یادداشت امروز/« مبانی وحدت انسانی و صلح پایدار»

امروز خراسان جنوبی – حسین افضلیان
چندی پیش یکی از دوستان عزیز و دل آگاه، درخصوص ضرورت رفع تشتت در میان ابنای بشر و شکل گیری وحدت انسانی و اعتقادی پرسشی را مطرح نمودند که به نظرم رسید اینک که در متنِ هفتهٔ وحدت امسال قرار داریم، با قلم الکن خود در این باره چیزی بنگارم. بدون تردید وحدت انسانی و اعتقادی تنها بر پایهٔ همبستگی های معنوی و  عقلانی پی ریزی می شود. از آنجائی که خصومت ها و عداوت ها، نخست در ذهن بشر شکل می گیرد، لذا گرایش به صلح و مودّت نیز باید در ذهن انسان‌ها شکل گیرد. در مقدمهٔ شرح وظایف و اهداف سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد (یونسکو) آمده است:  «رسالت این نهاد بین المللی بیش از هر چیز، اخلاقی بوده و با روح انسانها سر و کار دارد. لذا یونسکو مأموریت دارد که در مقام سازمانی در جهت همکاری فکری در سطح جهانی ایفای وظیفه نماید.»
اصل مسلم این است که بدون تعالی عقلانی، تفرقه از بین نرفته و وحدت ایجاد نمی شود. تا اندیشه ها بهم مرتبط نشوند ؛ جهانی شدن و وحدت انسانی هر چند که در عالم صوت و تصویر و تکنیک محقق شده باشد، موضوعیت جدی پیدا نکرده و تحقق عینی نخواهد یافت. (البته جهانی شدن یا به تعبیر دیگر جهانی سازی نه در آن معنا و مفهومی که امروزه دست مایهٔ نظام سلطه جو برای تحقق پروژهٔ جهانگشایی ست) از همین روست که باید جان ها بهم نزدیک شوند تا جهان ها یکی شود. جان آمیزه ای از قلب و عقل است فلذا باید قلوب و عقول بشری به هم گره خورده و تکالب و تنازع برداشته شود و قلم ها و قدم ها در مسیر تعالی عقلانی و تألیف قلوب انسانی حرکت نموده تا صلح کل، وحدت جاوید و وصال لایزال شکل گیرد.
بدون تردید تعالی عقلانی و زندگانیِ سراسر بیداری و حقیقت خواهی، تنها در جامعهٔ نوگرای مبتنی بر حیات معقول میسر است: «یاایهاالذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم …»
و برای رسیدن به این حیاتِ معقول و مطلوب باید بیگانه زدایی کرد. یعنی باید از هر چه که گوهر وجودیِ انسان را به ورطهٔ رکود و کهنگی انداخته و عهد و میثاق او را با مبدأ لایزالِ هستی مخدوش ساخته، دوری جست. از همین رو باید تلاش کرد که هر لحظه و هر روز در همهٔ ابعاد وجودی «نو و تازه» شد.
«فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی ست دگر»
تعالی عقل و جان انسان در گرو همین نو شدن مداوم و عدم اصرار بر کهنگی است. چرا که اساساً اصرار بر کهنگی پیامد قشری اندیشی و سطحی نگری است. شاید ره آورد اصلی و توأم با پیام معنادارِ جشن نوروز در فرهنگ غنی و به میراث مانده از پدران خردورز ما در ایران باستان دعوت به تأمل و تعمق درهمین معنای تغییر و تحول مداوم جهان باشد.
« … یا محول الحول والاحوال ، حول حالنا الی احسن الحال»
«هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود»
لذا برای تعالی عقلی باید بی حد واندازه شد و برای رسیدن به این بیکرانه شدن باید به منبع بی کرانگی ها وصل گردید. باید دقت کرد که این بی کرانگی ها در فضا، خورشید، کهکشان و کیهان نیست چرا که آنها نیز ظاهرند و محدود. برای ورود به بی کرانگی ها باید به باطن و درون انسانی خود رفت که جهانی نامتناهی ست و بی واسطه متصل به منبع بیکرانگی ها :
« … و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»
در این صورت است که عقل و جان انسان به میمنت اتصال به معشوق ازلی و محبوب سرمدی تعالی یافته و به مرحلهٔ اتحاد با خالق هستی و نظام قانونمند او و قوانین نازل شده اش که جان مایه اصلی آنها وحدت بشری، نوع دوستی، رعایت حقوق انسانی، اجتناب از ظلم و بیداد و … است، نایل می شود.
«ز یُمنِ عشق به کونین صلحِ کلّ کردیم
تو خصم ما باش و، ز ما دوستی تماشا کن»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*