این گزارش درباره حیواناتی است که به کمک انسان ها آمده و جان آنها را از خطر مرگ حتمی نجات داده اند.
مارشا گربه بی پناهی بود که گاهی ساکنان محله اوبنینسک روسیه به او غذا می دادند. این گربه یک بچه سر راهی را که در راهروی یک آپارتمان و در داخل یک کارتون خالی رها شده بود نجات داد. مارشا در سرمای زیر صفر شب داخل جعبه کارتونی نوزاد رفت و با دمای بدن خود نوزاد را از سرمای شدید محافظت کرد. وقتی نوزاد گریه می کرد مارشا با لیسیدن صورت او تلاش می کرد تا او را آرام کند و همزمان با ایجاد سرو صدا باعث شد تا ساکنان خانه های مجاور متوجه موضوع شوند و با پلیس تماس بگیرند. او این گونه جان نوزاد دوماهه را نجات داد. وقتی آمبولانس برای بردن نوزاد آماده می شد، گربه فداکار با نگرانی و تشویش به کودک رها شده نگاه می کرد و سعی داشت همراه او سوار آمبولانس شود. پس از آن گربه فداکار مورد تمجید مردم منطقه قرار گرفت.
وینی گربه ای بود که در سال ۲۰۰۷ میلادی خانواده ای را از مرگ حتمی نجات داد. خانواده سه نفره کیسلینگ متشکل از پدر، مادر و فرزندشان به خواب عمیقی فرو رفته بودند و نمی دانستند که گاز منوکسید کربن در طول شب و از راه دودکش وارد خانه شده و تمام فضای بسته خانه را پرکرده و نزدیک است که باعث مرگ آنها شود. اما وینی گربه باهوش متوجه شده بود که فضای خانه دچار تغییر شده و هوای آن با آنچه قبلا بوده متفاوت است. از این روی، به سمت صاحب خود می رود و با لیسیدن صورت، او را از خواب بیدار می کند. وقتی آقای کیسلینگ از خواب بیدار میشود سرگیجه غیر طبیعی و بی سابقه ای را احساس می کند. او سعی می کند تا بقیه اعضای خانواده را از خواب بیدار کند؛ اما آنها هیچ واکنشی نسبت به صدایش نشان نمی دادند. سرانجام با اورژانس تماس می گیرد و بدین گونه جان او اعضای خانواده اش به کمک یک گربه نجات پیدا می کند.
دلفین ها به دوستی با نوع بشر شهرت دارند. حیوانات دوست داشتنی و جذاب که انسان های زیادی را در دریا از خطر مرگ نجات داده اند. «تد اندریس موج سوار، منتظر موجی بود تا بتواند بر آن سوار شود؛ اما ناگهان کوسه سفید و غول پیکری پاهای او را مورد حمله قرار داد. خون از پاهای اندریس جاری شد و همین کافی بود تا بقیه کوسه ها نیز به سرعت او را در محاصره خود درآورند؛ اما در این هنگام گروهی از دلفین ها به کمک او آمدند و با درست کردن یک دیوار حائل بین او و کوسه باعث شدند تا او فرصت کافی برای شنا کردن به سمت ساحل را داشته باشد و خود را از مهلکه نجات دهد.
شاید هیچ کس نتواند درباره فواید نگه داشتن یک خرگوش در خانه توضیح شفاف و واضحی بدهد و این که خرگوش ها جز زیبایی، و دوست داشتنی بودن چه فایده ای برای انسان ها دارند. اما داستان یک خرگوش به نام ( Dory ) نظر ما را نسبت به خرگوش ها تا حدودی تلطیف می کند و بر مفید بودن آنها صحه می گذارد. آقای سایمون استیکال روی کاناپه دراز کشیده و در حال تماشای برنامه مورد علاقه خود بود. او که به بیماری دیابت مبتلاست ناگهان بر اثر بالارفتن قند خون دچار حالتی از فلج و بی حسی شد به طوری که نمی توانست دهان خود را باز کند و همسرش را صدا بزند. در این هنگام «دوری» خرگوش او ناگاه بر روی سینه او می پرد و با شدت خود را به او می کوبد، همین ضربه کافی بود تا همسر او از آشپزخانه بیرون بیاید و با اورژانس تماس حاصل کند.
شیر
در یکی از مناطق اتیوپی چهار مرد دختری دوازده ساله را به قصد تجاوز ربودند و او را به دشتهای استپ بردند. آنها قصد داشتند تا نیت شیطانی خود را عملی کنند که سه شیر بزرگ آنها را در محاصره خود گرفتند و به آنها حمله کردند. وقتی آن ها گریختند و به اندازه کافی دور شدند، شیرها به سمت دخترک برگشتند و او را در حلقه خود محافظت کردند تا وقتی که پلیس که در جستجوی دختر بود آنها را پیدا کرد. شیرها هم به محض آمدن پلیس در پشت خارها و بوته ها پنهان شدند و رفتند.
آمبر هشت ساله همراه با خانواده اش به جزایر تایلند رفته بودند تا تعطیلات خود را سپری کنند. او هر روز بر پشت فیل سوار می شد و همراه او به ساحل می رفت. در آخرین روزی که آمبر در حال قدم زدن بود ، موج های سهمگین ساحل را در خود فرو بردند. فیل چهار ساله در این هنگام دخترک را با خرطوم برداشت و بر پشت خود گذاشت و به سرعت از ساحل دور شد. او با خرطوم خود سعی می کرد تا امواج را از آمبر دور کند، و با کمک های فیل دختر از مرگ حتمی نجات یافت.
طوطی
«مگان» یک طوطی خاص و زیبا دارد. این طوطی دایره المعارفی از کلمات است که حتی برخی از آنها بی ادبانه هستند. اما طوطی باهوش خانم مگان خوب می داند که باید از کدام کلمه و در چه وقت استفاده کند. در یکی از روزها مگان برای دقایقی از اتاق خارج می شود و دختر کوچکش را همراه با طوطی تنها می گذارد. پس از گذشت چند دقیقه او از اتاق صدای طوطی را که می گوید ( مامان، بچه/ مامان، بچه ) را می شنود. طوطی تا به حال این دو کلمه را با هم نگفته بود. مگان توجهش جلب می شود و به اتاق می رود. و در کمال ناباوری می فهمد که فرزندش بر اثر قورت دادن یک شی در حال خفگی است. مگان به سرعت کمک های اولیه را انجام داده و فرزندش را از خطر مرگ نجات می دهد.
خوک ها حیوانات دوست داشتنی نیستند، بلکه تا حدودی هم منفورند، کمتر کسی را می توان یافت که از خوک به عنوان حیوان مورد علاقه اش نام ببرد، اما این دلیل نمی شود که فردی بخواهد به آنها ظلم کرده و یا شکنجه شان کند؛ که جان دارد و جان شیرین خوش است. «جوآن تمسان، نام زنی است که جانش توسط یک خوک نجات پیدا کرد.
خانم جوآن در اصطبل و در حال نگهداری حیوانات بود که دچار سکته قلبی شد. اما هیچ کس در آنجا حضور نداشت تا او را نجات دهد؛ اما خوک او که متوجه اوضاع وخیم خانم جوآن شده بود، به طرف جاده می رود و با انداختن خود بر روی جاده سعی در جلب توجه رانندگان و عابران می نماید. پس از گذشتن ۴۵ دقیقه توجه یک موتورسوار به حرکات عجیب خوک جلب می شود و به طرف خانه خانم جوآن می رود و سرانجام با پزشک تماس می گیرد و بدین صورت او از مرگ حتمی نجات می یابد.
اسب
بنا بر آمار تعداد افرادی که سالانه زیر دست و پای گاوها و بر اثر ضربات آنها می میرند، بیشتر از افرادی است که توسط کوسه ها خورده می شوند. اما خانم «فیونا» خیلی خوش شانس بود که در مجموعه این آمار قرار نگرفت. او یک مزرعه دار اسکاتلندی است. روزی که او قصد داشت با شنیدن صدای گوساله به کمک او بشتابد خبر نداشت که گاو خشمگین فرزندش را بیشتر از او دوست دارد و فیونا را مورد حمله خود قرار خواهد داد. گاو عصبانی خانم فیونا را به گوشه ای از طویله کشاند و با سر چند ضربه به او زد. وقتی او ضعیف و ناتوان در گوشه ای از اصطبل افتاده بود، کیلی اسب خانم فیونا از راه می رسد و با چند لگد گاو را فراری می دهد و صاحبش را نجات می دهد.
کیلو سگ شجاعی است که جان صاحب خود را نجات داد. جاستین بیکر صاحب او در منطقه ( استاتین آیلند ) زندگی می کند. شبی مرد ناشناسی در خانه او را می زند، زمانی که جاستین در را باز می کند، مرد ناشناس او را با اسلحه تهدید به مرگ می کند و قصد سرقت از خانه او را داشته است. اما کیلو به کمک صاحب خود می آید و با حمله به فرد مهاجم مانع او می شود.