سرمقاله / باید های نباید شد… !!

باید های نباید شد… !!
امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد-mohammadraeifard@yahoo
بایدهاراشاید مجموعه قوانین وسنت ها و باورهای یک جامعه میبایست به حساب آورد که مبنای آن رشد و شادابی و برخورداری تمامی اقشار جامعه از مواهب طبیعی وعلمی و امکانات ابتدایی است تا چند صباح ماندگاری در ایستگاه این جهانی را با انگیزه و هدفمند ولذتبخش سپری کنند. چنانچه نتوان این (باید)ها را درظرف انتظارات اجتماعی چیدمان درستی کرد آنگاه بسیاری از (نباید)ها قبح شان ریخته و دریک پروسه زمانی و جغرافیای دگردیسی کرده وجهش یافته و کم کم میشود(باید) !! آنگاه تعامل اجتماعی میرود به سمت و سوی تهاجم اجتماعی، آنگاه جای همه چیز باهم عوض شده و خلط مبحث میشود، آنگاه ظلم، جایگزین عدالت میشود با نقابی از عدل ، آنگاه مردم عامی که درهیچ یک از معادلات قدرت جایگاهی ندارند سراسیمه به هرسویی میدوند که از مهلکه شلوغ بازار هرکی هرکی و از نمد آن کلاهی برای خود بمالند و بسازند !! آنگاه دیگر هیچ چیز درجای خودنیست وهرکس اجازه دارد که برای دیگران و بجای آنان بیندیشدو بجای مردم حرافی کند و پرونده بسازد برای مردم و با نام مردم، آنگاه دشمنان چندسال قبل تو ناگهان نامشان تغییر میکند و میشوند برادران تو، آنگاه تو فرق دوست ودشمن را نمیتوانی تفکیک کنی، آنگاه به هر که لازم باشد مرگ نثار میکنی و بر عکس زنده باد را هدیه کسانی میکنی که اصلا نمیشناسی شان ، آنگاه دیگر نباید و نمی توانی از اختلاط حق و باطل یکی یکی و صحیح انتخاب کنی چراکه شناخت تو درحدی است که چون اذان درگوشت خوانده اند….!!
بایدها گاه فراموش میشوند به راحتی یک عطسه زدن و ارزش یک بسته آدامس جویدنی ، وقتی نتوانی پاسخ سوالات مکرر و منطقی افکار عمومی را بدهی پس لازم است که دهان هاراببندی و در گوش مردم ات پنبه ای ازجنس حماقت فروکنی تا نه حرفی بالاتر از دهانشان بزنند و خنثای خنثی گذران کنند. دایم بایدهایی را لقلقه زبانت میکنی که روزی نباید تقدیس شده ای بوده اما اینک  تبدیلش کردی به باید. این که نخواهی و یا نتوانی حاکمیت بایدها را علنی و قاطع به مردم ات بفهمانی، جامعه ات را سوق میدهی به سوی فقر مادی ومعنوی؟؟ سوق میدهی به سمت نکبت و مرگ عزت نفس، سوق میدهی به طرف دزدیهای قانونی و سقوط اخلاق اجتماعی، سوق می دهی به سوی آمارهای تکاندهنده و غیر قابل باور اعتیاد و قاچاق ، سوق میدهی به سوی اختلاس و رانت های مرگباردولتی ، سوق میدهی به سمت فاصله های عمیق وپرناشدنی طبقاتی …
مسولی که باید نداند و نسخه اش را تند و تند برای مردم بپیچد طبل توخالی را ماندکه فقط ازآن صدا برمیخیزد و تکیه برباد دارد و زیر پایش سست سست است، مسئولی که ، خطر پذیر نیست ،عافیت طلبی را باده باده سرمیکشد تا پایه های موریانه زده میزش نلغزد و بر سرش هوار نشود. آنقدر آش شور شده که جایگاه بایدها ونبایدها قابل تمیز دادن نیست!! ملغمه بازاریست که ندانی ونپرسی که حق ات از حکومت چیست ؟ کجا رفته آن همه ثروتهای افسانه ای به یغمابرده شده ، فشارکه ازحد توان ات بیشترشد یادمیگیری که بیخود دهان نگشایی وحق نخواهی ، به تو میفهمانند که زندگی همین است که داری ولاغیر ، باید شاکر خدا هم باشی که زنده ای!! یاد میگیری که پرچم برافرازی در مسیر باد قدرت، می آموزی که گاه با یک گل هم بهار میشود، یادت میدهند که بالاتر از سیاهی رنگ دیگری هم هست ، همرنگ باجماعت شدن را برای جلوگیری از رسوایی فوت آبی ، تا دلت میخواهد به چشم مردم نگاه کن و دروغ بگو اصلامهم نیست چون دیگر دشمن خدانیستی ، تهمت بزن چون نقل و نبات و قضاوت کن مردم را چونان آب خوردن ، نگران مباش حکم اش مباح است…..
سرنوشت جامعه ات میشود آنی که میبینی ، میشود جابجایی بایدها ونبایدها ونقاب هایی که باید هر روز برچهره گذاری و جابجایش کنی !!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*