بزنگاه تلخ

امروز خراسان جنوبی- گروه حوادث
تعطیلات تابستان سال گذشته بود که همراه خانواده به مشهد رفتیم و در هتلی ساکن شدیم. قبل از سفر به بچه‌ها قول داده بودم که آن‌ها را به مجموعه تفریحی موج‌های آبی ببرم. بعدازظهر روز قبل از برگشت برای رفتن به موج‌های آبی آماده شدیم. به همسر و دخترم گفتم: «حواستان باشد که طلاهایتان را باز کنید و با خودتان نبرید». این کار انجام شد و رفتیم. تقریباً آخر شب برگشتیم و از فرط خستگی زود خوابیدیم. صبح روز بعد قرار بود ساعت ۱۰ اتاق هتل را تخلیه کنیم و تحویل دهیم، به همین خاطر با عجله وسایل‌مان را ریختیم توی صندوق ماشین و راه افتادیم. قرار شد ناهار را در پارک ملت بخوریم و بعد به سمت بیرجند حرکت کنیم. رسیدیم پارک ملت، چیزهایی که برای نشستن در پارک لازم بود را به زحمت از لابه‌لای وسایل به‌هم‌ریخته صندوق ماشین برداشتیم؛ همان‌جا به خانمم گفتم: «بریم بچه‌ها را داخل پارک بگذاریم و خودمان برگردیم وسایل‌مان را مرتب کنیم.» خلاصه بچه‌ها را مستقر کردیم و من و خانمم آمدیم سراغ ماشین. هوا خوب و ماشین هم زیر سایه بود.
صندوق را باز کردیم، چمدان‌ها را گذاشتیم پایین و خوش‌خوشک و از روی حوصله شروع کردیم به جابجایی و مرتب کردن و چیدن دوباره وسایل. چیزهایی که تازه خریده بودیم را داخل چمدان‌ها سرو سامان دادیم. یک دفعه یادم آمد که دیروز بچه‌ها طلاهایشان را قبل از رفتن به موج‌های آبی درآورده بودند. به خانمم گفتم: «طلاهایتان کجاست؟» گفت: «توی جعبه کوچکی داخل این چمدان گذاشتم». محض اطمینان، دوباره جعبه را درآوردم، نگاهی به اطراف انداختم، کسی نزدیک ما نبود. این بار برای اطمینان بیشتر جعبه طلاها را داخل چمدان رمزدار گذاشتم. چون خیلی خرید کرده بودیم، صندوق ماشین تقریباً پر شده بود. به هر حال کار جابه‌جایی وسایل و مرتب کردن صندوق تمام شد و برای صرف ناهار رفتیم پیش بچه‌ها داخل پارک، نهار خوردیم؛ یک ساعتی هم استراحت کردیم و بعد آمدیم سمت ماشین که دیگر راه بیفتیم. بچه‌ها می‌خواستند لوازمی که داخل پارک برده بودیم را بگذارند توی صندوق اما «چشمتان روز بد نبینید» در صندوق ماشین را که باز کردم، در کمال ناباوری اثری از وسایل داخلش نبود. یک لحظه شک کردم نکند ماشین را اشتباه گرفته باشیم! سریع به پلاک نگاه کردم و دیگر مطمئن شدم ماشین خودمان است ولی غارت شده! بی‌انصاف‌ها انگار کف صندوق را جارو کرده بودند، خالی‌خالی بود! همه‌مان شوکه شده بودیم؛ به معنای واقعی کلمه «آش را با جاش برده بودند». خانمم که نزدیک بود بیفتد! من هم که پاهایم سست شده بود و نای حرکت نداشتم، همان‌جا روی صندلی پارک نشستم و با ۱۱۰ تماس گرفتم… . تحقیقات اولیه پلیس نشان داد که سارقان پس از توقف خودرو در کنار پارک، با دیدن پلاک شهرستان خودرو را از دور زیر نظر می‌گیرند. جابه‌جایی طولانی مدت وسایل توسط آقا و خانم باعث جلب توجه بیشتر و مصمم شدن سارقان برای خوردن این لقمه حاضر و آماده می‌شود. لذا بعد از جابه‌جایی و چیدن وسایل و چمدان‌ها در صندوق، یک نفر از گروه سه نفره سارقان، آقا و خانم را تا محل استقرار آنان در پارک تعقیب نموده تا در صورت رفتن هر یک از اعضای خانواده به سمت خودرو به همدستان خود خبر دهد. دو نفر دیگر هم با حالت کاملاً طبیعی، درب صندوق ماشین را باز می‌کنند و همه محتویات آن را با خونسردی و آرامش ظاهری به خودروی خودشان که سرقتی و دارای پلاک جعلی بوده منتقل و محل را ترک می‌کنند. کارشناس آموزش همگانی معاونت فرهنگی و اجتماعی پلیس استان در این باره می‌گوید: «هنر سارقان استفاده از لحظه‌هاست و این لحظه‌ها معمولاً لحظه‌های غفلت یا سهل‌انگاری مال‌باختگان است. جابه‌جایی وسایل در آن موقعیت و با آن کیفیت که حداقل می‌تواند هر کسی را از حجم و حتی نوع لوازم مطلع سازد، اشتباهی است که حتی در مدینه فاضله هم نباید مرتکب آن شویم. در موارد اینچنینی مال‌باخته چوب بی‌توجهی و سهل‌انگاری خود را می‌خورد و سارق لذتش را می‌برد. مورد دوم، کوتاهی از طرف مال‌باخته، عدم تجهیز خودرو به سیستم هشداردهنده یا همان دزدگیر است که می‌توانست سارقان را منصرف یا ناکام بگذارد. سوم اینکه در چنین موقعیت‌هایی باید نزدیک‌ترین جا به خودروی‌مان را برای استقرار پیدا کنیم تا حتی‌المقدور در دیدمان باشد. در غیر این صورت با انتخاب فاصله نزدیک‌تر، هر چند دقیقه یک بار از خودرو سرکشی انجام دهیم. پس بیاییم با رعایت نکات ایمنی، ابتکار عمل را از سارقان بگیریم».