فردوسی؛ روایت‌گر حماسه دیروز و حکمتِ امروز

امروز خراسان جنوبی – غلامرضا بنی اسدی
اگر امروز را بنگری، در هیاهوی آهن و دود، در غوغای بازار و هیاهو، در تکاپوی رسانه ها برای دستکاری ادراکِ انسان ها، در تنگنای معنا، جای خالی «صدای خرد» را با همه وجود حس خواهی کرد. حسی که سلسله احساس های ناخوشایند را به دنبال خواهد داشت. به اضافه احساس نیاز به شنیدنِ صدایی که از دل خاکِ خراسان برخاست و در زبانِ پارسی چنان جاری شد که نه تنها زبان را زنده نگاه داشت، که جان را نیز شکوهی دوباره بخشید. حکیم ابوالقاسم فردوسی، از خشت جانِ خویش بنایی افراشت که هزار سال پس از او مردمان را در سایه حکمتِ خویش به مهمانی روشنی می برد. او از رزم می گوید، اما زبانش زبان بزم عقل و حکمت نیز است. شاهنامه‌اش، تنها کتابی نیست که پهلوانان در آن شمشیر بزنند، بلکه حدیثِ نفس انسانِ کمال طلب است سرگذشت آدمی است در تقابل با ظلمت، جهل و بی‌داد. او «رستم» را آفرید، اما او تنها مرد میدان نیست. رستم، تمثیل انسانِ آگاه و مسئول است. آگاه به زمانِ خویش است و مسئول در برابر رویداد ها و حوادثی که وطن را تهدید می کند. و مگر امروز چشم های بد به حصر پلک در آمده است برای ایران؟ نه، می بینیم که دندان نشان می دهند. دست به جعل می برند. پنجه می کشند. این جاست که باید شاهنامه را از کتابخانه‌ها به جامعه آورد. باید پهلوانان و قهرمانانش را در جان ایرانیان تکثیر کرد. ما به واقع در «برهه حساسِ کنونی» هستیم. در جایی ایستاده‌ایم که مرز میان واقعیت و روایت گم شده. در کشاکش نسیان تاریخی، فراموش کرده‌ایم که «داستان» گاهی حقیقت را بهتر از خبر روایت می‌کند. شاهنامه، داوریِ خرد است میان سیاهی و سپیدی. حکمت است میان افسانه. و حکمت، همان است که امروز گم کرده‌ایم. هویت همان است که می خواهند از ما بدزدند. ما اما نسلِ شاهنامه ایم. فرزندان رستمیم که حتی پیروزی را اگر از راه داد نباشد، نمی‌پذیرد. این رسم اوست که امروز به ما رسیده است. در زمانه‌ای که بسیاری برای پیروزی، مرزهای اخلاق را فرو می‌نهند، فردوسی یادمان می‌آورد که مرزِ اخلاق و عدالت، مرز انسانیت است. کاری نداریم که دشمنان جنایت را، رذالت را، رکورد می زنند. ما در رکودِ جهانی اخلاق، انصاف را زیست می کنیم و مروت را نفس می کشیم. راز ماندگاری ما در همین است. اگر ایران دیرپا ترین تمدن را دارد به این خاطر است که پا بر اخلاق نکوفته است. امروز هم ما همانیم که رستم بود. رستم همان بود که امروز باید باشیم. نه فقط در میدان جنگ، که در میدان زندگی. در عرصه سازندگی. پس شاهنامه را بخوانیم، نه فقط برای گذشته، که برای آینده‌ای که قرار است بسازیم. برای فرداهای وطن که باید با خرد و حکمت مردمانش را به چنان استغنایی برساند که غنی سازی هسته‌های اتم در برابرش، مشقِ کودکانه باشد.