رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از دستگیری زنی خبر داد که تحت پوشش تعاونی مسکن از ۱۱۸ نفر از استادان دانشگاهی ۱۳۰ میلیارد ریال کلاهبرداری کرده بود.
به گزارش فارس، سرهنگ جلیل موقوفهای افزود: در پی ارجاع پروندهای به قرارگاه جلب پلیس پیشگیری تهران بزرگ مبنی بر بازداشت یک زن کلاهبردار، شناسایی مخفیگاه متهم و بررسی موضوع در دستور کار ماموران این پلیس قرار گرفت.
وی ادامه داد: در بررسیهای اولیه مشخص شد که متهم در سال ۱۳۹۲ تحت پوشش تعاونی مسکن خصوصی مختص استادان، اقدام به ثبت نام و عضو گیری کرده و پس از دریافت مبلغ اولیه از ثبت نام کنندگان متواری شده و زندگی مخفیانهاش را آغاز کرده است.
رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ گفت: ماموران انتظامی با تحقیقات دقیقتر موفق به شناسایی مخفیگاه وی در محدوده محله کمیل شدند و مراقبتهای ویژه پلیسی را آغاز کردند.
وی به دستگیری متهم در یک عملیات پیچیده، با اقدامات فنی اشاره و تصریح کرد: کارشناسان ارزش ریالی کلاهبرداری انجام شده را ۱۳۰ میلیارد ریال محاسبه کردهاند.
وی افزود: متهم برای سیر مراحل قانونی در اختیار مرجع قضایی قرار گرفت.
فرار از سگ های ولگرد جان خانم دکتر را گرفت
خانم دکتر جوانی که برای فرار از حمله سگهای ولگرد در اهواز با یک خودرو تصادف کرده و به کما رفته بود با وجود تلاش پزشکان برای نجات وی، جان باخت.
به گزارش ایران، علی انصاری، مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی در تشریح این حادثه به فارس گفت: ساعت چهار بعد از ظهر یکشنبه ۱۰ بهمن خانم دکتر مریم جوادپور که یکی از اعضای هیأت علمی و مدیر گروه فقه و حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوزستان بود پس از خروج از دانشگاه پای پیاده به سمت خانه در حرکت بود که حین پیادهروی در نزدیک فلکه فرهنگ شهر ناگهان سگهای ولگرد او را دنبال کردند.
وی برای اینکه از دست سگها فرار کند به سمت جاده رفت اما به محض ورود به جاده یک خودرو با وی برخورد کرد و بشدت مصدوم شد. پس از انتقال وی به بیمارستان پزشکان تشخیص دادند ایشان دچار ضربه مغزی شده و تحت عمل جراحی قرار گرفت اما با وجود تلاش پزشکان و پس از انجام دو عمل جراحی روی مغز وی روز گذشته جان باخت.
کاش همسرم درخواست قصاص میکرد
پدری که متهم است پسر معتادش را به قتل رسانده در حالی پای میز محاکمه ایستاد که تنها ولیدم پرونده پیش از جلسه رسیدگی اعلام رضایت کرده بود.
به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از سال ۹۸ با تماس مردی که مدعی بود پسرش را به قتل رسانده آغاز شد. پس از این تماس مأموران خود را به محل اعلام شده رساندند و پس از بررسیهای اولیه مشخص شد که مردی میانسال پسر ۳۳ سالهاش را خفه کرده است.
متهم در بازجوییها ضمن اعتراف به قتل عمد پسرش گفت: سالهای زیادی بود که به خاطر رفتارهای پسرم آزار میدیدم و دیگر از زندگی سیر شده بودم تا اینکه آخرین بار سر موضوعی با هم جر و بحث کردیم و من با دست گلویش را فشردم تا خفه شد. سازمان پزشکی قانونی نیز علت مرگ را فشار بر عناصر حیاتی گردن و خفگی اعلام کرد.
بعد از آن مأموران به سراغ مادر مقتول رفتند و او با اعلام گذشت از همسرش گفت: از همسرم میگذرم اما دیگر نه با او زندگی میکنم و نه میخواهم ببینمش. این پسری که از دست دادم اولین فرزند ما بود اما در نوجوانی معتاد شد. سالهای زیادی من و همسرم و فرزندان دیگرم را اذیت میکرد تا اینکه یک روز قبل از حادثه من و دو فرزند دیگرم خانه را ترک کردیم. یک روز بعد هم همسرم با من تماس گرفت و گفت که پسرمان را کشتم. قبول دارم که او همه ما را اذیت میکرد اما همسرم حق نداشت زندگیاش را بگیرد.
با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی و با توجه به رضایت تنها اولیای دم پرونده، متهم به جایگاه رفت و گفت: من با کارگری ۳ فرزندم را بزرگ کردم. دخترم دانشجوی پزشکی است و پسر کوچکم هم تحصیلات دانشگاهی دارد، اما این پسر از همان نوجوانی رفتارش آزاردهنده بود و سرکشی میکرد.
روزی که همسر و دو فرزند دیگرم خانه را ترک کردند میدانستم که اگر من هم بروم چیزی از وسایل خانه باقی نمیماند و پسرم همه آنها را برای خرید مواد میفروشد به همین خاطر خانه را ترک نکردم. روز حادثه وقتی پسرم به خانه آمد دوباره درخواست پول کرد من هم که از دستش خسته شده بودم گفتم دیگر پولی برای خرید مواد به تو نمیدهم اما او با داد و فریاد وسایل خانه را شکست و من هم از شدت عصبانیت خفهاش کردم.
وی در ادامه افزود: چندین بار او را به کمپ ترک اعتیاد بردم اما فایدهای نداشت و به محض اینکه از کمپ خارج میشد دوباره به سراغ مواد میرفت و همه ما از دستش به ستوه آمده بودیم. هیچکسی در خانه از دستش آرامش نداشت.
قاضی از متهم پرسید: آیا از کاری که انجام دادهای پشیمانی؟
متهم گفت: هیچ پدری راضی به مرگ فرزندش نیست اما ببینید به کجا رسیدم که دیگر توان ادامه دادن این وضعیت را نداشتم. حتی یکبار به او پول دادم و گفتم برو قرص برنج بخر تا هردوی ما آن را بخوریم و حداقل بعد از مرگ ما همسر و دو فرزند دیگرم راحت شوند. اما حالا نمیدانم که میتوانم با این درد بزرگ دوباره زندگی کنم یا نه، کاش همسرم درخواست قصاص میکرد و از این زندگی راحت میشدم.
بعد از گفتههای متهم، وکیل او به جایگاه رفت و گفت: با توجه به اینکه اولیای دم مقتول اعلام رضایت کردهاند خواستار تخفیف مجازات موکلم هستم.
با پایان جلسه دادگاه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
درخواست طلاق به خاطر خالکوبی
وقتی به پشت در شعبه پنجم دادگاه رسید مرد جوانی که همسرش بود با دیدن وی نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: چقدر دیر کردی خیلی وقته ما را صدا کردهاند.
در همین موقع منشی شعبه بار دیگر زوج جوان را به داخل اتاق صدا کرد و این بار سمانه و آیدین وارد اتاق قاضی شدند.
قاضی با عینکی بر چشم در حال مطالعه دادخواست طلاق این زوج بود که بیمقدمه آیدین شروع کرد و گفت: حاج آقا باور کنید من زندگیم را دوست دارم، همسرم را دوست دارم اما شما یک نگاه بهصورت و ظاهر او بیندازید. من چطور با این خالکوبی که روی صورت همسرم حک شده و در کوچه و خیابان همه به او نگاه میکنند کنار بیایم؟
مرد جوان ادامه داد: من موقع آشنایی با سمانه جذب اخلاق و رفتار او شدم حدود ۳ ماه بعد از این آشنایی به پیشنهاد خواستگاریام جواب مثبت داد و در کمتر از ۸ ماه ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد. تصور من از این زندگی یک عشق رؤیایی و بدون دغدغه بود.
مدتی که گذشت یک روز وقتی از سر کار برگشتم با دیدن صورت همسرم جا خوردم. یک گل قرمز بزرگ روی صورتش نقش بسته بود اول فکر کردم برچسب زده اما وقتی گفت خالکوبی کرده از تعجب خشکم زد. سمانه میدانست من از خالکوبی خوشم نمیآید و همیشه کسانی که روی سرو صورت و بدنشان خالکوبی میکردند را سرزنش میکردم. با این حال وقتی گفت به پیشنهاد دوستانش این کار را کرده بیشتر عصبانی شدم.
سمانه که تا آن لحظه ساکت بود رو به قاضی کرد و گفت: مگر شوهرم برای کارهای شخصیاش از من اجازه میگیرد که من باید از او اجازه بگیرم؟ من دوست دارم خالکوبی کنم و لباسهای مد روز بپوشم و به کسی اجازه نمیدهم بخواهد مانع من شود.
آیدین با خندهای عصبی گفت: جناب قاضی آخه لباس پاره پوشیدن و خالکوبی روی سر و صورت نشانه شخصیت افراد است؟ این رفتار در خور شأن من و خانوادهام نیست. خانواده من سنتی و معتقد هستند، پدرم یک حجره دار قدیمی در بازار فرش است و من هم در مغازه پدرم کار میکنم. اما رفت و آمد همسرم به مغازه ما با این سر و وضع باعث شده دوستان و همکاران پدرم مدام درباره سمانه حرف بزنند و این موضوع برای ما به یک دردسر تبدیل شده است.
قاضی رو به سمانه کرد و گفت: دخترم علت این رفتارهای عجیب تو چیست؟
سمانه با صدایی آهسته گفت: من دوست دارم طبق مد روز زندگی کنم و لباس بپوشم همه دوستانم همین طور هستند و مرا تشویق و تأیید میکنند اما شوهرم مخالف است. اگر دوستان مرا ببینید چه میگویید؟ طرحهایی روی صورتهایشان خالکوبی کردهاند که خیلی عجیب و غریب است چرا همسران آنها اعتراضی نمیکنند؟ از طرفی من هم از لباس پوشیدن همسرم راضی نیستم او همیشه برخلاف سلیقه من کت و شلوار میپوشد مگر من اعتراضی میکنم؟
قاضی پس از شنیدن حرفهای سمانه رو به مرد جوان کرد و گفت: پسرم تو که چنین خانوادهای و چنین نگاهی داری چرا با این دختر ازدواج کردی؟
آیدین گفت: من او را دوست دارم اما دلم میخواهد همانطور که گفتم همسرم مطابق سلیقه من رفتار کند و لباس بپوشد.
سمانه گفت: من همان اوایل که با آیدین آشنا شدم به او گفتم دلم میخواهد امروزی و شیک زندگی کنم و از زندگی سنتی خوشم نمیآید او هم به من گفت برایش اخلاق و رفتار مهم است اما حالا پشیمان شده و لباس و ظاهر من برایش بیشتر اهمیت پیدا کرده است.
مرد جوان حرف همسرش را قطع کرد و گفت: آن موقع رسیدن به سمانه برایم بیشتر از هر موضوعی اهمیت داشت بعد هم فکر میکردم به مرور میتوانم او را آنطور که خودم میخواهم تغییر بدهم اما اشتباه کردم و این بحث به جایی رسیده که حالا به من میگوید طلاق میخواهد. در صورتی که من هر چه خواسته برایش فراهم کردهام و مشکل مالی و عاطفی ندارد. اما نمیدانم چرا دوست دارد با رفتار و ظاهرش مدام جلب توجه کند.
قاضی بعد از چند دقیقه سکوت گفت: شما هنوز خیلی جوان هستید و حیف است که در آغاز راه به جدایی فکر میکنید. من به این زودیها حکم طلاق را صادر نمیکنم، شما باید دو ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان حل نشد و نظر مشاور خانواده هم بر جدایی شما بود آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
بی تردید شروع زندگی به شرط تغییر در زندگی طرف مقابل عامل مهمی برای ایجاد مشکلات و تنشهای روحی است و در نهایت باعث جدایی و طلاق میشود.
در این پرونده آنچه که بسیار مشهود است اینکه سمانه بهدلیل سن کم و انتخاب هیجانی و تأثیرپذیری زیاد از دوستانش فکر میکند این رفتار و کارها درست است در حالی که هنوز درک مناسبی از زندگی متأهلی ندارد و اشتباه بزرگ آیدین هم این بود که فکر میکرد میتواند همسرش را مطابق میل خود تغییر بدهد. زندگی به شرط تغییر اصلاً امکانپذیر نیست و این تفکر در ازدواج صددرصد اشتباه و محکوم به شکست است.