آخرین خبر :

یادداشت

یادداشت: خود را تحقیر نکنیم

امروز خراسان جنوبی /

باطنِ زندگی خود را با ظاهرِ زندگی دیگران مقایسه نکنید. این پایان بندی و روح جاری در برخی کلیپ هایی است که گاهی در تلویزیون می بینیم. این یک حقیقت است که قیاس باطنی که می دانیم با ظاهری که می بینیم و از پشت ماجرا خبر نداریم، خود ما را آسیب می رساند. آسیب هایی که گاه به گناهان کبیره هم گره می خورد. یادم هست این ماجرا که ؛ فردی چنان پشت سرِ بنده خدا صحبت می کرد که انگار دشمنِ خونی است. اما دشمن نبود طرف بلکه دوست هم بود. دوستی که خیرش به دیگران هم می رسید اما این طرف داشت پشت سرش هرچه به زبانش می رسید می گفت. ماجرا را که مطالعه می کردی به این نتیجه می رسیدی که همه این گفته های ناصواب، ریشه ای ندارد جز حسادت. آن هم به دوستی که نزدیک بود اما این فرد دورش می خواست و اگر دستش می رسید او را از زمین برمی داشت چون نمی توانست موفقیت او را تاب آورد. او حاضر نبود تا تلاش خویش را افزون کند برای رسیدن به موفقیت اما حاضر بود خودش را منفجر کند تا دیگری به توفیق نرسد. به این هم کار نداشت که بنده خدا هم در زندگی خود گرفتاری هایی دارد. او بودی او را “نبود” می خواست انگار. رفتار او مرا یاد سخنان استاد الهی قمشه ای انداخت که به این بیماری هولناک توجه داشت و به این عبارات از آن پرهیز می داد که ؛
هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور! حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است. هر قلبی دردی دارد ؛ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد. بعضی ها آن را در چشمان شان پنهان می‌کنند ٬ بعضی ها در لبخندشان!
خنده را معنی به سر مستی مکن
آنکه می خندد غمش بی انتهاست
نه سفیدی بیانگر زیبایی ست و نه سیاهی نشانه زشتی. کفن سفید ٬ اما ترساننده است و کعبه سیاه اما محبوب و دوست داشتنی است.
انسان به اخلاقش سنجیده می شود نه به مظهرش.
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی ؛ نظری به پایین بینداز و داشته هایت را شاکر باش. راست می گوید استاد. در کتاب های اخلاقی هم حسد را به آتش تشبیه کرده اند که همه چیز را نابود می کند اما توجه داریم که آتش خود هم نابود می شود. یعنی وقتی آخرین بوته هیزم خاکستر شد، آتش هم بر گورش می میرد و لحظه ای هم نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. قصه آتش درون که حسادت باشد هم همین است.مراقب این آتش باشیم و حواس مان به این هم باشد که به ظاهر ماجرا ها حکم نکنیم و از آن ترازو نسازیم چه بسا ظاهر های زیبا بوده است که در درون خود پر از شر و بدی است . اگر می خواهیم ترازویی بسازیم به همه ماجرا اشراف داشته باشیم و سپس تراز بسازیم از آنچه زندگی خود را با آن می سنجیم. مراقب حرمت خود هم باشیم و با حسادت به تحقیر خود دست نزنیم و سنگ به شیشه شخصیت خود نزنیم که خیلی زود می شکند و خرده هایش امروز و فردای مان را هم زخم می زند….

 

 

یادداشت: زن، یک سیبِ تمام!

امروز خراسان جنوبی /

با نگاه از بالا به پایین برخی مردها به بانوی خانه شان، بر می آشوبم. از این که با تحکم و گاه با تحقیر با آنان رفتار می کنند به شدت اذیت می شوم و عصبانی. من این آدم ها را “نیمه فلج جامعه” می دانم که نه تنها شوقی بر نمی انگیزند که شوری را هم به نابودی می کشانند. بارِکج و گرانی هستند که هرگز به منزل نمی رسند حتی در “منزلِ خود”! زیستن با اینان هم طعم زندگی ندارد که عادتی است کسالت بار با طعمِ تلخِ تنهایی. باید نگاه عوض کنند اینان اگر می خواهند بهره ای از زندگی داشته باشند. اگر هوای “بهزیستن” دارند. من اما معتقدم که زن، نه نیمه زندگی که همه زندگی است؛ یک سیبِ تمام. اگر نباشد، کویر می شود باغ و در هم می ریزد چهار ستون زندگی و آدم به جای لذتِ زندگی به مشقتِ زنده بودن می رسد. من می دانم و می گویم به آواز بلند که زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد پس برای اینکه قلبِ خانه بتپد و شور تپیدن را به همه قلب ها برساند، همه تلاش تان را به کار بندید تا بانوی خانه به شادمانی بخندد. خنده هایش را با لبخندی عاشقانه جواب دهید تا جاری شود در چار دیواری، جهانی از زیبایی.
زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباس های شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند. نسیمی که از گیسویشان برخیزد، روح می بخشد به همه کسانی که در یک خانه، خانواده شده اند.
زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگیِ زیبا و پایا و خاطراتی مانا نوید می دهند. این نوید هم به انرژی ای مثبت نه فقط برای مردِ خانه که برای اهل خانه تبدیل می شود و موفقیت را در همه حوزه های زندگی به همراه می آورد. انرژی ای که می تواند موانع راه را بردارد و از دل دیوارها، دروازه ای به موفقیت بگشاید.
اگر روزی زن خانه چشم هایش رنگ غم بدهد، حرف هایش بوی گلایه و کسالت بگیرد، این تب را باید به پاشویه محبت و مهر، درمان کرد و الا همه اهل خانه را بیمار می کند.
اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد، تمام اهل خانه را به غم می کشد با ضریب ده چندان. بدانیم که زنان ارمغان آور شادی، گذشت و خنده اند. کانون انرژی مثبت اند. “قلب تپنده خانه” اند. باید همواره در تپش باشند تا زندگی پر از شور و شوق شود. این هم تجربه بشری است و هم آموزه های دین که در کلامِ همه معصومان(ع) حدیث شده است. بخوانیم و بدانیم و راه را پیدا کنیم. راهی که در طلوع شادی از چشمان زن، روشن می شود…..

 

 

 

یادداشت امروز/دست از یقه خودمان برداریم!

امروز خراسان جنوبی /
به هم رحم کنیم، همه چیز درست می شود. یک بار هم امتحان کنیم این گزاره را. اگر نشد برای بی رحمی در حق هم همیشه وقت داریم. اگر نتیجه نگرفتیم، بزنیم و لقمه را نه از سفره هم که از دهان هم نیز بیرون بکشیم اما نه برای رضای خدا که فقط و فقط برای درست شدن روزگار خودمان هم که شده، چند صباحی را بر مدار مروت و رحم، بگذرانیم. بدانیم که پیش از ما، در ادوار مختلف تاریخی هم اتفاق افتاده که مردم در شرایط تنگناهای مرد افکن قرار گرفته اند اما توانسته اند با کمک به هم و البته کمکِ هم عبور کنند. یک نمونه تاریخی اش هم اینکه؛ می گویند خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد به قومت بگو آماده شوند. موسی به قومش گفت و قومش، از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد.
مدتی گذشت قحطی نیامد. موسی از خدا علت را پرسید. خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند. من چگونه به این قوم رحم نکنم؟ بله، خداوند، ارحم الراحمین است و زمانی که ما را نسبت به هم برمدار مروت و به حال رحم و شفقت ببیند، رحمت را در حق ما تمام می کند. پیامبر بزرگوار ما نیز راز زندگی سعادتمندانه را در دو کلمه بیان فرموده اند؛ ارحموا ترحموا. رحم کنید تا مورد رحم قرار گیرید. یعنی همان مثل معروف که می گوید از هر دستی که بدهی، با همان دست می گیری. خب اگر نیکی بدهی، خیر می بینی و می گیری و اگر خدای ناکرده، دستت طعم بی رحمی داشته باشد، روشن است که زخم برخواهد داشت پس برای سلامت خودمان هم که شده، مراقب زندگی همدیگر باشیم تا چاره شود روزگاری که بی چاره می نماید. یک تصویر زشت از این بیچارگی همان است که دارد رمق ما را می گیرد به اسم گران فروشی. به اسم احتکار، به اسم اختلاس و به هزار اسم پلشت دیگر اما اگر به هم رحم کنیم، جای همه این ها را خوبی و خیر می گیرد و همه از نعمات آن برخوردار می شویم. مثلا در همین بحث اخیر اگر رفتار و خرید خود را مدیریت کنیم، قیمت ها و بازار هم مدیریت خواهد شد چنانکه در دیگر کشورها شده است. آنان در شرایط خاص، نمی خرند تا بازار تنظیم شود اما ما از ترس کمبود، با ولع در خرید، قحطی به وجود می آوریم!
به قول بنده خدایی مشخص نیست که قرار است چه اتفاقی در این کشور رخ دهد؟ گویا دیگر بنی‌آدم اعضای یکدیگر نیستند و اگر دردی به فردی وارد شود دیگران می‌گویند : چه خوب که ما نبودیم!
می‌گویند ۲۳ سال پیش اولین تحریم گرانفروشی توسط مردم آلمان انجام شد.مردم آلمان به شدت مصرف شیر و لبنیات را برای سلامتی خود ضروری می‌دانند و حتماً در روز دو تا سه لیوان شیر مصرف می‌کنند اما پس از اینکه صنایع خصوصی و دولتی لبنیات کشور آلمان تصمیم به افزایش قیمت گرفتند مردم آلمان به طور کاملاً خودجوش و مردمی به مدت ۱۴ ماه لبنیات و مخصوصاً شیر را از سفره‌های خود حذف کردند تا اینکه صنایع لبنیاتی با برگشت قیمت شیر به ۱۴ ماه پیش از آن موافقت کردند. می گویند: آمریکایی‌ها تنها سه ماه تلفن همراه موتورولا را نخریدند تا قیمت به عقب بازگشت.
می گویند: گرانفروشی شیر در برزیل تنها ۹ ماه به طول انجامید و پس از آن قیمت‌ها شکست.
اما در کشور ما در یک دقیقه، شش میلیون نفر خواهان خرید از شرکت سایپا بودند. اگر هر نفر ۲۵ میلیون تومان بخواهد در این شرکت هزینه کند، می‌شود ۱۵۰۰۰۰ میلیارد تومان.
حال نباید پرسید که ایراد فقط از اقتصاد است یا فرهنگمان هم ایراد دارد؟ من معتقدم فرهنگ مادر همه پدیده هاست. اگر مادر صالح باشد فرزندانش هم بر مدار صلاح و اصلاح خواهند بود. فرهنگ را درست کنیم و خود، درست رفتار کنیم، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد چنان که در دیگر کشورها اصلاح شده است. برای یک بار هم که شده این گزاره را اجرایی کنیم اگر نشد باز به سرخطی برگردیم که الان هستیم….

 

یادداشت امروز/گل باشیم حتی در کنار خارها

امروز خراسان جنوبی /
اون خوب رفتار کرد که من نکردم؟ خب وقتی بد می گوید، بد می شنود. این قانون زندگی است… از این دست جملات، فراوان شنیده ایم و باز هم می شنویم. با لحن حق به جانب هم می شنویم به ویژه اگر اندک انتقادی هم ته کلام مان باشد نسبت به رفتار متقابل در برابر رفتار بد.
شاید خیلی ها بد ندانند این رفتار را و منطقی هم در آن بیابند که جواب های، هوی است. اما اگر دقت کنیم در خواهیم یافت رفتاری چنین، به معنای مدیریت شدن ما و رفتار مان توسط کسی است که رفتار خوبی ندارد حال آنکه ما به خودمان باشد، خوبی را دوست داریم و به رفتار در می آوریم. در این مواقع است که حواس مان نیست دارند ما را مدیریت می کنند. حواس مان نیست دارند برای ما رفتار سازی می کنند که اگر بود حواس مان، بازیگر سناریوی دیگران نمی شدیم. من این نگاه را که در یک پست مجازی منتشر شده بود را بسیار پسندیدم که می گوید؛ روزی با دوستم از کنار یک دکه روزنامه فروشی رد می شدیم ؛ دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد، اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد. همان طور که دور می شدیم، به دوستم گفتم: چه مرد عبوس و ترش رویی بود
دوستم گفت: او همیشه این طور است!
پرسیدم: پس تو چرا به او احترام می گذاری؟!
دوستم با تعجب گفت: “چرا باید به او اجازه بدهم که برای رفتار من تصمیم بگیرد؟من خودم هستم.”… راست می گفت آن بنده خدا. ما باید خودمان باشیم و تا می توانیم بکوشیم خودمان بمانیم و مثل مومی نشویم که دیگران رفتارمان را شکل دهند. رفتار ما اگر شکل بگیرد، خودمان شکل گرفته ایم و چیزی شده ایم که دیگران نقشش را زده اند نه آنچه خودمان می خواستیم بشود. ما باید به سمت کنش گری حرکت کنیم نه اینکه شخصیتی واکنشی داشته باشیم که همواره بر اساس مدل رفتار دیگران، رفتار خود را تعریف می کند. ادامه آن پست هم خواندنی بود؛ اجازه ندهید تا برخوردهاى دیگران ، موجب تغییر رفتارهاى شما شود . همیشه مثل گــــــــــــل باشید که در هر شرایطى خوش عطرى و زیبایى خود را حفظ مى کند .
بله، حفظ می کند حتی اگر آن را از درخت هم جدا کرده باشند. حفظ می کند حتی اگر آن را بر خاک انداخته باشند. گل، گل می ماند در هر شرایطی. ما هم باید خودمان بمانیم در هر روزگار و در برابر هر رفتاری. این است که آدمی را به زیبایی برمی کشد و در تراز بهتر زیستن قرار می دهد.
ما باید چنان رفتار کنیم که در هر رفتار و هر دیدارى ردی از عشق و شمیمی از عطر زیباى نهاد پاک به یادگار بگذاریم. این چیزی است که از هر انسانی توقع می رود.

یادداشت امروز/وای از این غفلت که دامن گیر ماست

امروز خراسان جنوبی/
خدا بیامرزد پیرمرد روحانی روستای ما را که در مجالس مختلف، به ویژه مجالس تعزیت این بیت را می خواند و با حسرت و اندوه هم می خواند که؛ گرگ عجل، یکایک از این گله می برد/ وین گله را نگر که چه آسوده می چرد… راست می گفت سد پیر روستای ما. در همان مجلس عزا هم که نگاه می کردی، چشم های مردم را پر از بی خبری می یافتی. انگار مرگ فقط برای همسایه است و قرار نیست فردا یقه ما را بگیرد! عجیب است این زاده آدم و حوا که هوای آدم بودن را گاه از دست می دهد در ازدحام بی خبری.
یادش می رود که هر آمدنی را رفتنی است. یادش می رود همه چیز حال آنکه باید به صدای بلند گفت و هشدار داد که؛ همه ما می میریم. همه ما. بدون استثنا، کمی دیرتر. کمی زودتر.. و… یک دفعه ناگهانی تمام می شویم. یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه خفاش ها می شود، همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند، همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی شان. حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره خاکی راه رفته اند. مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم، مگر از روی جنازه من رد بشید. حالا کسی حتی نمی تواند استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند، دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفته اند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.
همه این کینه ها، همه این تلخی ها، همه این زخم زبان زدن ها، همه این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم، این همه زهر ریختن ها، تهمت زدن ها، توهین کردن ها به هم… تمام می شود.
از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم. اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم. همه ما بدون استثنا، کمی دیرتر. کمی زودتر. یک دفعه و ناگهانی …اصلا ناگهانی بودن، خصلت مرگ است حتی مرگ کسی که به خاطر طولانی شدن بیماری همه انتظارش را می کشند. لحظه مرگ اما ناگهان می آید و جان را می گیرد و می رود.
این هم سرنوشت همه ماست که در آن ناگهان از جهان برویم. چون سرنوشت را چنین نوشته اند که نقطه پایان، ناگهان بر خط بنشیند و حتی فرصت تمام کردن جمله را ندهد، باید تا می شود و می توانیم، خط های زندگی را بی خطا و یا لااقل کم خطا بنویسیم تا در روزی که به حرف، حرف آن دقت می شود، نمره قبولی بگیریم. این نگاه می تواند زندگی امروزمان را هم از زشتی خالی از زیبایی سرشار کند. می تواند روابط و رفتارمان را اصلاح کند پس دقت کنیم در قدم هایی که برمی داریم و حواس مان باشد اگر می خواهیم خداوند در دو دنیا هوای ما را داشته باشد، ما هم در همین دنیا هوای خلق خدا را داشته باشیم….

 

یادداشت: قاعده طلایی زندگی

امروز خراسان جنوبی /

دین، یک مفهوم متعالی است و ناظر به افکار مختلف که هر کدام سویه هایی از سعادت و معرفت را نشان می دهند. دین اما “همه زوایا” و سویه ها را در بر می گیرد. این در برگیری در گذر زمان، شاملِ دریافت های تازه هم می شود لذا شایسته است با نوخوانی و نوجویی در دین و مفاهیم زندگی، یافته ها را با تراز دین بسنجیم. می شود میان بسیاری از مفاهیم و دین، ارتباط برقرار کرد از جمله مفاهیم مدرن و مدرنیته . صاحب نظران مختلفی در این باره سخن گفته اند و هر کدام از دریچه ای به موضوع نگریسته اند که خود با مطالعه بدان رسیده اند. استاد مصطفی ملکیان هم از جمله قامت کشیده های نواندیشی دینی است که سخنِ نو فراوان دارد. سخنانی که حاصلِ جستجوهای عمیق در دین و مفاهیم نو است. او در گفتگوی «چالش‌های دین و مدرنیسم در جهان اسلام» در این باره می گوید: “به‌نظر من می‌شود انسان مدرن یا مدرنیست باشد و در عین حال معتقد باشد به اینکه ورای جهان طبیعت، جهان یا جهان‌های دیگری هم هست؛ می‌تواند معتقد باشد که در کل جهان هستی جریانی از آگاهی و خیرخواهی وجود دارد. می‌تواند مدرن و مدرنیست باشد و معتقد باشد که زندگی بی‌معنا نیست. می‌تواند مدرن و مدرنیست باشد و معتقد باشد که انسان بر سرنوشت خودش حاکم است. می‌تواند این‌ها باشد و معتقد باشد که ذره‌ای نیکی کردن واکنش متناسب خودش را در جهان خواهد داشت؛ ذره‌ای بدی کردن هم واکنش متناسب خودش را خواهد داشت. یعنی نظام جهان، نظام اخلاقی است.
برای کشف «گوهر دین» باید از دو نیروی عقل و وجدان اخلاقی استفاده کنیم. با به‌کار گرفتن عقل و وجدان اخلاقی می‌شود در تمام تعالیم ادیان و مذاهب مداقه کرد و فهمید که «غرض و مراد» از این احکام و تعالیم چه‌چیزی بوده است. آن غرض و مراد نهایی را «گوهر دین» گوییم و بقیه را هم با مراتب مختلف صدف به‌حساب بیاوریم. عقل و وجدان اخلاقی با رجوع به احکام و تعالیم متون مقدس دینی و مذهب می‌فهمد که غرض از این‌ها چه بوده است. آن غرض می‌شود گوهر دین و بقیه می‌شود صدف دین.
در واقع با کارکرد درست عقل و کارکرد درست وجدان اخلاقی ما گوهر دین را درمی‌یابیم و می‌فهمیم که دیگر هر چیزی خلاف این باشد، به گوهر دین آسیب می‌رساند. به‌تعبیر خیلی ساده به شما بگویم: آیا به نظر شما وجدان اخلاقی این حکم را نمی‌پذیرد که «با دیگران چنان رفتار کن که خوش داری دیگران با تو رفتار کنند» این یکی از گوهر‌های تعالیم همه ادیان است و اتفاقاً در همه ادیان جهانی بلااستثناء این یک آموزه مشترک است و از این نظر کسانی که در ادیان مطالعه و تحقیق می‌کنند به این اصل گفته‌اند: «Golden Rule» یعنی قاعده زرین، قاعده طلایی که در همه ادیان مشترک است و من در جایی دیگر گفته‌ام و از همه متون مقدس ادیان و مذاهب دهگانه شاهد آورده‌ام که همگی گزاره‌ «با دیگران چنان رفتار کن که خوش داری دیگران با تو رفتار کنند» را قبول دارند. این را وجدان اخلاقی می‌پذیرد.” این یک زاویه تازه است از نگاه دین مدارانه به زندگی و مفاهیم مدرن که می تواند ما را به دریافت های تازه و روزآمد برساند. فکر می کنم جامعه دینی و به ویژه جوانان این جامعه باید با خوانش آثار پژوهشگران با سویه های فکری متفاوت، خود را در آستانه نگاه های نو و دریافت های مؤمنانه از مفاهیم روز قرار دهند. این می تواند به توسعه معارف دینی کمکی شایان بکند….

 

یادداشت: الهی لب تان پر خنده باشد

امروز خراسان جنوبی /

به مطالبه زیبایی باید دست در خرمن کرامت الهی زد و البته برای زیستن بر مدار زیبایی هم باید عزم خود را جزم کرد. باید در این طلب، همه خلایق را در بر گرفت نه این که فقط خود را دید و نزدیکان خویش را. من در دعا و حتی تلاش، به نگاه زمین معتقدم که می گویند وقتی دعا شد برای باران، باران گفت: کجا ببارم؟ باغ گفت: این جا، مزرعه گفت این جا، کَرت گفت این جا و همه “این جاها ” با هم تفاوت داشت. ابر وقتی از زمین پرسید، پاسخ گرفت: “همه جا” چون زمین آن قدر بزرگ بود که هرجا می بارید باز او جان می شست. برای دعا هم باید بزرگ شد و بزرگ دید و یا از زبان بزرگانی خواند که عالم را به زیر پر داشتند و به ما هم تعلیم کردند که مثلا اگر شفا می خواهیم، نه برای یک مریض باشد بلکه بخوانیم” اللهم کل مریض” اگر آزادی می خواهیم، نه برای این و آن، بخوانیم” اللهم فک کل اسیر”. غنا و سیری و …. را برای همه بخواهیم. به کوچکی دست و کمی توان خود نگاه نکنیم. دعا را قرار است خداوندی اجابت کند که “علی کل شئ قدیر” است. پس همه چیز را برای همه کس بخواهیم تا دعای دیگران هم در حق ما به شرف اجابت رسد. پس من هم از زبان عزیزی که پستی چنین گذاشته بود، دعا می کنم؛
الهی اونقدر بخندید که صدای خنده هاتون بشه زیباترین موسیقی کائنات تا گل ها هم به این آهنگِ جان نواز بشکفند و بلبلان به نغمه سرایی بپردازند.
الهی از شادی اونقدر پر بشید که سرریزش همه مردم دنیا رو سیراب کنه تا غم هرگز و هیچ جا نتواند لشکر انگیزد و خون عاشقان ریزد بلکه سپاه شادی به هم سازند و بنیاد غم را براندازند.
الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که امیدی باشید برای رسوندن روزی خیلیای دیگر تا هیچ کس از در خانه شما دست خالی برنگردد. الهی همیشه بهترین افکار به سراغتون بیاد و درست ترین تصمیمات رو بگیرید تا دیگران هم از نعمات این افکار، زندگی زیباتر داشته باشند.
الهی اونقدر غرق خوشبختی بشید که تا عمق بی انتهای رضایت برسید و در این ساحت، رضایت حضرت خداوند را هم به دست آورید.
الهی همیشه روح تان شاد و تنتون سالم باشه و دست تان گرم باشه به ویژه در این زمستانی که سرما فقط با گرمای مهر آدم ها تحمل شدنی می شود.
الهی که همیشه بهترین حال ممکن رو داشته باشید و مدام در حال تبدیل حال به احسن الحال باشید و هر روز تان چنان نو شود که نوروز را چون تجربه ای مدام با خود داشته باشید.
الهی که خدا همیشه هواتونو داشته باشه و برای لحظه ای هم شما را به خودتون و هیچ کس دیگر غیر از خودش وانگذارد. الهی که به زیباترین زندگی در دنیا برسید و عاقبت تان زیباتر از این زندگی و آخرت تان آبادتر از این دنیا باشه….
به همه این دعاها در حق هم، آمین می گوئیم تا امین دعا، استجابت دعا را تقریر فرماید و احسن الحال را روزی همیشه ما قرار دهد. ان شاءا…

 

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*