یادداشت امروز/با حضرت بی نیاز قرارداد ببندیم

امروز خراسان جنوبی – مرکی
سخن در باره داد و ستد بود و اینکه انسان حسابگر، قطعا محاسبه می کند که در برابر آنچه می دهد، چه می ستاند. به ازای نقد جانی که می دهد مبادا در وادی نسیه ای بنشیند که سراب دور آن را زیبا می نماید اما در حقیقت هیچ در هیچ است. مبادا زرق و برق سراب او را از تکاپو برای رسیدن به آب وادارد و در عطش بمیراندش. بله، انسان باید اهل حساب و کتاب کند و ببیند کجا “پیاله می رود که قدح برگردد” این دنیا که چیز بایسته ای ندارد برای آدمی. قدرت و ثروت و شهوت هم که نمی پاید. باید به دنبال چیزی باشیم که پایا و ماناست. به دنبال کسی باشیم که بی نیاز است در عین حال، نیاز همه را برمی آورد. مرحوم استاد صفائی حائری وقتی سخن به دنیا و مافیها می رسید، وقتی از نفس و شیطان و… حرف به میان می آمد، می فرمود: این ‏ها چیزى ندارند و چیزى نمى ‏دهند و بر فرض که بدهند بیش از آن که مى ‏دهند پس مى‏ گیرند و باز مى‏ ستانند. این‏ها سراسر نیازند. بر فرض هم که نخواهند ما اسیر نیازهایشان خواهیم شد و در یکى از سوراخ‏ هایشان مدفون خواهیم گردید.
ولى، ا… نیازى ندارد و چیزى نمى‏ خواهد تا ما را در راه آن فدا کند و به بازى بگیرد. بر فرض که ما به ثروت ‏ها و لذت ‏ها برسیم و از اوناسیس هم بگذرانیم و در هر دقیقه چند میلیون تومان به چنگ بیاوریم، آیا این همه ثروت و لذت در ما چه استعدادى را زیاد مى ‏کند؟ این ما هستیم که ثروت‏ها را زیاد کرده ‏ایم اما ثروت ‏ها، چه؟ فقط نیروى ما را مصرف‏ کرده ‏اند و روى هم جمع شده ‏اند. و بر فرض این که به ما رفاه و آسایشى بدهند بیشتر از این‏ ها از ما گرفته‏اند. ما براى رفاه به این همه استعداد نیاز نداشتیم. ما براى رفاه به انسان بودن نیاز نداشتیم. یک بزغاله، یک گوسفند و یا یک زنبور عسل به رفاه در سطح عالى ‏ترى رسیده بدون این که این همه استعداد داشته باشد. بدون این که از فکر، عقل، اختیار، وجدان و فرقان برخوردار باشد. آن‏ها لباسشان همراهشان است و خوراکشان دم دستشان و هیچ گاه خودکشى هم نکرده‏اند، زیرا خودآگاهى نداشته ‏اند. خلاصه عبودیت در راه نفس و خلق و دنیا و شیطان، چیزى جز از دست رفتن و چیزى جز خسارت نیست…. دقیق و زیبا می گوید استاد. گیریم همه مال ها را انباشتیم، این نقد جان ماست که از دست شده است . نیروی ماست که هزینه امری فانی شده است اما به واقع آن مال انباشته آیا پاسخ عمر ما را می دهد؟ بنده خدایی می گفت ما برای جمع آوری مال، از راحت و حتی سلامت خود می گذریم اما جمع که شد، همه آن ها را هم که بدهیم نمی توانیم بخشی از سلامت رفته را باز آوریم. یادم هست پیرمردی می گفت: توان مان را گذاشتیم تا به نان و نوا برسیم، به آن که رسیدیم دندانی برای خوردن و حوصله ای برای نوا نماند. او دیابت داشت و از آن همه مالی که انباشته بود، بهره اش تکه نانی سوخته بود و غذاهای رژیمی اما… اما اگر طرف معامله حضرت رحیم بی نیاز باشد، همه چیز فرق می کند. همه چیز زیبا می شود. همه چیز زیبایی آفرین می شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*