یادداشت امروز/تنهایی های تلخ یک مادر؛ جوانمردان کجایند؟

رضا زنگوئی
بغض بود که کلمات زن را می شکست…اشک بود که تکه تکه کلمات زن را با خود می برد… او از روزگار سختی می گفت که نه زندگی را که مرگ را برایش مثل آرزویی ، دست نیافتنی می‌کرد. او از شویش می گفت که شکار رفیق بد شد و دخترش که با به جا گذاشتن یک فرزند، خود به دامن مرگ چنگ زده بود و حالا او مانده و نوه ای که باید برایش هم پدر باشد و هم مادر… برای مادر بودن، مهر و نوازش و محبت می خواهد که زن دارد اما برای پدری علاوه بر محبت ، دست توانگر هم لازم است تا هزینه زندگی را بپردازد و زن این دست را کم دارد که خود هم باید به دیوار کمک دیگران تکیه کند. زن می گریست و می گفت حاضرم خانه مردم کلفتی کنم. حاضرم رخت بشویم و موزائیک های حیاط را برق بندازم تا بتوانم این زندگی نیم بند را به سرانجام برسانم. می گفت :به کم قانعم اما دریغ که از کم هم خبری نیست و هر چه به ما می رسد غم است می گفت:صدای مرا به مردم برسانید تا از این میانه جوانمردانی و کرامت زنانی به یاری برخیزند و برایم کاری دست و پا کنند تا نوه ام را به عزت بزرگ کنم. می‌گفت…. او خیلی درد در کلام داشت ولی من سعی کردم جوری بنویسم که کمتر کام تان تلخ شود. فقط بیایید کاری کنیم که اندکی شیرینی هم در کام این زن تنها بنشیند. ماه رجب است و خدا دست های دهنده را صد چندان پاسخ می دهد. خدا در این ماه دریا دریا می بخشد به آنانی که کاسه کاسه خیرات می کنند…. خدا سهم نیازمندان را در مال اغنیا قرار می دهد تا آنان با انجام وظیفه دستگیری از آنان، خود بزرگ و بزرگ تر شوند و رجب ماه بزرگی خداست. ماهی که خود خداوند فرموده است هرکس مرا اطاعت کند من هم او را اطاعت می کنم… پس بیاییم با یاری محرومان خدا را اطاعت کنیم تا با صد چندان ،تکریم شویم. مردمان خراسان جنوبی هم دریا دلند و کریم و امیدوارم با همت شان این زن رنج کشیده به آرامش برسد. او را زیاد منتظر نگذاریم…

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*