وقتی زندگی ام را سوزاندم عربـده شیــطان

امروز خراسان جنوبی – کاظمی فرد  kazemi@birjandtoday.ir
آن روز، آغاز این زندگی شوم بود. ورق برگشت و روزهای خوب زندگی  با دست های خودش به آتش کشیده شد، دود شد و به هوا رفت. گویی اختیار از کف داده و شیطان در گوشش عربده می کشد که « بسوزان».
می خواهد اسمش را اختصاری بنویسم؛ «ز،ع» می گوید: ۳۴ ساله هستم، در سن ۲۴ سالگی ازدواج کردم ، هیچ مشکلی با همسرم نداشته و یک زندگی ساده و معمولی داشتم ، من با خانواده شوهرم و خانواده پدرم مشکلی نداشتم تا اینکه بعد از مدتی شروع به رفت و آمد با دوستان زمان تحصیلم کردم و موقعی که همسرم در خانه نبود بیشتر وقت خود  رابا دوستانم خود می گذراندم.
روز به روز این رفت و آمدها و نشست های دوستانه بیشتر شد و شوهرم از این بابت ناراحت بود، اوایل در جمع دوستان سرگرمی خوبی داشتیم و خوش می گذشت .با کشیدن قلیان شروع کردیم تا اینکه به یک جشن تولد دعوت شدم و بخاطر اینکه شوهرم مخالف حضورم در جشن بود بین ما اختلاف ایجاد شد اما در نهایت از طریق مادرم و مادر شوهرم وساطت صورت گرفت و من توانستم در این دعوتی شرکت کنم “که ای کاش هیچ وقت، هیچ وقت نمی رفتم”. اوایل، حضورم در این جشن ها معمولی بود و خوش می گذشت اما در ادامه وارد “زندگی ای شوم شدم” و ناخواسته و ندانسته به سمت  “سراب مرگ” می رفتم.
آن شب گذشت… ادامه این جشن ها با قلیان، سیگار ، مشروبات و. تفریحات دیگر سپری می شد و اینها همه تفریحات اولیه برای ما بود.
بعد از گذشت مدت کوتاهی دیگر از آن خانواده ساده و عاطفی ام خبری نبود. ( ز- ع ) با گریه می گوید که آن لذت ها آنی بود، روز به روز فاصله عاطفی من و شوهرم کم شد و شک و بدبین ها بیشتر می شد، تا چشم باز کردم  شاهد چیزی بودم که فکر کردن به آن هم آزارم می دهد، من در این مدت خلا عاطفی خود را با انواع مواد مخدر پر می کردم، روز به روز گوشه گیرتر و منزوی می شدم، زندگی من پر از ترس و دلهره شده بود، تا اینکه شوهرم مواد مخدر را از کیفم بیرون آورد و من همچنان انکار می کردم و عذر و توجیه های بی مورد می آوردم…..
من محدودتر شدم،کنترل ها بیشتر شد، تنش و درگیری ها افزایش داشت و ارتباطم با خانواده همسرم و خودم کم رنگ و درنهایت به پایان رسید و من برای سرکوب احساسات اجبارا مصرف می کردم، بارها و بارها اقدام به ترک مواد مخدر کردم ولی موفق نشدم، از طرف خانواده طرد شدم و همسرم تهدید به طلاق کرد و من از خانواده جدا و در یک خانه ۶ متری تنها زندگی می کردم و مصرف…
(ز- ع ) سکوت می کند. از امروزش می پرسم که خدا را شکر می کند و جواب می دهد: از طریق یکی از همسایگان و یکی از مسئولین  که در راستای ترک اعتیاد کار می کرد به کمپ بانوان معرفی شدم و بعد از دوره درمان با حمایت دوستان به خانه برگشتم و مدتی دارو مصرف می کردم . اکنون ۴۵ روز پاکی کامل دارم. حالا امیدوارم به خانواده ام برگردم و اعتماد گذاشته آنها را به دست آورم.او از مسئولین می خواهد برای درمان معتادانی که توان مالی برای ترک مواد مخدر ندارند کمک کنند و بعد از ترک اعتیاد دستشان را بگیرند تا دوباره به سمت مواد مخدر نروند.
وی خواهان حمایت مالی در حوزه اشتغال بانوان برای افرادی است که مواد مخدر را کنار گذاشته اند و می گوید:  اگر مسئولان برای این خانم ها  کاری انجام دهند تا فعال شوند دیگر سراغ مواد مخدر نخواهند رفت.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*