آب نیست، اما هنوز امید هست!

امروز خراسان جنوبی – غلامرضا بنی اسدی
گذشت آن زمانی که می گفتیم «آب هست ولی کم است». امروز- با هزار تأسف- باید بگوییم در خراسان جنوبی، آب کم نیست؛ نیست! نه، اشتباه نخواندید! آب «نیست». مگر خشکسالی چندین و چند ساله گذاشته است که از سینه زمین، آب بجوشد؟ نه، نیست اما مردم هستند، ایستاده‌تر از سروهای تشنه‌ای که دیگر سایه ندارند. زندگی باید جریان داشته باشد. تلخ است اما باید شنید و خواند این درد نوشته را؛ زمین ترک خورده، قنات‌ها سرفه می‌کنند، آسمان بخیل شده و دشت، خواب باران را فقط در رؤیا می‌بیند. اینجا خراسان جنوبی است؛ دیار زرشک و عناب و آدم‌هایی که به اندازه‌ تمام دشت‌های خشک، صبورند. همه می دانیم این واقعیت را که خشکسالی آمده، نه یک‌ساله، نه دو ساله؛ بلکه مهمان ناخوانده‌ای که سال‌هاست چمدان بسته در خانه ما بازکرده. آمده تا بماند. به همین خاطر است که سن خشکسالی از جوانان ما هم بیشتر است! آب، این جانِ جانِ زمین، دیگر مثل گذشته جاری نیست. سفره‌های زیرزمینی از آب تهی شده‌اند و کشاورز، دیگر دست‌هایش را نه برای برداشت، که برای دعا بالا می‌برد. اما با همه این‌ها، این مردم، دست از کار نمی‌کشند. چون هنوز امید هست. تا امید هست، راه هست. راه‌هایی که از دل همین خاک ترک‌خورده می‌گذرد. راه هایی که باید بجوییم و بیابیم. پس بیایید «تقصیرها» را روی دوش آسمان نیندازیم. خشکسالی هست، بله؛ اما «بی‌تدبیری» هم کم از خشکسالی نیست. مگر همین زمین تشنه، نمی‌تواند با تدبیر، دوباره زنده شود؟ مگر همین قنات پیر، با مرمت نمی‌تواند دوباره نفس بکشد؟ مگر با آبیاری قطره‌ای نمی‌توان قطره‌ای حیات را بازگرداند؟ باید به سمت محصولات کم آب طلب برویم. اگر باور کنیم که در همین زرشک دانه‌دانه، در همین عناب صبور، گنجی نهفته است، آن‌وقت می‌فهمیم که خراسان جنوبی با همین داشته‌های بومی هم می‌تواند نه تنها کمر راست کند که قد بکشد؛ فقط اگر علم و اراده و صداقت را کنار هم بگذاریم. مسئولان عزیز! مردم بیش از آن‌که وعده بخواهند، «راه» می‌خواهند. به جای حرف‌های بزرگ، قدم‌های کوچک ولی واقعی بردارید. اگر آب نیست، عقل که هست؛ اگر باران کم است، «برنامه» کم نباشد. مهم این است. ما مردمِ این خاکِ خوب، حس می کنیم دست‌هامان، سختی کشیده، ولی هنوز گرم است. دلمان شاید خسته، ولی هنوز امیدوار است. دلیل زنده ماندن استان و شهر و دیار و تک به تک روستاهامان همین است. بی‌تردید، روزی می‌رسد که این خاک، دوباره نفس می‌کشد. چون هنوز کسانی هستند که به جای ناله، کار می‌کنند و به‌جای قهر، صبر. همین است که می توانیم در برابر خشکسالیِ امروز بایستیم و فردا را نشانه گذاری کنیم که آب نیست؛ اما هنوز امید هست!