روایت نجات جان قهرمان بوکس توسط یک کشتیگیر/ کاری که کردم به اندازه مدال المپیک برایم ارزش داشت
یک کشتیگیر برای نجات جان قهرمان سابق بوکس حاضر به اهدای مغز استخوان شد و در آستانه مسابقات جام تختی، در اتاق عمل حضور داشت.
در میانه جنگِ دو یا چهار امتیازی «کنده بالای سر» اجرا شده از سوی امیررضا معصومی در فینال سنگینوزن کشتی آزاد جام تختی مقابل امیرحسین زارع، یک اتفاق خیلی ویژه در مازندران رخ داد؛ جایی که خواهرزادهی ۲۴ ساله، برای نجات جان داییاش، تن به پیوند مغزاستخوان داد.
به گزارش تابناک، قصهی زیبایی در همین نزدیکیها رقم خورده است، آن هم در روزهایی که شعار همه شده: «توقعتان را پایین بیاورید، آدمهای سمی را از زندگیتان حذف کنید، با فامیل قطع ارتباط کنید و ارتباطتان را با آدمها به حداقل برسانید» آدمها دارند از هم دور و دورتر میشوند، اما در همین حوالی، خواهرزاده جوان، برای نجات داییاش از جان خود مایه میگذارد.
هر دو ورزشکار، هر دو دلاور؛ دایی، جاسم دلاوری قهرمان بوکس، خواهرزاده، امیررضا صحرایی کشتیگیر مدعی سنگینوزن با چندین مدال در کشتی ساحلی. امیررضا صحرایی که یکی از مدعیان کشتی آزاد است و در جریان لیگ فصل گذشته هم امین طاهری را شکست داد، سهمیه حضور در جام تختی را داشت، اما به اصفهان نیامد، چون با تمام وجودش میخواست، به داییاش که جانش بود، جانی دوباره ببخشد.
امیررضا صحرایی، کشتیگیر سنگینوزن مازندرانی در گفتوگو با تابناک از عمل جراحی پیوند استخوان برای جاسم دلاوری قهرمان بوکس صحبت کرده که این روایت را در ادامه میخوانید:
تابناک: کار خیلی بزرگی کردی، اما خودت از همان ابتدا شروع میکنی؟ چه شد که تصمیم به پیوند گرفتی؟
دایی بیشتر از یک سال و چند ماه درگیر سرطان خون شده بود، بعد از آنکه تشخیص پزشک، پیوند مغز استخوان شد، کل فامیل نزدیک آزمایشاتی که لازم بود را انجام دادند که این کار صورت بگیرد، اما آزمایشات هیچ کدام به دایی جاسم نخورد. من، چون خواهرزاده بودم، جزو فامیل درجه یک محسوب نمیشدم و اصلاً کاندید آزمایش هم نبودم.
تابناک: شنیده بودم که به لحاظ روحی خیلی به جاسم دلاوری نزدیک هستی.
هرچند اختلاف سنی من و دایی جاسم ۱۶ سال است، اما او از همه نظر الگوی من بوده و اصلاً جدای از بحث قهرمانی که او خب خیلی زودتر از من، ورزشکار حرفهای بود، به لحاظ شخصی و روحی تأثیر زیادی روی زندگی من داشت. هر بار ضربهای میخوردم، یا مشکلی بود، آسیبی در ورزش میدیدم، او بود. او همه جا و همه وقت بود. در زندگی من خیلی پررنگ بوده و اثرگذار بود.
تابناک: پس باید روزی که متوجه بیماری جاسم دلاوری شدید، روز بسیار سختی برایت بوده باشد.
نه تنها برای من، که برای همه فامیل ما روز بسیار بد و خبر سنگینی بود. اصلاً به من نگفته بودند، چون مسابقه داشتم، دیدم مادرم یواشکی گریه میکند، متوجه شدم یک اتفاقی افتاده، با اصرار من، فهمیدم که چه اتفاقی افتاده و آن لحظه انگار دنیا برایم به آخر رسید. دایی بیمارستان بود، رفتم همسر و پسرش را پیش خودمان آوردم.
تابناک: بعد از همه جا ناامید که آزمایش هیچکدام از اقوام درجه یک به دایی نخورده، حتما خواستی شانس خودت را امتحان کنی.
نمیتوانستم دست روی دست بگذارم. همه ناراحت بودند، من گفتم تیری در تاریکی، بروم و آزمایش بدهم. حدودا ۳۵ روز طول کشید تا جواب آزمایش آمد و مشخص شد من میتوانم گزینه پیوند باشم. این یک مقدار عجیب بود، چون من فامیل درجه یک نبودم.
حالا یک چیز بگویم، هرچند همه آزمایش من را تیری در تاریکی میدانستند، اما من همان اول که نیت کردم آزمایش دهم، مطمئن بودم این کار را انجام خواهم داد و به دلم برات شده بود که کار پیوند مغز استخوان دایی جاسم، با من انجام میشود. شب قبلش به پدربزرگم که خیلی هم روی دایی حساس است و حال و روز بسیار بدی داشت، گفتم نگران نباشید، خودم پیوند میدهم. اصلاً خانواده مادری من عِرق و علاقه زیادی روی جاسم دلاوری دارند، این هم جدای از افتخارات ورزشیاش هست و کلاً خیلی دوستش دارند.
تابناک: وقتی جواب آمد و مشخص شد که تو میتوانی پیوند را انجام دهی، واکنش دایی چه بود؟
من عضو تیم ستارگان ساری در لیگ بودم، تهران مسابقه داشتیم، حریفم امین طاهری بود. چند ساعت قبل از مسابقه، مادربزرگم تماس گرفت و گفت پیوند تو به دایی جاسم میخورد، من نوه اول مادری هستم، پدربزرگ و مادربزرگم من را یک جور دیگر دوست دارند. پدربزرگم هم درگیر بیماری سختی است، به خاطر دایی جاسم خیلی گریه میکرد. این برایم خیلی اهمیت داشت که آنها را خوشحال کنم، آنقدر از شنیدن این خبر خوشحال بودم که کشتی با امین طاهری را ثانیه آخری بردم. نظر دایی این بود که بگذاریم مسابقات من سبک شود و بعد این کار را انجام دهیم، چون برای جام تختی ۱۴۰۴ خیلی تمرین کرده بودم و این یکی دو سال کشتیام پیشرفت خوبی داشت، اما برای من دایی، بیشتر از هر چیزی اهمیت داشت.
تابناک: گفتی در جریان مرحله مقدماتی لیگ برتر کشتی مشخص شد که تو میتوانی این کار را انجام دهی، پس قاعدتاً آبان ماه بود، اما عمل جراحی اردیبهشت ماه انجام شد. چرا اینقدر زمان صرف شد؟
ما صرفاً آزمایش اولیه را انجام داده بودیم و در این مدت باید آزمایشات تکمیلی را میدادیم که زمانبر بود. بعد هم زمان عمل دایی را این وقت داده بودند. یک سری کارها هم باید قبل از عمل انجام میشد.
تابناک: میتوانی بگویی دقیقاً چه کارهایی برای پیوند مغز استخوان انجام دادی؟
یک هفته قبل از عمل، باید آمپولهای سلولساز را میزدم. یعنی تحت نظر پزشک بودم. به هرحال من ورزشکارم و بدنم قوی است. رگهایم مقاوم است، اما باز هم سخت بود. روزی ۶ آمپول میزدم، سه تا صبح، سه تا شب. با این وجود باز هم تمریناتم را ادامه میدادم، دو سه روز مانده به عمل، آنقدر سطح سلولهایم بالا رفت که راه رفتن برایم خیلی سخت شده بود و باید کمک میگرفتم. انگار چشمانم از حدقه داشت درمیآمد و قفسه سینهام شکافته میشد.
تابناک: طی این پروسه پشیمان نشدی؟
اصلاً، حتی یک لحظه به این فکر نکردم. گفتم که تا جایی که توانش را داشتم هم تمرینم را میکردم، بالاخره روز عمل رسید و نهم اردیبهشت از ۷ صبح تا ۲ ظهر در اتاق عمل بودم.
تابناک: عمل جراحی با برش و بخیه؟
اول نظرشان روی کمرم بودم و بعد که رگها را چک کردند گفتند از دستها شروع کنیم.
تابناک: حتماً قبل از عمل پزشک با تو صحبت کرد که این عمل میتواند چه عواقب و عوارضی برای تو داشته باشد؟
یک لیست دستم دادند که مطالعه کن، بعد امضا بزن، اما من نخواندم، چون برایم مهم نبود چه عوارضی میتواند داشته باشد و میخواستم هرطور که شده این کار را انجام دهم.
تابناک: بعد از عمل با چه مشکلاتی مواجه شدی؟
پلاکتم پایین آمده بود. تنم کبود میشد. تا چند روز سردرد بدی داشتم و همان درد قفسه سینه.
تابناک: و تجویز پزشک برای آغاز دوباره فعالیت بدنی و تمریناتت؟
دکتر گفت ۱۰ روز فقط باید بخوابی، ولی من بعد از عمل یک روز که در راه بودم، همان فردایش به باشگاه رفتم که عقب نمانم و بدنم از فرم خارج نشود، اما از حال رفتم و مرا به بیمارستان بردند. باید چند روز استراحت میکردم، الان چند روز است که تمرین را شروع کردم.
تابناک: جام تختی را که از دست دادی، اما از مربیات –آرش مرادی- شنیدم که قرار است به مسابقات جهانی کشتی ساحلی بروی.
بله، خیلی مصمم هستم که به آن چیزی که میخواهم در کشتی برسم. اول جهانی کشتی ساحلی را در پیش دارم، دو سالی هم هست که کشتی محلی میگیرم و تقریباً هیچ باختی هم نداشتم. سفت و سخت برای کشتی آزاد تمرین میکنم. انگیزه زیادی دارم.
تابناک: الان دقیقاً حست را میگویی؟ چون فکر نمیکنم نتیجه پیوند به این زودی مشخص شود.
الان نگران، چون هنوز نمیدانم چه میشود. میترسم شرمنده دایی شوم و سلولم به بدن او نخورد ولی اگر بشود، این کاری که کردم برای خودم به اندازه مدال المپیک ارزش دارد.
تابناک: بالاتر از مدال المپیک… اگر اخلاق نباشد، تو یک خورجین مدال هم داشته باشی، در نهایت اندازه حلبی هم ارزش ندارد. این جور کارهاست که به زندگی معنا میدهد.
این کاری بود که هر کسی شاید برای خانوادهاش میکرد.
تابناک: نه واقعاً هر کسی این کار را نمیکند.
من قبلتر هم برای اهدای عضو ثبتنام کرده بودم، اتفاقاً بیمارستان بودم، فرم پر کردم که اگر مریض دیگری بود که سلولهای من به او میخورد، باز هم میآیم. از من که چیزی کم نمیشود، اما به آنها زندگی میبخشد.
تابناک: ولی روند دردناکی را سپری کردی، کاری که باید قبل از عمل و بعد از آن انجام دهی، واقعاً سخت است.
اذیت شدن من به اندازهای نیست که یک زندگی از دست برود. حالا فقط منتظر این هستم که پیوند به دایی خوب انجام شود و بگیرد. حتی اگر قرار بود تا آخر عمر ورزش قهرمانی را کنار بگذارم، این کار را میکردم. دایی جاسم برایم اینقدر ارزش داشت، او جانم هست. همیشه از بچگی میگفتم جاسم دلاوری الگوی من است.
تابناک: چند وقت دیگر نتیجه پیوند مشخص میشود؟
فکر میکنم تا یکی دو ماه دیگر. همه منتظریم.