بالاتر از ایثار

بزرگترین آرزوی امدادگران و نجاتگران هلال احمر این است که مرگشان «شهادت» در راه خدا و در لباس هلال باشد و سعید هم در هنگام شیفت و با لباس سرخ و سفید هلال در حالی به آزرویش رسید که…

خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی: خبر فقط یک جمله بود «سعید اکبری، عضو تیم واکنش سریع هلال احمر خراسان جنوبی دار فانی را وداع گفت» این خبر کوتاه در کمتر از یک ساعت موجی از غم و اندوه را مهمان دل‌های بزرگ امدادگرانی کرد که سال‌ها با سعید زندگی کرده بودند و به تعبیر «اسماعیل ظریفی» مرک دوست صمیمی‌شان «سعید» آن هم در هنگام شیفت، آن‌ها را از دورن شکست.

 

ظریفی مسئول تیم واکنش سریع هلال احمر خراسان جنوبی که از اولین روزهای ورود مرحوم «اکبری» به هلال احمر تا آخرین ثانیه های زندگی در کنار دوستش بود از روزهای با هم بودن می گوید: سابقه دوستی مان به بیش‌ از ۱۰ سال قبل برمی گردد به طوری که هر دو نفر از امدادگران قدیمی هلال احمر خراسان جنوبی محسوب می شویم؛ در شیفت های مختلف جاده ای، سوانح و حوادث با هم بودیم و همین موضوع باعث شده بود که خاطرات تلخ و شیرین ما با هم رقم بخورد.

 

 

سال ۹۵ با سعید در یکی از پایگاه های امداد جاده ای،‌ مشغول شیفت بودیم که خبر درگذشت مادرش به او داده شد. عشق قلبی سعید به مادرش همیشه بر زبانش ساری و جاری بود؛ بعد از مرگ مادرش، سعید هیچ گاه حال و هوای روزهای قبل را پیدا نکرد و در هر فرصتی، با یک بیت شعر و غزل از مادرش یاد می کرد. از همان ایام به بعد، سعید شیفت های بیشتری برمی داشت تا جای خالی مادرش در خانه کمتر او را اذیت کند.

 

از آن روز به بعد از دو آرزوی قلبی خود سخن می گفت «دیدن مادر در عالم خواب و گرفتن درجه ایثار».

 

اواسط مهرماه امسال مشغول بررسی پرونده امدادگران برای ارتقای درجه آنها بودم که سعید به همراه چند نفر دیگر به کمکم آمد. می دانست که قرار است پرونده او نیز در کنار پرونده دیگر امدادگران بررسی شود. استرس و نگرانی زیادی داشت. در طول این سال‌ها با سعی و تلاش خود درجه های «امدادگر ۳-۲-۱ ، تجاتگر ۳-۲-۱» را کسب کرده بود و حالا قرار بود بالاترین درجه یک امدادگر هلال احمر «ایثار» را کسب کند.

 

 

حداقل امتیاز لازم برای کسب درجه ایثار ۸۰ است اما با بررسی دقیق پرونده سعید متوجه شدم که امتیازش بیشتر از ۱۰۰ است و شرایط دریافت درجه ایثار را از دو سال قبل داشته است. وقتی فهمید که شرایط دریافت درجه ایثار را دارد،‌ دیگر حال و هوای زمینی نداشت. شیفت را از او تحویل گرفتم و او را فرستادم تا با یک جعبه شیرینی برگردد تا کام همکاران را به خاطر این موفقیت، شیرین کند.

 

صبح آخرین روز مهرماه، با یک سینی چای وارد اتاقم شد و گفت: «اسماعیل خودم برات چای آوردم که فکر نکنی درجه ایثار رو گرفتم،‌ رفتارم با قبل تفاوت کرده»؛ در طول روز، از طریق گوشی تلفن همراه و شبکه های پیام رسان با یکدیگر در ارتباط بودیم، از تبریک روز کوهنورد گرفته تا ابراز خوشحالی سعید از رسیدن به آرزویش.

 

آخر همان شب از طریق دوستان با خبر شدم که سعید در هنگام شیفت به دلیل مشکل قلبی به بیمارستان منتقل شده است، فوراً خودم را به بیمارستان رساندم، ‌رئیس اداره عملیات و تیم واکنش سریع هلال احمر هم در سالن انتظار بودند.

 

پزشک و پرستاران مشغول احیای قلبی ریوی سعید بودند. از پزشک خواستم که اجازه بدهد در انجام احیاء به او و پرستار کمک کنم. به توصیه پزشک، عملیات احیا به مدت ۲۰ دقیقه به من واگذار شد. تمام مدت چشمانم خیره به چشمان سعید بود و بر لب ذکر می گفتم. بعد از گذشت ۴۰ دقیقه از عملیات احیاء، پزشک در گوشم آرام گفت «تسلیت میگم» و اعلام کرد که عملیات احیاء متوقف شود.

 

 

همه شرایط برای بازگشت سعید به این دنیا فراهم بود اما این بار تقدیر خدا با خواست سعید هماهنگ شده بود. گویی سعید بعد از دریافت درجه ایثار، تنها بی تاب دیدار مادرش بود. هنوز صدای اشعاری که در روزهای آخر برای مادرش می خواند در گوشم طنین انداز است.

 

صبح روز بعد به همراه تعدادی از امدادگران به منزلش رفتیم. در گوشه ای از اتاقش بقچه ای محتوی «کفن، تربت کربلا و یک عکس» از قبل توسط سعید آماده شده بود، روی میزی گذاشته شده بود. سعید درست در روزی دوستانش را تنها گذاشت که همه خوشحال از موفقیت او برای گرفتن درجه ایثار بود.

 

ظریفی به یکی از آرزوهای امدادگران و نجارتگران هلال احمر هم اشاره می کند که همه آنها دوست دارند مرگ شان «شهادت» در راه خدا و در هنگام خدمت به مردم و در لباس هلال باشد و یادآور شد: سعید هم در هنگام شیفت و با لباس سرخ و سفید هلال به این سعادت نائل آمد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*