سرمقاله – سرمایه اجتماعی، عنصر حیاتی هر کشور

امروز خراسان جنوبی _ محمدراعی فرد

سرمایه اجتماعی و پشتیبانی آن از حاکمیت چه در چهره دولت و چه در رخ مجلس و یا قوه قضاییه همان مردمی هستند که سالیان سال و دهه‌هاست که در انتظار ورود به شرایط بسیار بهتر بوم زیست خود بوده و هستند. دولت‌ها آمدند و رفتند و هر یک با انگیزه ای و به اصطلاح برنامه‌ای که در آن توسعه؛ حرکت رو به جلو بوده هست. اما چرا و به چه دلایلی ما نتوانستیم از این سرمایه عظیم و لایزال برون رفتی مناسب را برنامه‌ریزی کنیم؟ چرا نتوانستیم از این موتور محرک و پرقدرت استفاده حداکثری بکنیم؟ دلایل بسیار زیادی را باید برشمرد تا به چرایی آن برسیم . اول اینکه این دیار مردمی را در خود جای داده که باید سانت به سانت این مرز جغرافیایی را از آن خود بدانند. آنان با هر ایده و مذهب و نگاه و فرهنگی ریشه در این خاک دارند. دوم اینکه باید این موتور پیشران را به رسمیت شناخت و خواسته های حداقلی آنان را برآورده کرد و به آنان بدون منت زندگی در آرامش و آسایش را هبه کرد .سوم اینکه از ضریب دسته بندی خودی و غیرخودی و این تفکر سمی به شدت دوری کرد. چرا که این آب و خاک را تمام مردم‌اش پاس می‌دارند و نه فقط گروه و عده‌ای خاص. چهارم اینکه انسجام مردم و جامعه در گرو اعتماد آنان به کل حاکمیت است. اعتماد فقط یک کلمه نیست بلکه مجموعه مدیریتهای کلانی است که مردم را در کنار هم نگاه می‌دارد. همه برای ایران و ایران برای همه است. پنجم اینکه اتفاقات اخیر و پازل‌هایی که در سطح جامعه جا نمی افتند تا نقشه آن را کامل کنند یکی از خطراتی است که به شدت دیوار اعتماد را تخریب و هر طرحی را ابتر می‌کند. مردم هنوز تغییر در نگاه و عملکرد مدیران سطوح بالایی و میانی و پایینی را ندیده اند و این تاخیر در بازکردن قفل زنگ زده اعتماد بلاشک میتواند پاشنه آشیل حاکمیت باشد. ششم اینکه باید از خودمحوری ومنیت ها و ساده اندیشی ها و ساده انگاری ها به شدت پرهیز کرد تا سرمایه اجتماعی عظیم داخلی به ضدخودش تبدیل نشود. ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم بدون آنکه هفت شهر عشق را پیمایش کنیم. مردم هنوز آموزش‌های اولیه اجتماعی را نیاموخته اند تا درک مناسبی از صرفه جویی در تمام زمینه ها را بیاموزند. اما آقایان انتظار دارند که با حرف درمانی و شعار دادن در این بحران نابودگر انرژی و آب، مردم تا کمر در مقابل شان خم شوند و امربر باشند.نگاه مردم در غربت اعتماد عمومی این است که مسئولان برای فروش پمپ آب و مخازن ذخیره آب دست به بازی کمبود آب شرب زده است. این مثال و هزاران مثال دیگر مبین این واقعیت است که ما به راحتی آب خوردنی که برای کمبودش مرثیه می‌خوانیم از حرف زدن با مردم و بنای جدید اعتمادسازی هم زبان و هم نگاه و هم عمل الکنی داریم. کارهایی را که با برنامه‌ریزی تخصصی باید در دهه های پیش انجام می‌دادیم؛ در بدترین شرایط اقلیمی و ورشکستگی در انرژی های مختلف، اینک تسلسل وار از مردم انتظار داریم که به انجامش برسانند.ما هیچگاه نتوانستیم قدر سرمایه های اجتماعی‌مان را بدانیم و به ثمن بخس بر آنها چوب حراج زدیم تا اینک بمانیم که چه باید بکنیم؟