شود و نباید به سادگی از آن گذشت.

عضو هیات مدیره انجمن راینولوژی درباره تفاوت وضعیت پزشکی ایران و ترکیه و مراجعه گردشگران سلامت به این کشور همسایه می‌گوید: وضعیت پزشکی و جراحی ترکیه به هیچ عنوان قابل مقایسه با ایران نیست و وضعیت ایران از هر نظر از ترکیه بهتر است، ولی بررسی کنید که ترکیه چه سودآوری ارزی از حوزه گردشگری سلامت دارد و چقدر روی این موضوع سرمایه گذاری کرده است. حس عدم اعتماد به واسطه همین رفتارها به حدی رسیده که برخی بیماران خارجی برای اعمال جراحی به ترکیه می‌روند.

چطور برخورد کنیم؟

گردشگری سلامت حرکت روی لبه تیغ است. یعنی همان طور که می‌تواند منجر به افزایش اعتبار بین المللی کشورمان در حوزه درمان شود، با ارائه خدمات نامطلوب در مراکز غیر استاندارد، می‌تواند آبروی جامعه پزشکی را به خطر بیندازد.

رزم پا «عضو هیات مدیره انجمن راینولوژی» در این زمینه می‌گوید: یک شیوه برخورد با این جنس دخالت‌ها در امور پزشکی، رفتار خود پزشکان است که اگر مشاهده کردند یک غیر پزشک در مرکز جراحی یا کلینیک، اعمال جراحی را انجام می‌دهد، باید با این موضوع برخورد کنند.
شیوه دیگر برخورد، باید توسط مسئولان و مدیران فنی این مراکز جراحی انجام شود. همچنین معاونت‌های درمان دانشگاه‌های علوم پزشکی و سازمان نظام پزشکی باید نظارت بیشتری در این زمینه داشته باشند و با این موارد برخورد کنند.

گردشگری سلامت را مدیریت کنید

وقتی نتوانیم جایگاه خود را در صنعت گردشگری سلامت در منطقه تثبیت کنیم، بسیاری از کشورهای همسایه و به خصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس، جای کشورمان را در این حوزه خواهند گرفت.

رزم پا می‌گوید: صنعت گردشگری سلامت نیازمند مدیریت صحیح است. بسیاری از متخصصان خارجی، وضعیت جراحی ایران را تحسین می‌کنند. بنابراین باید این صنعت جدی گرفته شده و برای آن برنامه ریزی شود.

وقتی نتوانیم جایگاه خود را در صنعت گردشگری سلامت در منطقه تثبیت کنیم، بسیاری از کشورهای همسایه و به خصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس، جای کشورمان را در این حوزه خواهند گرفت

جمع بندی

یکی از دلایل افول گردشگری سلامت در چند سال اخیر، شیوع ویروس کرونا بود. با این حال می‌توان با قطعیت گفت که بزرگترین مشکل حوزه گردشگری سلامت، اختلاف نظر بین نهادهای ذیربط و نبود متولی واحد است. گردشگری سلامت نیازمند یک شورای چند بخشی و دستورالعمل‌هایی است که وظیفه هر بخش را مشخص کند تا دست دلال‌ها و سوء‌استفاده کنندگان از این حوزه، کوتاه شود.

ظرفیت بسیار خوب کشور در جذب گردشگر سلامت به راحتی از دست می‌رود و اگر بخواهیم فقط به برگزاری جلسه و کاغذ بازی‌های معمول اکتفا کنیم، نمی‌توانیم از این نمد کلاهی داشته باشیم و عرصه را برای بهره برداری کشورهای حاشیه خلیج فارس و سایر کشورهای همسایه، خالی خواهیم کرد.

 

 

 

 

حال و روز اقتصاد رژیم صهیونیستی بعد از طوفان الاقصی؛ پیش‌بینی‌ها چه می‌گویند؟

تهران- ایرنا- براساس گزارش‌های نهادها و رسانه‌های بین‌المللی، جنگ در غزه فقط به اقتصاد این منطقه و کرانه باختری آسیب‌ نزده و دامن اقتصاد صهیونیست‌ها را نیز فرا گرفته است. مهم‌ترین بخش‌های اقتصادی رژیم صهیونیستی، صنایع با فناوری بالا (high tech) و گردشگری است تا جایی که صنایع با فناوری بالا سهم ۱۸ درصدی از تولید ناخالص دارد.

طبق گزارش‌های رسانه‌های بین‌المللی، با ادامه درگیری‌ها در غزه، مشکلات اقتصادی، بحران دیگری است که دامن رژیم صهیونیستی را فرا گرفته است. جنگی که صهیونیست‌ها با به توپ بستن غزه با انواع موشک‌ و بمب‌ها، به قتل‌عام غیرنظامیان پرداخته و اقتصاد و زیرساخت‌های اندک غزه را نابود کرده‌اند، دامن سردمداران این رژیم را نیز گرفته و نهادها و رسانه‌ها، آینده اقتصادی تاریکی برای این رژیم پیش‌بینی می‌کنند.

«دیوید روزنبرگ» سردبیر اقتصادی هاآرتص در یادداشتی در «فارن‌پالیسی» به بحران‌های مختلف طوفان الاقصی بر این رژیم اشاره کرده و نوشت: فراخوان بیش از ۳۶۰ هزار نیروی ذخیره برای حضور در ارتش، که بسیاری از آنها ممکن است برای مدت طولانی در خدمت باشند، فعالیت صنایعی که بیشتر نیروی کار آن‌ها جوان و مرد هستند را مختل خواهد کرد.
وی به این نکته اشاره کرده که پیش از این، در نتیجه اصلاحات قضایی که دولت نتانیاهو به دنبال آن بود، بسیاری از شرکت‌های تازه تأسیس، به سمت خروج از اسرائیل پیش رفتند و این نشان می‌دهد آنها در مورد آینده خود در اسرائیل حتی پیش از حمله حماس، تردید زیادی داشتند.

وی خروج اسرائیل از بحران کنونی را منوط به پایان یافتن درگیری دانسته و می‌گوید: ادامه درگیری‌ها سبب خواهد شد بسیاری از نیروهای کار اسرائیلی که به عنوان نیروی ذخیره، به جنگ فراخوانده شده‌اند، مدت‌ها درگیر این جنگ شوند. از سوی دیگر، افزایش ناآرامی‌ها در کرانه باختری نیز، فعالیت‌های اقتصادی را مختل و اعتماد کسب‌وکار و مصرف‌کنندگان از بین خواهد رفت.

به گفته وی، دولت نتانیاهو که اکنون با کسری بودجه زیادی مواجه است، در نتیجه این تقابل در غزه، با هزینه‌های سنگین نظامی نیز روبه‌رو خواهد شد که در نبود کمک‌های مالی گسترده (خارجی) نیازمند اعمال مالیات‌های بالاتر یا استقراض بیشتر با نرخ‌های بهره بالا خواهد بود.

ادامه درگیری‌ها سبب خواهد شد بسیاری از نیروهای کار اسرائیلی که به عنوان نیروی ذخیره، به جنگ فراخوانده شده‌اند، مدت‌ها درگیر این جنگ شوندضربه به صنعت گردشگری
یکی از حیاتی‌ترین منابع درآمدی رژیم اسرائیل، بخش گردشگری است؛ طوفان الاقصی ضربه سنگینی به این بخش وارد کرده و سبب شده زیان‌های زیادی به صنعت گردشگری وارد شود. بر اساس آمارهای اعلام شده، درآمد گردشگری اسرائیل در سال گذشته میلادی، بیش از ۵.۵ میلیارد دلار بوده که با توجه به درگیری‌ها و البته مشکلات سیاسی در این کشور، امسال روند نزولی شدیدی را تجربه خواهد کرد. طبق آمارهای اعلامی، بیشتر گردشگران از کشورهای آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس هستند.

کاهش سرمایه‌گذاری و ارزش پول
افزایش هزینه‌ها به ویژه تخصیص از هزینه‌های عمومی برای بخش نظامی، بودجه دولت را تحت فشار قرار داده است. در عین حال به دلیل نااطمینانی و بی‌ثباتی ناشی از جنگ، سرمایه‌گذاری ‌داخلی و خارجی کاهش و در نتیجه آن، رشد و توسعه اقتصادی نیز روند نزولی در پیش گرفته است.

از دیگر پیامدهای جنگ در غزه بر اقتصاد اسرائیل، کاهش بهره‌وری و درآمد است؛ در واقع با بسیج ارتش و افزایش نگرانی‌های امنیتی، عرضه نیروی کار مختل و این مساله به کاهش بهره‌وری و درآمد برای افراد آسیب‌دیده منجر شده است. همچنین صنایع کلیدی مانند صنایع شیمیایی و مناطقی که از نظر موادمعدنی غنی هستند با چالش مواجه شده‌اند. در عین حال، نگرانی درباره ثبات فضای سیاسی به وجود آمده سبب شده شاخص سهام نیز روند نزولی در پیش بگیرد و ارزش «شِکِل» پول اسرائیل از اوایل اکتبر(مهرماه) تا کنون نزدیک به پنج درصد کاهش یافته است.

حال و روز اقتصاد رژیم صهیونیستی بعد از طوفان الاقصی؛ پیش‌بینی‌ها چه می‌گویند؟

بانک اسرائیل پیش‌بینی خود از رشد اقتصادی را برای پایان سال جاری میلادی از ۳ به ۲.۳ درصد و برای سال آینده از ۳ به ۲.۸ درصد کاهش داده استتاثیر بحران عاطفی بر چرخه اقتصادی
جنگ با بحران عاطفی «emotional crisis» در جامعه اسرائیل به اقتصاد آسیب‌زده؛ به گونه‌ای که «لئو لیدرمن» مشاور ارشد اقتصادی بانک «هاپوالیم» اسرائیل معتقد است به همین دلیل، مردم مصرف خود را به حداقل ممکن کاهش داده‌اند.
هزینه‌های مصرفی، نیمی از فعالیت‌های اقتصادی را تشکیل می‌دهد که آسیب به آن، زیان زیادی برای اقتصاد به همراه دارد. بانک اسرائیل پیش‌بینی خود از رشد اقتصادی را برای پایان سال جاری میلادی از ۳ به ۲.۳ درصد و برای سال آینده از ۳ به ۲.۸ درصد کاهش داده است. این پیش‌بینی با فرض محدود بودن جنگ به جغرافیای غزه است.
تجربه جنگ ۳۴ روزه با حزب‌الله لبنان در سال ۲۰۰۶، کاهش نیم درصدی در صادرات و تولید را نشان می‌دهد.

منفی شدن چشم‌انداز اعتباری
براساس گزارش روزنامه صهیونیستی «تایمز اسرائیل»، موسسه اعتبارسنجی «استاندارد اند پورز» اعلام کرد چشم‌انداز اعتباری رژیم صهیونیستی را از وضعیت «ثبات» به وضعیت «منفی» کاهش داده است. این موسسه دلیل کاهش رتبه اعتباری رژیم صهیونیستی را آثار عملیات طوفان الاقصی بر اقتصاد این رژیم اعلام و پیش‌بینی کرد جنگ بیشتر از سه تا ۶ ماه ادامه نخواهد یافت.

موسسات اعتبارسنجی «مودی» و «فیچ» نیز هفته گذشته، رتبه اعتباری رژیم صهیونیستی را کاهش داده بودند. موسسه اعتبارسنجی «استاندارد اند پورز» پیش‌بینی کرد به دلیل افزایش بودجه نظامی، رژیم صهیونیستی با کمبود شدید بودجه مواجه شود.

تاثیر بر اقتصاد منطقه
«کریستالینا جورجیوا» رئیس صندوق بین‌المللی پول سوم آبان‌ماه در حاشیه نشست «ابتکار سرمایه‌گذاری آینده _FII» در ریاض هشدار داد، جنگ، بر اقتصاد منطقه تأثیر گذاشته است و این را در کشورهای همسایه مانند مصر، لبنان و اردن می‌توان مشاهده کرد.
«وقایع خاورمیانه با رشد کند اقتصادی، نرخ‌های بهره بالا و افزایش هزینه بازپرداخت بدهی‌ها به دلیل کرونا و جنگ (روسیه و اوکراین) هم‌زمان شده است.»

سخنان رئیس صندوق بین‌المللی پول یک روز پس از اعلام نگرانی غول‌های وال‌استریت در خصوص ضربه سنگین جنگ به اقتصاد جهانی و درگیر شدن کشورهای دیگر انجام شد. جورجیوا خطاب به کشورهای منطقه گفت: شما اقتصادهای وابسته به گردشگری هستید و نااطمینانی، قاتل جریان ورودی گردشگر است. اگر بخواهید تجارت کالا داشته باشید، هزینه بیمه افزایش می‌یابد و ریسک پناهجویان، بیشتر برای کشورهایی است که ‌اکنون نیز پذیرای پناهجویان هستند.

پیش‌بینی بلومبرگ از درگیری‌های منطقه و تاثیر آن بر اقتصاد جهان
به نوشته بلومبرگ، افزایش تنش‌ و درگیری‌ها در فلسطین اشغالی به ویژه تقابل اخیر صهیونیست‌ها با نیروهای مقاومت در غزه نه فقط به اقتصاد این رژیم، غزه و کرانه باختری آسیب‌زده بلکه می‌تواند پیامدهای منفی برای اقتصاد جهان نیز داشته باشد. نفت بشکه‌ای ۱۵۰ دلار و افت یک تریلیون دلاری تولید ناخالص جهان از جمله آنهاست.

بلومبرگ: پیامد افزایش درگیری‌ها، نفت بشکه‌ای ۱۵۰ دلاری و افت یک تریلیون دلاری تولید ناخالص جهان استاینکه دامنه این آثار منفی چقدر گسترده باشد، به این بستگی دارد که قدرت‌های منقطه چه میزان درگیر این جنگ شوند. مسیرهای مهمی همچون کانال سوئز، دریای سرخ، خلیج‌فارس و تنگه هرمز در خاورمیانه از جمله نقاطی هستند که در صورت افزایش درگیری‌ها در ایجاد و تشدید تنش اقتصادی نقش خواهند داشت. کاهش قیمت سهام شرکت‌ها، کاهش بهره‌وری و کاهش گردشگری از دیگر پیامدهای این جنگ است.

باید در نظر داشته باشیم که اقتصاد جهانی جدا از این جنگ جدید نیز در وضعیت آسیب‌پذیری قرار دارد. تورم ناشی از جنگ روسیه و اوکراین هنوز به شرایط پیش از جنگ بازنگشته و جنگی دوباره در منطقه‌ای که در تأمین انرژی نقش مهمی دارد، می‌تواند بار دیگر شعله تورم را برافروخته کند. ناآرامی‌های احتمالی کشورهای عربی و نیز انتخابات پیش روی ایالات متحده نیز در این زمینه نقش دارند.

براساس تحلیل بلومبرگ، سه پیش‌بینی برای ادامه جنگ وجود دارد که همه آنها نیز سه پیامد عمده اصلی دارند: «نفت گران‌تر»، «تورم بالاتر» و «رشد کندتر». اینکه کدام پیش‌بینی محقق شود، معلوم می‌کند گستره پیامدهای اقتصادی جنگ در آن سه زمینه، منطقه‌ای خواهند ماند یا جهانی می‌شود.

بلومبرگ در تحلیل جنگ در غزه، سه پیش‌بینی مطرح کرده است:

۱. محدود شدن جغرافیایی درگیری‌ها در سرزمین‌های اشغالی
تأثیر بر قیمت نفت و اقتصاد جهانی بسیار کم است. تشدید تحریم‌های آمریکا علیه ایران می‌تواند ۳ تا ۴ دلار به قیمت نفت اضافه کند اما تأثیر جهانی آن اندک است به‌ویژه اگر عربستان و امارات از ظرفیت خود برای پر کردن جای خالی ایران در بازار نفت استفاده کنند.

۲. جنگ نیابتی بین ایران و اسرائیل و گسترش جغرافیایی درگیری‌ها به لبنان و سوریه
اگر درگیری‌ها به لبنان و سوریه یعنی جایی که مورد حمایت ایران است، کشیده شود، جنگ نیابتی بین ایران و اسرائیل رخ می‌دهد که هزینه اقتصادی بیشتری نسبت به گزینه نخست دارد. با احتمال رویارویی مستقیم بین اسرائیل و ایران، احتمالا افزایش قیمت نفت بیشتر خواهد بود. بنا به تجربه جنگ اسرائیل و حزب‌الله در سال ۲۰۰۶، قیمت هر بشکه نفت خام ۵ دلار افزایش یافت و بر این اساس پیش‌بینی می‌شود نفت با افزایش قیمت ۱۰ درصدی به ۹۴ دلار در هر بشکه برسد.
گسترش تنش‌ها در منطقه، دو شوک را به همراه خواهد داشت: جهش ۱۰ درصدی قیمت نفت و ریسک در بازارهای مالی مشابه آنچه در بهار عربی رخ داد. بر این اساس، تولید ناخالص جهانی ۳۰۰ میلیارد دلار کاهش خواهد یافت. با افزایش قیمت نفت، دو دهم(۰.۲) واحد درصد به تورم جهانی اضافه می‌شود و آن را به ۶ درصد می‌رساند و بانک‌های مرکزی ناچار خواهد شد به سیاست‌های پولی کنترل‌کننده تورم با وجود رشد اقتصادی پایین، ادامه دهند.

۳. جنگ بین ایران و اسرائیل

خطرناک‌ترین پیش‌بینی ممکن، جنگ بین ایران و اسرائیل است. این درگیری مستقیم، رکود جهانی را به دنبال خواهد داشت و بالارفتن قیمت نفت و افزایش تورم، ضربه قابل توجهی به رشد اقتصادی در جهان خواهد زد. کاهش یک درصدی رشد اقتصاد جهانی و رسیدن نرخ رشد به ۱.۷ درصد در سال ۲۰۲۴ که پایین‌ترین نرخ از سال ۱۹۸۲ تاکنون است از پیامدهای منفی این تحلیل است.
همچنین در صورت تحقق این پیش‌بینی، تورم به ۶.۷ درصد خواهد رسید. اگر ایران تصمیم به مسدود کردن تنگه هرمز بگیرد، حتی ظرفیت اضافی عربستان و امارات نیز کمک نخواهد کرد چون یک‌پنجم نفت صارداتی به صورت روزانه از این تنگه عبور می‌کند.

 

 

 

آیا فلسطین واقعا یک سرزمین خالی بود؟

همه چیز از یک روایت چند کلمه‌ای شروع شد که صهیونیست‌ها آن را در تمام رسانه‌های جهان منتشر کردند؛ اما آیا فلسطین واقعا یک سرزمین خالی بود؟

آیا فلسطین واقعا یک سرزمین خالی بود؟

خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: همه چیز از یک روایت چند کلمه‌‌ای شروع شد که صهیونیست‌ها آن را در تمام رسانه‌های جهان منتشر کردند تا ماجرای اشغال فلسطین، به سودشان تمام شود: “Palestine was an empty land” اما آیا فلسطین واقعا یک سرزمین خالی بود که ملت بی‌سرزمین آن‌ها، وارد آن شد؟!

نظریه‌ای که بیشتر شبیه افسانه به نظر می‌آید تا واقعیتی تاریخی و البته جغرافیایی، در حق یک منطقه مسکونی پرجمعیت.

کشوری از زمان روم باستان

آن نقشه سبز خنجرمانندی که امروزه بعضی دولت‌ها، با زور، اسمش را به «اسرائیل» تغییر داده‌اند و خیلی از ملت‌ها، هنوز، «فلسطین» می‌خوانندش، از زمانی بسیار دور، یعنی از دوران روم باستان، یک کشور رسمی به حساب می‌آمده! کشوری که پژوهشگران معتقدند قدمت نامگذاری آن به نام «فلسطین»، خیلی بیشتر از منابع عربی و اسلامی متأخر بوده و به منابع رومی بازمی‌گردد.

در دوره حکمرانی روم و بعدها بیزانس، فلسطین بخش و استانی از این امپراطوری بزرگ به حساب می‌آمد که قطعا خالی از سکنه نبود. اما از میانه قرن هفتم میلادی به بعد، توجه جهان عرب و اسلام، کاملا به این نقطه گره خورد و به جز یک تصرف کوتاه در قرون وسطی، که فلسطین به دست «صلیبی‌ها» افتاد، از آن پس، مسلمانان از شمال و شرق و جنوب این کشور، مشتاق تصرف این منطقه بودند.

حکمرانی امپراطوری‌های اسلامی بر فلسطین

یکی از دلایل جذابیت فلسطین برای جهان اسلام، «بیت المقدس» به عنوان دومین مکان مقدس مذهب اسلام، پس از مکه و مدینه بود؛ هر چند موقعیت راهبردی جغرافیایی و حاصلخیزی چشمگیر این منطقه را برخلاف نواحی بیابانی دیگر کشورهای اطراف آن، نمی‌توان نادیده گرفت.

آثار و بقایای غنای فرهنگی و تمدن اسلامی آن دوره، به استثنای موارد تخریب شده، همچنان در بخش‌هایی از فلسطین اشغالی مشهود است اما تنها تاریخی است که امروزه اسرائیلی‌ها با تمام توان سعی در نادیده گرفتن آن دارند؛ یعنی همان دوره حکمرانی جهان اسلام بر فلسطین که صهیونیست‌ها چشم‌بسته از کنارش می‌گذرند و اولویت‌های باستان‌شناسی‌شان را به کشف آثار رومی اختصاص داده‌اند نه اسلامی.

آغاز حکومت عثمانی‌ها و تغییر سرنوشت فلسطینی‌ها

اما از سال ۱۵۱۷ میلادی با تصرف این کشور به دست «عثمانی‌ها»، سرنوشت فلسطینی‌ها دست‌خوش تغییرات بزرگی شد. عثمانی‌ها ۴۰۰ سال بر فلسطین حکومت کردند و نظام حقوق، احکام دادگاه‌های مذهبی موسوم به سجل، ثبت مالکیت زمین موسوم به تاپو و چند شاهکار معماری‌شان همچنان موجود است. پس چگونه ممکن است این همه قانون و معماری و اتفاقات اجتماعی و فرهنگی و ساختاری، برای سرزمینی خالی و بی آب و علف اتفاق افتاده باشد؟!

عثمانی‌ها با ورود به فلسطین، با یک جامعه مواجه شدند. جامعه‌ای که بیشترین بخش آن را مسلمانان سنیِ روستانشینِ عرب تشکیل می‌دادند و تنها یک اقلیت نخبه شهرنشین داشت. و اما تعداد یهودی‌ها، بسیار کمتر از مسلمانان و حتی مسیحی‌ها بود؛ تا جایی که «یوناتان مندل» در کتاب “The Creation of Israeil Arabic” می‌نویسد:

«درصد دقیق یهودی‌های ساکن فلسطین تا پیش از ظهور صهیونیسم، روشن نیست. در هر حال، این رقم احتمالا بین ۲ تا ۵ درصد بوده است. طبق اسناد دوره عثمانی،کل جمعیت ساکن در جایی که امروزه اسرائیل خوانده می‌شود در سال ۱۸۷۸، ۴۶۲ هزار نفر بوده که از این تعداد ۴۰۳ هزار نفر (یعنی ۸۷ درصد) مسلمان، ۴۳ هزار نفر (یعنی ۱۰ درصد) مسیحی، و ۱۵ هزار نفر (یعنی ۳ درصد) یهودی بوده‌اند.»

روایت خیالی پایگاه رسمی وزارت امور خارجه اسرائیل

اما با وجود این اطلاعات مستند تاریخی، پایگاه رسمی وزارت امور خارجه اسرائیل، روایت خیالی دیگری از تعداد ساکنان یهودیِ فلسطین در آن برهه تاریخی و وضعیت این منطقه دارد؛ آن‌ها طوری روایت می‌کنند که انگار فلسطین در آن چهارصد سال حکومت عثمانی، تماما یهودی بوده و از ناکارآمدی حاکمان عثمانی، رو به زوال و بیابانی و البته، «خالی شدن»! می‌رفته است و این‌گونه می‌نویسند:

«پس از فتح این سرزمین توسط عثمانی‌ها در سال ۱۵۱۷، سرزمین به چهار ناحیه تقسیم و از نظر اداری به استان دمشق ملحق گردید و از خود استانبول اداره می‌شد. در آغاز دوران حکمرانی عثمانی بر این سرزمین، هزار خانوار یهودی در کشور زندگی می‌کردند که عموما هم در قدس، نابلس، هبرون، غزه، صفد و روستاهای الجلیل ساکن بودند. جامعه یهودی‌های (فلسطین) از نوادگان یهودی‌هایی تشکیل می‌شد که همواره در این سرزمین زندگی کرده بودند و همین‌طور از مهاجرینی که از شمال آفریقا و اروپا به آنجا آمده بودند.

حکومت‌داری منظم (عثمانی‌ها) تا زمان فوت سلطان سلیمان باشکوه (متوفای ۱۵۶۶) موجب پیشرفت (امپراطوری عثمانی) و تشویق مهاجرین یهود (برای انتقال به آنجا) می‌شد. بعضی از مهاجرین تازه‌وارد، در قدس ساکن شدند، ولی اغلب آن‌ها به صفد رفتند؛ طوری که در میانه قرن شانزدهم، جمعیت یهودی‌های صفد به ۱۰ هزار نفر افزایش یافته و این شهر تبدیل به یکی از مناطق پررونق نساجی شده بود.»

پس طبق ادعای روایت وزارت خارجه اسرائیل، فلسطین در قرن شانزدهم غالبا یهودی‌نشین بوده و اقتصاد تجاری کشور به دست درایت یهودی‌های بومی و مهاجر می‌چرخیده است اما این روایت جعلی به همین جا ختم نمی‌شود و در ادامه می‌نویسند:

«با کاهش تدریجی کیفیت حکمرانی عثمانی، کشور (فلسطین) هم به طرز گسترده‌ای مورد بی‌توجهی و اهمال قرار گرفت. در پایان قرن هجدهم، بخش عمده خاک کشور در تملک بزرگ‌زمین‌دارانی که خود در آنجا زندگی نمی‌کردند قرار داشت که آن را به کشاورزان فقیر و ناتوان اجاره داده بودند. مالیاتی که (از طرف حکومت عثمانی) اخذ می‌شد نیز هم هوسبازانه و دلبخواهی بود و هم فلج‌کننده. دشت‌های وسیع الجلیل و منطقه کوهستانی کرمل به کلی از پوشش درختی خود عاری شدند و باتلاق‌ها و بیابان‌ها به آن سرزمین مستعد کشاورزی پیشروی کردند.»

روایتی که توسط اساتید اسرائیلی به چالش کشیده شد

خنده‌آور نیست؟ اینکه یک تاریخ ۴۰۰ ساله را در یک پایگاه رسمی این‌طور تحریف کنند و به این خیال باشند که کسی این دروغ احمقانه را حالی‌اش نیست؟! طبق این روایت، از فلسطین پر رونقی که از دوران روم به دوران عثمانی رسیده، در سال ۱۸۰۰ چیزی جز یک بیابان باقی نمانده که جمعیت یهودی قابل توجهی با رنج در آن زندگی می‌کرده و هر سال بیش از سال گذشته، زمین‌های کشاورزی، نابود و بیابانی می‌شده است! و در نتیجه وقتی آن‌ها به اینجا رسیده‌اند یک زمین خالی بوده و غصب یک زمین خالی که اشکالی ندارد! “Palestin was an empty land”

اما تحقیقات تعدادی از محققین و اساتید دانشگاهی اسرائیلی از جمله «دیوید گراسمن»، «عامنون کوهن» و «یشوشوآ بن‌عاریه» این روایت را به خوبی به چالش کشیده و گفته‌اند: «در طول چند قرن متوالی، فلسطین نه تنها تبدیل به بیابان نشده بود، بلکه یک جامعه پررونق عرب به حساب می‌آمد که اکثر ساکنینش هم مسلمان و غالبا روستانشین بودند و البته این کشور دارای یک سری مراکز شهری پر جنب و جوش هم بود.»

سرزمین موعودی که اسرائیلی‌ها به آن لطف کردند!

در مدارس و دانشگاه‌های اسرائیل، در رسانه‌های غربی و به ویژه در «ایالات متحده آمریکا»، این روایت همچنان به قوت باقی‌ست که: «سرزمین موعود (یعنی فلسطین)، پیش از رسیدن صهیونیسم به آنجا، یک سرزمین خالی از سکنه، متروکه، ویران، خشک و بدون محصول بوده!» اما این چگونه ممکن است وقتی که مستندات تاریخی، چیز دیگری می‌گوید؟

«ایلان پاپه» که مورخی مشهور، یهودی و با تابعیت اسرائیلی است در این رابطه، در کتابش “Ten myths about Israel”
می‌نویسد:

«اولا فلسطین در دوران عثمانی جامعه‌ای بوده مانند بقیه جوامع عرب اطرافش. اگر کشورهای شرق مدیترانه را به عنوان یک کل در نظر بگیریم، فلسطین هم تفاوتی با بقیه آن‌ها نداشت. مردم فلسطین نه تنها محاصره نشده و از بقیه جدا نیفتاده بودند، بلکه به راحتی و به عنوان بخشی از امپراطوری گسترده عثمانی، در حال کنش و واکنش با دیگر فرهنگ‌ها قرار داشتند.

ثانیا فلسطین که نسبت به تغییر و مدرن‌سازی، آغوش بازی داشت،مدت‌های طولانی پیش از رسیدن جنبش صهیونیسم، توسعه را آغاز کرده بود. تحت حکمرانی حاکمان پرتکاپویی نظیر «ظاهر العمر» (۱۶۹۰_۱۷۷۵) شهرهای حیفا، شفاامر، طبریه و عکّا، نوسازی شده و دوباره جنب‌وجوش خود را بازیافته بودند. شبکه ساحلی بنادر و شهرها به واسطه تجارتشان با اروپا رونق و توسعه بسیار زیادی یافته بودند و در همان زمان، تجارت داخلی با مناطق نزدیک هم از طریق مناطق جلگه‌ای درون کشور و به صورت زمینی جریان داشت.

و کاملا برعکس تصویر بیابانی‌ای که از فلسطین ارائه می‌شود، این کشور در آن زمان یکی از مناطق سرسبز «بلاد شام» به حساب می‌آمد. درست در همان زمان، فلسطین دارای یک صنعت کشاورزی غنی و پربار هم بود، شهرهای کوچک و شهرهای تاریخی نظیر قدس و بیت‌لحم در عصر رسیدن صهیونیسم به فلسطین، نیازهای جمعیتی حدودا نیم میلیون نفری ساکنانش را تامین می‌کردند.»

مقاومت یهودی‌های فلسطین در برابر جنبش صهیونیسم

نیم میلیون نفر، در پایان قرن نوزدهم، جمعیت قابل توجهی از «ملت»، برای فلسطین به شمار می‌آمد که تنها ۳ درصد آن، یهودی بودند اما نکته قابل توجه این است که همین تعداد ناچیزِ یهودی‌های ساکن در فلسطین، از اولین کسانی بودند که در برابر ایده‌هایی که از طرف «جنبش صهیونیسم» ترویج می‌شد مقاومت می‌کردند.

در این دوره زمانی، نخبگان روشنفکر و سیاسی عثمانی، نظریات خیال‌پرورانه ملی‌گرایانه‌ای ابداع کردند که بر مبنای آن‌ها، عثمانی بودن با «ترکیه‌ای» بودن برابر گرفته می‌شد که این نظریه، باعث شورش و اعتراض کشورهای اغلبا عرب و غیرترکیه‌ایِ زیردست دولت مرکزی عثمانی و در نتیجه رواج ملی‌گرایی در آن‌ها شد که فلسطین یکی از این کشورها بود.

قراردادی برای تکه تکه کردن جهان اسلام

با آغاز جنبش‌های استقلال‌طلبانه و ملی‌گرایانه، و با وجود «قرارداد سایکس پیکو» در سال ۱۹۱۶ که بین «بریتانیا» و «فرانسه» امضا شد تا خاورمیانه را تکه تکه و به کشورهای تازه تقسیم کنند و قدرت یکپارچه جهان اسلام که با دولت عثمانی‌ها نمایان بود را قلع و قمع کنند، کشور فلسطین نیز وارد دوره جدیدی از موجودیتش شد و در سال ۱۹۱۸، از آنچه در دوران عثمانی بود، یکپارچه‌تر به حساب می‌آمد و برای تبدیل شدن به کشوری مستقل در حال تلاش بود اما در سال ۱۹۲۳، حکومت بریتانیا در خصوص مرزهای این کشور وارد مذاکره شده و راه را برای اشغالگری صهیونیست‌ها هموار و آن‌ها را برای غصب این کشور، مُستحق و مشتاق کرد.

«ایلان پاپه»، مورخ مشهور اسرائیلی ضمن تاکید بر این رویداد تاریخی، این‌گونه از روایت دروغینِ خالی و متروکه بودن فلسطین، پرده برمی‌دارد و می‌نویسد:

«در سال ۱۹۲۳ کاملا روشن بود که فلسطین چیست. چیزی که روشن نبود، این بود که این فلسطین متعلق به کیست: به فلسطینی‌های بومی یا به مهاجرین جدید یهودی؟ تناقض و نکته طنز نهایی این ساختار اداری جدید هم این بود که بازترسیم مرزهای فلسطین به پیروان جنبش صهیونیسم کمک کرد تا بتوانند از نظر جغرافیایی به تصویر واضحی از «ارض اسرائیل» یا همان سرزمین اسرائیل برسند، همان جایی که (از دید صهیونیست‌ها) ‌فقط یهودی‌ها نسبت به آن و منابع آن دارای حق بودند.

اما فلسطین یک سرزمین خالی نبود، فلسطین بخشی از جهان ثروتمند و حاصلخیز شرق مدیترانه در قرن نوزدهم و در مسیر نوسازی و ملی‌گرایی بود. فلسطین بیابانی نبود که منتظر شکوفایی باشد. فلسطین از حیث مفهومی یک کشور بود و آماده می‌شد تا به عنوان یک جامعه مدرن وارد قرن بیستم شود، با تمامی محاسن و معایب چنین دگرگونی (و تبدیل از یک بخش امپراطوری عثمانی به یک کشور مستقل)، اما استعمار این کشور توسط جنبش صهیونیسم، این روند را ناکام گذاشت و آن را برای اکثریت مردم بومی‌ای که آنجا زندگی می‌کردند تبدیل به یک فاجعه کرد.»

پایان پیام/ی

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*