حوادث/ رییس پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ برکنار شد/سرقت به شیوه فیلم های خــارجی /بازداشت شوهر بعد از مرگ مشکوک همسر/ سندسازی برای فروش املاک بدون صاحب

رییس پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ برکنار شد

در پی حادثه رخ داده برای مهسا امینی، به دستور سردار رحیمی فرمانده انتظامی تهران بزرگ، سرهنگ میرزایی رییس پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ تا بررسی دقیق و کامل ابعاد پرونده مهسا امینی برکنار شد.

در همین رابطه خبرنگار خبرگزاری برنا کسب اطلاع کرد که در پی حادثه رخ داده برای مهسا امینی، به دستور سردار رحیمی فرمانده انتظامی تهران بزرگ، سرهنگ میرزایی رییس پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ تا بررسی دقیق و کامل ابعاد پرونده مهسا امینی برکنار شد.

مهسا امینی به دلیل پوشش نامناسب توسط گشت ارشاد برای توجیه و آموزش چند ساعتی را در مقرر وزرا حضور داشت اما به دلیل سکته توامان قلبی و مغزی فوت کرد.

 

ماجرای دختری در لانه مرگ!

مادرم در حالی بعد از طلاق سرپرستی من و خواهر و برادرم را به عهده گرفت که خودش نیز دچار مشکلات عاطفی و اقتصادی شدیدی بود به همین دلیل وقتی فهمیدم به عقد موقت یک پسر مجرد درآمده است دیگر طاقت نیاوردم و. ..

به گزارش خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۵ ساله‌ای است که به دلیل عوارض شدید و مسمومیت ناشی از مصرف مشروبات الکلی در یکی از بیمارستان‌های مشهد بستری شده بود.

این دختر نوجوان که با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافته بود پس از انتقال به مقر انتظامی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که دست راست و چپم را شناختم شاهد درگیری‌های پدر و مادرم بودم که مدام با یکدیگر جنگ و جدال داشتند به همین دلیل هیچ گاه در زندگی‌ام طعم محبت را نچشیدم یا دست نوازش پدر و مادرم را بر سرم احساس نکردم.

خلاصه این ناسازگاری‌ها و توهین و فحاشی‌ها به جایی رسید که پنج سال قبل بالاخره پدر و مادرم از یکدیگر طلاق گرفتند اما قاضی دادگاه سرپرستی من و خواهر و برادرم را به مادرم سپرد چرا که پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و تنها به فکر خودش بود بالاخره پدرم به دنبال سرنوشت خودش رفت و مادرم که اهل تهران بود بعد از این ماجرا تصمیم گرفت نزد خانواده‌اش برود و در تهران زندگی کند ولی پدر بزرگم آب پاکی را روی دستانش ریخت و به مادرم گفت حق نداری فرزندان سیاوش را به منزل ما بیاوری اگر دوست داری در کنار ما زندگی کنی باید فرزندانت را به خانواده سیاوش (پدرم) بسپاری اما مادرم که برای به دست آوردن سرپرستی ما تلاش زیادی کرده بود نمی‌توانست جگرگوشه هایش را در مشهد رها کند و خودش به تهران برود به همین دلیل تصمیمش را تغییر داد و خانه‌ای را در مشهد اجاره کرد.

او با سرمایه‌اندکی که داشت و‌اندک مبلغی که پدرم به عنوان نفقه می‌پرداخت مخارج زندگی را تامین می‌کرد اما با آن که خواهر و برادرم از من کوچک‌تر بودند و در مقطع ابتدایی تحصیل می‌کردند باز هم روزگارمان به سختی می‌گذشت در این شرایط بود که سال گذشته به طور اتفاقی متوجه شدم مادرم به عقد موقت پسر مجردی در آمده است آن روز روح و روانم به هم ریخت و بسیار عصبانی شدم چرا که مادرم در این تماس تلفنی به همسرش یادآوری می‌کرد که عصر هنگام، بچه‌ها به دیدار پدرشان می‌روند و از او می‌خواست فهرست مواد غذایی را در مسیر خریداری کند این ماجرا مرا دگرگون کرد تا جایی که برای اولین بار از خانه فرار کردم و سه شب در پارک‌ها و کوچه و خیابان سرگردان بودم ولی در همین چند روز آن چنان دلم برای خواهر و برادرم تنگ شد و نگرانی و غصه‌های مادرم مقابل چشمانم قرار گرفت که به ناچار به خانه بازگشتم.

آن شب وقتی به مادرم اعتراض کردم که چرا با یک پسر مجرد ازدواج کرده است او فقط اشک ریخت و گفت: به دلیل آن که سایه مردی بالای سرم باشد من هم در زندگی هیچ مهر و عاطفه‌ای ندیدم چرا که برای فرار از مشکلات زندگی در خانه پدرم با سیاوش ازدواج کردم که او هم سرنوشت مرا در مسیر تباهی قرار داد و حالا دوست دارم همدمی را در کنار خودم داشته باشم و. .. اما برای من در این سن و سال این حرف‌ها قابل تحمل نبود و نمی‌توانستم این جملات را درک کنم.

این ماجراها به سردی روابط عاطفی بین من و مادرم منجر شد تا جایی که دوباره از خانه فرار کردم تا به قول خودم به دنبال سرنوشت و رویاهای خودم بروم همان شب اول به یکی از پارک‌های معروف مشهد رفتم و در آن جا با چند دختر و پسر جوان آشنا شدم که شرایطی همانند من داشتند و سرگذشت و زندگی‌های ما به یکدیگر شبیه بود. آن شب یکی از همان نوجوانان پارک نشین به من پناه داد و مرا به پاتوق خودشان برد. آن جا برای اولین بار سیگاری را به دستم دادند تا به قول معروف آرامش خاطر پیدا کنم و اعصابم از این همه درگیری برای لحظاتی رها شود.

حالا حدود دو هفته از ماجرای فرارم می‌گذشت که شبی آن‌ها بساط مشروب خوری به راه‌انداختند و مرا هم ترغیب به مصرف کردند تا به خیال خودمان غم دنیا را فراموش کنیم! ولی من که از فرجام این گونه خلافکاری‌ها اطلاعی نداشتم بعد از مصرف مقداری از مشروبات الکلی دچار مسمومیت شدید شدم تا جایی که دیگر بیهوش بودم و چیزی نمی‌فهمیدم دوستانم از ترس این که من مرده ام، با اورژانس تماس گرفته بودند و من بعد از چند ساعت زمانی به خود آمدم که روی تخت بیمارستان قرار داشتم طولی نکشید که نیروهای انتظامی به سراغم آمدند و مرا به کلانتری انتقال دادند.حالا هم از رفتار اشتباهم بسیار پشیمانم و. ..

با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی‌های روان شناختی و سبب شناسی رفتاری درباره این نوجوان ۱۵ ساله به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد و همچنین رسیدگی قانونی و قضایی در این پرونده ادامه یافت.

 

 

جنایت به خاطر جواب منفی در ازدواج

پسر جوانی که پس از شنیدن جواب منفی از زن مورد علاقه‌اش او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده بود، در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد.

به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از ۲۴ شهریور سال ۹۹ با گزارش یک درگیری خونین در محدوده دریاچه خلیج فارس در غرب تهران آغاز شد. پس از آن مأموران کلانتری ۱۵۴ چیتگر به محل اعزام شدند و مشخص شد پسر جوانی با ۱۳ ضربه چاقو، زنی به نام سحر را مجروح کرده است.

شاهدان در توضیح این ماجرا به مأموران گفتند: دقایقی پیش زن جوانی تاکسی گرفته بود و قصد سوار شدن داشت که پسر جوانی مانع او شد و پس از یک درگیری لفظی با چاقو به جانش افتاد و با ۱۳ ضربه او را نقش بر زمین کرد و بعد هم از محل متواری شد. دختر جوان خون‌آلود روی زمین افتاده بود و شاهدان اورژانس را خبر کردند.

دقایقی بعد آمبولانس در محل حاضر و زن جوان به بیمارستانی حوالی دریاچه منتقل شد. درحالی‌که تلاش پزشکان برای نجات وی ادامه داشت، اما به علت شدت جراحات وارده و خونریزی شدید جان باخت.

به این ترتیب با دستور بازپرس ویژه قتل شناسایی و دستگیری عامل جنایت در دستور کار مأموران پلیس قرار گرفت.

مأموران در تحقیقات اولیه پی بردند، ضارب پسر جوانی به نام کریم ساکن یکی از روستاهای اطراف تهران بوده که به سحر علاقه‌مند شده و پس از جواب منفی مقتول، وی را به قتل رسانده است.

در ادامه تحقیقات وقتی که مأموران به یک قدمی متهم رسیده بودند معلوم شد که کریم به‌طور مخفیانه به کشور ترکیه گریخته است.

تلاش‌ها برای بازداشت و استرداد متهم ادامه داشت تا اینکه چند ماه بعد متهم در حالی که فکر می‌کرد دیگر خطری او را تهدید نمی‌کند از ترکیه بازگشت اما از سوی پلیس دستگیر شد.

کریم پس از بازداشت و در بازجویی‌های اولیه منکر اتهام قتل شد اما در حالی که تلاش داشت با قصه‌پردازی مسیر تحقیقات را منحرف کند وقتی در برابر مستندات و شواهد ماجرا قرار گرفت در نهایت لب به اعتراف گشود و گفت: به خاطر علاقه‌ام به سحر و جواب منفی او به درخواست ازدواجم او را با چاقو زدم.

با اعتراف صریح متهم و تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه اولیای دم مقتول درخواست قصاص کردند. سپس کریم به اتهام قتل عمد به جایگاه رفت و گفت: من و سحر چند ماه پیش از حادثه در فضای مجازی با هم آشنا شدیم و پس از چند هفته با اینکه متوجه شدم او مطلقه است و فرزندی هم دارد اما به او علاقه‌مند شدم و تصمیم گرفتم که باهم ازدواج کنیم. اما برایش شرط گذاشتم که وقتی به من جواب مثبت داد زندگی سابقش را رها کند و سحر هم پذیرفت.

روز حادثه به دریاچه خلیج فارس رفتیم و شام خوردیم. در حین شام خوردن متوجه تغییر رفتار سحر شدم به گونه‌ای که احساس نگرانی کردم. تا اینکه از رستوران خارج شدیم و قصد داشتیم به خانه برگردیم که سحر بدون مقدمه گفت از ازدواج با من منصرف شده است. با شنیدن حرف‌هایش ناراحت شدم و از او خواستم تا علت این کار را توضیح بدهد. اما سحر به من توهین کرد و بعد هم تاکسی گرفت و قصد داشت به خانه‌اش برگردد که من عصبانی شدم و با چاقویی که در جیبم بود چند ضربه به او زدم و بعد هم از ترس فرار کردم.

متهم در پایان اظهار داشت: نمی‌دانم چرا آن روز چنین واکنشی نشان دادم. من به سحر علاقه‌مند بودم و دلم می‌خواست که با او زندگی کنم. شاید حرف‌های او باعث شد که فکر کنم دیگر زندگی‌ام تمام شده و باید کاری بکنم. اما حالا بشدت پشیمانم.

پس از اظهارات متهم و وکیل او قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.

سندسازی برای فروش املاک بدون صاحب

اعضای باند ۹ نفره کلاهبرداری که با شناسایی املاک بدون صاحب اقدام به جعل سند کرده و با تنظیم قولنامه و دست به دست کردن بین اعضای باند املاک را به فروش می‌‌رساندند، توسط پلیس آگاهی  استان البرز شناسایی و دستگیر شدند.
سرهنگ محمد نادربیگی، رئیس پلیس آگاهی استان البرز در تشریح این خبر گفت: با بررسی  یک فقره پرونده تصاحب غیرقانونی املاک توسط یک باند کلاهبرداری سازمان‌یافته در منطقه جهانشهر کرج، بررسی موضوع در دستور کار اداره مبارزه با جعل و کلاهبرداری پلیس آگاهی قرار گرفت. تحقیقات اولیه مأموران حاکی از آن بود که اعضای یک باند سازمان‌یافته کلاهبرداری با شناسایی املاک بلاصاحب اقدام به جعل سند آنها کرده و با تنظیم چند فقره قولنامه و دست به دست کردن ملک بین اعضای باند، آن را به فروش می‌‌رساندند.
نادربیگی با اشاره به حرفه‌ای عمل کردن متهمان و اطلاع دقیق از نحوه دور زدن قانون گفت: در بررسی‌های بیشتر مأموران پلیس مشخص شد متهمان تاکنون ۱۲ ملک چندین میلیاردی را در شهرهای کرج و چهارباغ با این شیوه تصاحب کرده‌اند.
بدین ترتیب  کارآگاهان اداره مبارزه با جعل وکلاهبرداری با همکاری عوامل کلانتری ۱۳ کرج، ۹ نفر از اعضای این باند شامل هشت مرد و یک زن را  شناسایی و در چند عملیات غافلگیرانه دستگیر کردند.
رئیس پلیس آگاهی استان البرز با بیان اینکه متهمان پس از مشاهده مستندات پلیس به انجام کلاهبرداری و تصاحب ۱۲ ملک با ارزش  بسیار زیاد اعتراف کردند، گفت: ارزش املاکی که توسط این باند، کلاهبرداری شده است بیش از ۳۰ میلیارد تومان است. متهمان  پس از تکمیل پرونده برای انجام مراحل قانونی به مراجع قضایی معرفی شدند.

بازداشت شوهر بعد از مرگ مشکوک همسر

مرد جوان که مدعی بود همسرش در خانه سکته کرده و جان باخته است به علت تناقض‌گویی به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد.
به گزارش «ایران»، چند روز قبل پرسنل یکی از بیمارستان‌های تهران خبر مرگ مشکوک زن جوانی را به پلیس اطلاع  دادند. گزارش مرگ زن جوان به بازپرس محمدحسین زارعی اعلام و دستور تحقیقات در این باره صادر شد. یکی از پرسنل بیمارستان در این باره گفت: دقایقی پیش زن جوانی را به بیمارستان منتقل کردند که همسرش مدعی بود، سکته کرده است اما وضعیت او مشکوک به نظر می‌‌رسد. به دنبال این گزارش بازپرس جنایی دستور تحقیقات از همسرش را صادر کرد و مرد جوان گفت: با همسرم هیچ اختلافی نداشتم، روز حادثه با هم در خانه بودیم که ناگهان حال همسرم بد شد و روی زمین افتاد.  او را به بیمارستان رساندم اما متأسفانه فوت کرد.
در حالی که مرد جوان چنین اظهاراتی داشت، در تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت مشخص شد که مرد جوان واقعیت را نگفته و با همسرش اختلاف و درگیری زیادی داشته است.
با توجه به تناقض‌گویی‌های این مرد، بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت وی را صادر کرد و جسد برای مشخص شدن علت مرگ به پزشکی قانونی انتقال داده شد.
سارق خفتگیر خانم دکتر دستگیر شد

سرقت به شیوه فیلم های خــارجی

سارق خشن که یک خانم دکتر را در خیابان ولنجک با روش خفه کردن هدف سرقت قرار داده بود توسط کارآگاهان اداره‌آگاهی دستگیر شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند هفته قبل فیلم زورگیری و سرقت از زنی جوان در پیاده رو خیابان ولنجک در فضای مجازی منتشر شد که بازخوردهای زیادی به همراه داشت. در این فیلم که دوربین‌های مداربسته ثبت کرده بودند زن جوانی در پیاده روی خلوت خیابان در حال حرکت بود که مردی جوان با کلاهی سفید از پشت سر به وی نزدیک شد و در یک لحظه دست راستش را دور گردن زن جوان حلقه و او را از زمین بلند کرد و چند متری عقب عقب با خود کشید تا اینکه زن جوان از هوش رفت. سارق بلافاصله کیف و تلفن همراه او را سرقت کرد و سوار بر موتورسیکلت همدستش که در خیابان منتظرش بود از محل فرار کردند. پس از انتشار این فیلم و شکایت زن جوان که خود را دندانپزشک معرفی کرد کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی به دستور بازپرس علیرضا بهشتی، تحقیقات برای شناسایی متهم را آغاز کردند.
در حالی که تحقیقات برای دستگیری سارق کلاه سفید ادامه داشت، کارآگاهان با دو شکایت مشابه دیگر مواجه شدند. یک خانم معلم و زن جوان دیگری به همین شیوه و از سوی مرد کلاه سفید مورد خفتگیری و سرقت کیف شان قرار گرفته بودند. وقتی تصاویر دوربین‌های مداربسته اطراف محل خفتگیری‌ها مورد بازبینی قرار گرفت تصاویر متهم به دست آمد.
شناسایی در آلبوم مجرمان پلیس آگاهی
با این احتمال که سارق کلاه سفید از متهمان سابقه دار اداره آگاهی باشد کارآگاهان به سراغ آلبوم متهمان اداره آگاهی رفته و در بررسی تصاویر به سارقی رسیدند که شباهت زیادی با متهم فراری داشت؛ سارقی که قبل از این به اتهام سرقت، گوشی قاپی و سرقت لوازم داخل خودرو بازداشت شده بود.
با شناسایی هویت متهم به نام بیژن، کارآگاهان دریافتند وی مدتی قبل به اتهام سرقت ضبط صوت خودرو بازداشت شده است.
بیژن پس از هماهنگی‌های قضایی با بازپرس شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت، به اداره پنجم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شد. متهم ۳۰ ساله گرچه ابتدا منکر خفتگیری‌هایش بود، اما وقتی در برابر مدارک و شواهد پلیسی قرار گرفت به ناچار به سرقت هایش با همدستی پسری ۱۸ ساله اعتراف کرد. بنابراین همدستش نیز بازداشت شد. سرهنگ کارآگاه ولیپور گودرزی عنوان کرد: متهمان پس از انتقال به اداره پنجم پلیس آگاهی هدف تحقیقات قرار گرفتند و در بررسی‌های ابتدایی به چندین فقره سرقت با شیوه و شگرد ضرب و شتم شدید مالباختگان در شمال و غرب تهران اعتراف کردند.
رئیس پلیس آگاهی پایتخت با بیان اینکه خط قرمز پلیس آگاهی، امنیت شهروندان است، خاطرنشان کرد: متهمان با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضایی برای  کشف جرایم احتمالی دیگر و شناسایی سایر شاکی‌ها  در اختیار کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی قرار گرفتند و تحقیقات ادامه دارد.
گفت‌و‌گو با سارق کلاه سفید
حدود ۷ سال از عمر ۳۰ ساله‌اش را به خاطر سرقت در زندان به سر برده و دو سال قبل نیز آزاد شده.  خودش می‌گوید ورزشکار است  و به عنوان هافبک راست یکی از تیم‌های دست یک فوتبال بازی می‌کرده، کوهنوردی هم می‌کند اما مدعی است به خاطر شرایط بد مالی دست به خفتگیری زده است.
چرا زندان بودی؟
به خاطر سرقت اما دو سال قبل از زندان آزاد شدم و آرایشگری می‌کردم، اما با ماهی ۳ تا ۴ میلیون تومان نمی‌توانستم زندگی‌ام را بگذرانم به همین دلیل دوباره به فکر سرقت افتادم. اوایل ضبط و وسایل داخل خودروها را سرقت می‌کردم اما چون درآمدش خوب نبود و احتمال دستگیری هم زیاد بود آن را رها کردم و تصمیم گرفتم شگرد سرقتم را تغییر دهم، اما در سرقت‌ها باید از چاقو استفاده می‌کردم و با این موضوع مشکل داشتم می‌ترسیدم موقع سرقت درگیر و ناخواسته مرتکب قتل شوم.
شگرد جدیدت برای سرقت چه بود؟
در اینستاگرام، فیلم‌هایی از سرقت‌های خارجی  می دیدم. در این فیلم ها با شناسایی سوژه‌ها در خیابان‌های خلوت از پشت سر به سمت سوژه می‌رفتندو با انداختن دست دور گردن آنها کیف قاپی‌ها را انجام می‌دادند. من هم با این شیوه سرقت هایم را شروع کردم.
چند مورد خفتگیری کردید؟
با این شیوه از سه زن و یک مرد سرقت کردم. کل سرقت یک دقیقه هم طول نمی‌کشید. از کیف‌ها چیز زیادی گیرمان نیامد فقط گوشی‌هایشان را به مالخر فروختیم.
نقش همدستت چه بود؟
با موتور منتظر می‌ماند، وقتی من سرقت را تمام می‌کردم سوار شده و فرار می‌کردیم.
فکر نمی‌کردی با فشاری که به گردن و گلوی سوژه وارد می‌کردی خفه شود؟
یک بار تقریباً همین اتفاق افتاد. بعد از خفتگیری، مالباخته بی‌هوش روی زمین افتاد، در گوشه‌ای کمین کردیم و منتظر ماندیم وقتی حالش بهتر شد فرار کردیم.
فیلم صحنه خفتگیری ات را دیده بودی؟
بله. حتی یکبار یکی از دوستانم‌ گفت بیژن تویی‌ داری خفتگیری می‌کنی، گفتم نه شبیه من است اما باورش نشد و گفت خودت هستی. بعد از انتشار فیلم هم ترسیدم و دیگر سرقت نکردم.
با همدستت چطور آشنا شدی؟
هم محلی‌ام بود‌. از دو ماه قبل شروع به خفتگیری کردیم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*