سربازی تکلیفِ امروز هر ایرانی

امروز خراسان جنوبی – غلامرضا بنی اسدی
ما یک سربازی به وطن بدهکاریم. سربازی نه با تقویم دوساله که همه عمر باید میهن را سربازی کرد. آن هم نه فقط با پوشیدنِ رزم جامه و پوتین و گرفتن اسلحه که با اصلاح و ساخت و ساز. گاهی یک معلم که با جان و دل، دانایی را به جان دانش‌آموز می‌ریزد، سنگر امن‌تری از یک خاکریز می‌سازد. آن پزشک که شب و روز نمی‌شناسد، آن کارگر که چراغ کارخانه را روشن نگه می‌دارد، آن کشاورز که خاک را بیدار نگه می‌دارد، آن خبرنگار که حقیقت را به گوش مردم می‌رساند و و به مصافِ دروغ و تحریف می‌ رود و جان و جهان و آبرویش را سپر تیرهای تخریب می کند، همه‌شان سربازند. سربازِ وطن.
وطن هم، یک تکه خاک نیست. وطن، ناموس است، خاطره است، هویت است. برای همین است که وقتی پای دفاع از وطن به میان می‌آید، دیگر فرق نمی‌کند که تو در پادگان باشی یا پشت میز کلاس، در خط تولید باشی یا پای تریبون، در بیمارستان باشی یا میان دوربین و قلم. هر جا که هستی، اگر کار درست را درست انجام دهی، تو یک «سرباز»ی!
سرباز وطن بودن، یعنی هر صبح که چشم باز می‌کنی، از خود بپرسی: «امروز چه می‌توانم برای کشورم بکنم؟» و بعد، همان را با جان و دل انجام بدهی. این‌جاست که حتی یک رفتگر که خیابان را تمیز می‌کند، از هزار ژنرال با ارزش‌تر است، اگر آن ژنرال کار خودش را درست انجام ندهد!
وطن با فریادهای پرطمطراق حفظ نمی‌شود. وطن را با کار درست، با وجدان کاری، با تعهد، با انصاف و با دلسوزی باید نگه داشت. ما همه در یک سنگریم؛ یکی با قلم، یکی با چرخ، یکی با بیل، یکی با دوربین، یکی با آچار، یکی با گچ و تخته، و یکی با اسلحه.
ایرانی یعنی آن‌که وقتی کشور صدایش می‌زند، بی‌هیچ «اما» و «اگر»ی می‌گوید: «جانم فدای وطن!» حالا این جان، گاهی جان فیزیکی است، گاهی جان علمی، گاهی جان فرهنگی، گاهی جان صنعتی. مهم این است که بی‌ادعا باشیم و جان‌مان را وسط بگذاریم.
وطن، خانه ماست؛ خانه‌ای که اگر هریک از ما یک خشت بر دیوارش نگذاریم، دیوارهایش ترک می‌خورد. بیایید هر روز یک خشت شویم؛ محکم، دقیق، با عشق. وطن اگر به ما پناه داده، ما هم باید به او وفادار باشیم. بی‌تکبر، بی‌طلبکاری. سرباز وطن بودن، یعنی نان خوردن از این خاک و گردن نهادن به شرافت پاسداری از آن. همین.