یادداشت

یادداشت: بوم رنگِ رفتارِ ما!

امروز خراسان جنوبی – دانش

باید زیبا زندگی کنیم. اصلا خلق شده ایم تا جلوه های جمالِ حضرتِ جمیل را عیان کنیم. خداوند خواسته در خلقِ ما، زیبایی های خویش را آشکار کند. این زیبایی که باید در افزایش باشد، نباید به زخم بی قراری، خراش بردارد. این که خداوند مردامن را از بهوت بی قراری، در پناه ذکر و یاد خویش به سلامتی عبور می دهد می تواند یک جلوه اش این باشد که زیبایی ها در گلستان آرامش، کامل تر به چشم می آید. برای رسیدن به این هدف البته خود انسان باید به اقدام و عمل برخیزد. عملی ساختن تمام ساحتی که همه شئون زندگی را در تعامل با کائنات، در بر گیرد چه رفتار ما در رابطه با دیگران، چون “بوم رنگ” به خود ما برمی گردد. روشن است که به هر رنگی که پرتاب کنیم ، در خواهیم آمد چون بازگشتِ آن به خود ماست. نمی دانم تا به حال در دره و در برابر کوه، به “های” برخاسته اید تا “هوی” بازگشت صدا به خود را تجربه کنید یا نه؟ اگر مجربِ این کارید که می دانید اما اگر چنین فرصتی نداشته اید از زبان حکیمانه مولانا بخوانید که به صراحت می گوید و بر گوشِ جانِ مان می نشاند که؛
…..گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا…..
یعنی ما آنچه می پنداریم در حق دیگران روا می داریم و به گمانِ مان، سیلی محکم بر گونه دیگری نواخته ایم، به خودِ ما برمی گردد. این سوزش های گاه به گاه که بر گونه حس می کنیم، بازگشتِ همان سیلی هاست. مرحوم شیخ رجب علی خیات که راز های چهار گانه اش در نیل به آرامش را خواندیم، پنجمین راز را هم چنین فاش می کند تا برای همه ما درس شود که؛ دانستم ﮐﻪ نیکی ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نمی شود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ می گردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبی ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! روشن است با این سنجه که اگر خواهان خوبی در رفتار دیگران هستیم و طالب تکریم و احترام، اول باید که خود بدان همت داشته باشیم تا در بازگشتِ آن به خویش، شاهد کرامتِ تام و تمام شویم. آنانی که رفتاری نا به هنجار دارند، در رفتار دیگران هم خود و رفتار خویش را می بینند و چه توقع می توانند داشته باشند که روزگار ما را به این تجربه رسانده است که زارعانِ باد، دروگرانِ توفان خواهند بود. ما که دل به توفان نداریم و خواهانِ سایه آرامش، برای به کمال رساندن خصایل بندگی هستیم باید به خُلق محمدی، کمال یابیم تا جامعه نیز به مدینه النبی آرمانی، نزدیک شود. ان شاا…

 

 

 

یادداشت: زیستن به قرار آرامش

امروز خراسان جنوبی – دانش

زیست بهتر، حق انسان است. این حق را هم خود انسان می تواند برای خویش قائل باشد و برای ساخت آن هم اقدام کند. این درست که مولفه های متعددی در این سازه حیاتی موثرند اما انسانِ عاقل با تدبیر امور حتی از تهدیدها هم فرصت می سازد. تفاوت انسان با دیگر مخلوقات هم در ظرفیت های این چنینی است. ما می توانیم در سخت ترین شرایط هم خود را مدیریت کنیم و تنگناها را پشت سر بگذاریم. بزرگان ما ، نمونه های موفقی از این دست اند که فرادید ما قرار گرفته اند تا با سرمشق گرفتن از آن ها، مشق زندگی را بهتر بنویسیم. در قسمت های پیشین این بحث، راز آرامش را در زندگی و کلام شیخ رجب علی خیاط باز خواندیم و دریافتیم که او با درک درست از رزاقیت خداوند، نان خویش را در سفره دیگران نمی جوید و از او آموختیم که باید حیا ورزید در برابر حضرت خداوندگاری که سمیع، بصیر و علیم و البته قاهر و عادل هم هست. او به ماگفت که هرکس باید بار خویش بردارد والا بارش بر زمین خواهد ماند و گفت که به مرگ، چنان باوری دارد که زندگی را اصلاح مسیر می کند. به این نکته در نسخه آرامش هم توجه کردیم که انتظار پویا و سازنده، بی قراری ها را به قرار ایمانی می آورد. انسان در این هندسه مدام با نقطه ها به سر خط باز می گردد و رسالت بهتر شدن ادامه می یابد. باور این حقیقت نورانی که؛ یک نفر مانده از این قوم که برمی گردد، فروغ تازه ای به دل می تاباند تا بیش از گذشته با اصلاح رفتار، هم زندگی را بهتر کنیم و هم برای بهتر شدن زندگی دیگران تلاش ها را جهت دهیم. وقتی که ما در باره حضرت مهدی(عج) می خوانیم که چونان جد بزرگوارش، حضرت رسول اکرم(ص) به میدان خواهد آمد و صاحب دعوت او خواهد بود، به این درک هم می رسیم که باید ما رفتار خود را بر اساس قواعده تعالی بخشیم که پیامبر بزرگوار، خط به خط اش را چنان نورانی نوشته اند که تا قیامت، در چشم ها می نشیند و کسی نمی تواند گم شدن در راه را به حساب ندیدن نشانه ها و تابلو های راهنما بگذارد. راه، روشن است و اگر کسی گم شد، در بستن چشم خویش باید توجه کند نه در راه. پیامبر، مشی دستگیرانه داشت نه این که بخواهد مچ بگیرد. حتی در برابر آن یهودی خاکستر ریز، هم این روش را به حد اعلا رساند و در بیماری اش، چنان مهربانانه و صادقانه، از او عیادت و دلجویی فرمود که از آن خانه نه تنها دیگر خاکستری بر زمین نریخت که فریاد به ایمان قوام یافته اشهد ان محمد رسول ا…، بعد از اشهد ان لا اله الا ا…، به آسمان بلند شد. سبک زندگی پیامبر اکرم، با تکریم مردمان همراه بود و همین بود که مردم را به فهم عظمت و بزرگی پیامبر و دینی که آورده بود می رساند. انسان در دولت صاحب دعوت نبویه هم دارای کرامتی بلند است و البته دیوار این کرامت را هم انسان ها باید با رفتار درست بسازند و در سایه این دیوار، زیستن به قرار آرامش، پر شکوه است….

 

 

 

 دست به زانوی خویش باید گرفت!

امروز خراسان جنوبی – دانش

از آرامش، صحبت می کردیم. گوهری که حکم کیمیا یافته است در زندگی امروز که از هر گوشه اش، چشمه های استرس می جوشد و در جامعه جاری می شود و مثل اسید، همه چیز را می سوزاند و می رود.
برای رهایی از این وضعیت باید به سلوک کسانی توجه داشت که آرامش را در اوج زندگی می کنند. در قسمت های پیشین به شخصیت دوست داشتنی شیخ رجب علی خیاط اشاره کردیم و راز آرامش را از زبان او خواندیم که رزق خویش را در دست خدا می دانست و به دست دیگری توجه نداشت و با ایمان به حضرت رزاق، در آرامش می نشست و همو راز دیگر را چنین بیان کرد که با حاضر و ناظر دانستن خدا در زندگی، حیا را چنان زیسته است که جامه تقوا بر او پوشانده تا قلبش از سکینه ایمان لبریز شود. او سومین راز آسودگی خیال را نیز چنین بیان می کند که؛ دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نمی دهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! نکته ظریفی است این. اگر همین الان به بازخوانی زندگی خویش و چالش های استرس آفرین اش توجه کنیم در خواهیم یافت که بیشتر آن معلول به انتظار ماندن دیگران است. انگار ما را قوتی در بازو و زانو نیست که برای انجام کار خویش برخیزیم و منتظریم تا دیگران کار ما را انجام دهند و یا دستی از غیب برون آید و کار را به انجام رساند و بار ما را سبک کند حال آنکه به واقع باید بدانیم و به تجربه، دریافته باشیم که دیگری کار ما را انجام نخواهد داد و قصه ماجرای همان ضرب المثل است که می گوید؛ کس نخارد پشت من ، جز ناخن انگشت من. این هم یعنی خود ما باید پی انجام کار خویش همت کنیم و به امید دیگران هم نباشیم. این را در درس های دبستان هم به ما یاد داده اند در قالب داستان بلدرچین و کشاورز که هر روز صاحب مزرعه می آمد و می گفت، فردا فلان و فلان و فلان می آیند و درو می کنند.
بچه های بلدرچین، نگران موضوع، به مادر گفتند که کجا برویم و مادر به تجربه گفت: همین جا! جوجه ها درنیافتند راز سخن مادر را اما روز بعد دیدند که خبری نشد.
دیگر روز باز مرد آمد و به پسرش گفت: فلانی ها نیامدند، فردا بهمانی ها را می فرستم و باز جوجه ها به سراغ مادر رفتند با این خبر جدید و پرسش تازه که کجا برویم؟ و باز مادر گفت همین جا!و ماجرا چند بار تکرار شد و جواب هم همین بود تا اینکه صاحب مزرعه آمد و به پسر گفت: از دیگران نا امید شدم، فردا خودمان می آییم برای درو. جوجه ها به خیال جواب همیشگی مادر بودند اما دیدند که مادر می گوید آماده رفتن شوید که باید رفت چون خودش به تصمیم رسیده که کار خویش را به انجام رساند و منتظر کسی نمی ماند و این یعنی همه چیز تمام است. کسی که انجام کار خویش را خود عهده دار شود، نگاهش به دست دیگری نیست و با آرامش کار را تمام می کند. توجه کنیم به این نکته تا به استرس و بی قراری نیفتیم….

 

 

 

 

 مادرانِ آرامش آفرین!

امروز خراسان جنوبی – دانش

از آرامش می گفتیم که باید در نهاد جان بنشیند تا بی قراری ها، جایی برای نشستن نیابد. سخن البته در حوزه فردی بود چه باور داریم که این افراد هستند که با هم افزایی حود جامعه را می سازند اما جامعه امن و دارای آرامش هم واقعیتی است که چون محقق شود، آحاد مردم به قرار و قاعده زیست بهتر می رسند. اجازه بدهید از این منظر به یکی از نقش آفرین ترین گروه های آرامش آفرین در سطح کلان اجتماعی بپر دازیم که بر همه ما نه تنها حق آرامش، که حق امنیت و حیات دارند. گروهی که با عنوان مادران شهدا، مادران همه ما هستند و ما اگر قابل باشیم به اندازه ای که به شهدا شبیه شویم، بهره ای از این فرزنده خواهیم برد. بگذارید با یک مثال بحث را پی بگیریم؛
حتما شما هم خوانده اید ماجرای دیدار آن مادر شهید را با امام روح الله. اگر هم نخوانده اید از این قلم بخوانید به این شرح که؛ دولبه چادرش را گرفت و بلند شد و راه افتاد به‌سمت در و صدایش را آزاد کرد؛ «همه پسرهایم را داده‌ام تا تو خم به ابرو نیاوری، حالا داری گریه می‌کنی؟» این مضمون، گفته مادری است که پسرانش شهید شده بودند و او در دیدار با امام روح‌ا… ، یکی‌یکی، قاب عکس پسرانش را نشان می‌داد و به معرفی آنان می‌پرداخت و شاید هم‌ دستی به ناز بر تصویرشان می‌کشید. امام این صحنه‌ها را که دید، بغضش شکست و شانه‌های آن مرد خدایی هم همراه بغض و اشک چشمانش شد که آن «زینبی‌زن» به غیرت برخاست که «من پسرانم را داده‌ام تا تو خم به ابرو نیاوری»… انگار بَر‌ خورده بود به مادر. حق هم داشت. او شنیده بود ماجرای مادر وهب را در رکاب سید الشهدا که وقتی سرِ پسرش را آوردند، آن را برداشت و به سمت سپاه یزید انداخت و یک جهان معرفت را در کلام ریخت که؛ ماچیزی که در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم. این مادر هم فرزندانش را در راه خدا داده بود تا روح خدا در جامعه جاری شود و زمین وطن، به طهارت برسد از لوث وجود دشمن. او می دانست که اگر خم به ابروی روح الله بنشیند، دینِ خدا زخم برخواهد داشت پس همه فرزندانش فدای دینی که محمد مصطفی آورد تا اخلاق انسانی به کمال برسد و انسانیت را در ترازی قرار دهد که هیچ بیدادی نه در حق انسانیت که در حق طبیعت هم کسی روا ندارد. ایرانِ ما، از این مادران فراوان داشت به روزگاران و فراوان دارد همین امروز که اگر به فصل خطر رسیم، قوی تر و محدودیت ناپذیر تر از همه سلاح های دنیا، به یاری حق برمی خیزد و نشان می دهد که رابطه بانوی ایرانی به دفاع از حق، رابطه ام البنین است و کربلا. رابطه این مادر است با امام زمانش، رابطه اوست و عباس هایی که در تاریخ پرورش می یابند. حالا دشمن بیاید و تحریم مان کند. بیاید و پلمب کند همه پایگاه ها را. با این پایگاه های مدام در حال گسترش در مکتب تربیتی مادران شهدا چه می تواند بکند؟. ما به شهادت مستظهر و به شهادت پروران قوت یافته ایم. فردا هم چنین خواهد بود که ایران از زادن شیرزنانِ شیرمردپرور هر گز سترون نخواهد شد….

 

 

 

 

جایگاهِ مرگ در هندسه زندگی

امروز خراسان جنوبی – دانش

آرامش، این کلیدی ترین کلمه ای است که می تواند قفل های بسیاری را بگشاید البته، اگر محقق شود! یعنی اگر به آرامش در پهنه زندگی برسیم، شاهد شکوفایی فرصت ها خواهیم بود. هر فرصت که بشکفد، بهاری خواهد آفرید پر از ثمرات برتر. اما اگر چنین نشد، خود را گرفتار خزانی خواهیم دید که چون برگ ریزان، استعدادهامان را زیر پای زمان خواهد ریخت و له خواهد کرد. برای نیفتادن به دام سنگلاخ خزان، باید به راه کسانی برویم که تجربه ای موفق داشته اند. در این تجربه یابی بود که به محضر شیخ رجب علی خیاط رسیدیم که دریای آرامش در نگاه و کلام داشت و آدرس رودخانه هایی که این اقیانوس را شکل می دهد چنین داد که رزق را بر عهده خدا دیدم و آرام شدم. خویش را در معرض حضرت او یافتم و حیا کردم.
دانستم که دیگری کار مرا انجام نمی دهد، پس به تلاش برخاستم و این هر سه، به آرامشم انجامید، مضافا این که او به رازی دیگر و شریعه ای دیگر هم توجه می دهد که می تواند هم جهان بینی ما را اصلاح کند و هم به لحظه لحظه زندگی مان چنان معنایی ببخشد که جز عطر خوبی از آن برنخیزد؛ دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
فکر می کنم اگر ما هم بتوانیم رابطه و نسبت خود را به مرگ، مشخص کنیم، به فهم جغرافیای زندگی هم خواهیم رسید. اگر در کوچه های حیات، گم می شویم به این خاطر است که فهم کمال یافته ای از مرگ نداریم و چون این فهم نیست نمی توانیم برای ابدیت خویش برنامه ریزی کنیم. عجیب است که برخی هامان برای لحظه به لحظه مان، تقویم اجرایی داریم و مشخص است که فلان روز و ساعت، فلان جا خواهیم بود برای انجام فلان کار مشخص اما برای مرحله بعد که ابدیت ما را می سازد، چندان برنامه ای نداریم!
یعنی ما به مزرعه می رویم و به جای این که توشه زندگی برداریم به نقش و نگار و سرسبزی مزرعه، چنان دچار می شویم که گرسنگی هم نمی تواند ما را از وادی خیال، به عرصه حقیقت برساند. ما نه تنها رابطه خود را با این حقیقت زندگی، مرگ، تعریف نکرده ایم بلکه از فکر کردن به آن هم هراس داریم حال آنکه همه می دانیم که ناگزیر به آن خواهیم رسید. این دانسته، از منظر عقل هم اقتضا می کند که به آن فکر کنیم. اهل معرفت در هندسه نگاه به مرگ از ترس به شناخت و بعد به اشتیاق می رسند چون متناسب با آن خود را آماده کرده اند. هراس ما اما از نبود شناخت و بعد این است که خود را آماده نکرده ایم و ذخیره ای برای این مرحله که ابدی هم هست نداریم.
روشن است با دست خالی و بی داشته، به کجا خواهیم رسید حال آنکه حساب بسیاری از ماها- متأسفانه- نه تنها پر نیست که تراز منفی هم دارد. خب، با حساب خالی که کسی به بازار نمی رود. برود هم دست خالی و با دلی پر ترس برمی گردد اما اگر حسابش پُر و پاک باشد، نه تنها پر امید می رود که از محاسبه هم باکی نخواهد داشت. این بی هراسی هم آرامشی دل پذیر می آفریند….

 

 

 

 حیا، نیاز زندگی امروز

امروز خراسان جنوبی – دانش

از آرامش می گفتیم که آرامش ستیزان ما را به سوگ رعنا جوانان امنیت آفرین نشاندند و رشته این کلام بریدند. خداوند، آرامش از جان شان بردارد و رشته حیات شان را به تیغ عدالت ببرد که جز مرگ و جنایت، نمی اندیشند و دست نمی یازند. ان شاءا… در انتقام این خون های پاک، غرق خواهند شد و به عذاب الهی، شرن خواهند چشید. این عین حق و عدالت است که مرگ آفرینان را به همان پاسخ گوئیم اما بازگردیم به ادامه سخن بدان امید که بازماندگان شهدا، در آزمون صبر و رضا به عنایت خداوندی، به تجربه بهشت در زندگی برسند و به دعای مستجاب شهیدان، همه جهانیان و به ویژه ملت نستوه و مظلوم ایران، زندگی را در زیباترین شکل، تجربه کنند.
با آمین به این دعا، سخن را پی می گیریم که برای رسیدن به قرار و سکینه ای مؤمنانه از جاودانیاد شیخ رجب علی خیاط بیاموزیم که زندگی را معرض نگاه الهی می داند و بعد از این که چون او را رزاق می داند، رزق خویش را هم مدام می یابد و قرین آرامش می شود و بعد به این نکته ظریف اشاره می کند که ؛ دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ می بیند، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! همین حیاست که حیات را جهتی طیبه می بخشد و انسان را از مرز های گناه به سلامت عبور می دهد. حیا، ویژگی است که در هر نگاه باشد، تقوا را در زندگی اش ترسیم می کند. من گاهی فکر می کنم که در رستگاریِ زلیخا، در سرانجامِ کار، می توان رگه هایی از نتیجه همان حیایی دید که از خدای خود کرد- هرچند به اشتباه بت را خدا می دانست- اما حیا کرد و از یوسف، آموخت حیا در برابر خدایش را که چه سان بی قرار شده بود وقتی او را به گناه می خواند. یوسف از خدای خویش حیا کرد و بذر تامل را در ذهن زلیخا کاشت. در مرحله ای بعد او را با خدایی آشنا کرد که نه تنها پارچه که هیچ حائلی مانع نگاه او نیست. اصلا حیا از جمله ظرفیت های انسان ساز است که آدمی برای ساخته شدن باید بدان متخلق شود. کسی که خود را در منظر الهی ببیند، پا به جاده خطا نمی گذارد و به خیانت دست نمی یازد که در خوف افشای آن، به بی قراری مبتلا شود.
خائن را خائف خوانده اند، نه امین را که امین همواره سری، فراز و دلی آرام دارد. پس توجه کنیم که برای رسیدن به آرامش، باید همیشه خدا را شاهد و ناظر بدانیم نه این که فقط در زبان داشته باشیم و در معامله یا مجادله از کلید واژه “خدا شاهد است….” استفاده کنیم تا در پناه آن به سودی مادی برسیم. این را باور کنیم که خداوند همیشه شاهد است و حالا در زیر نگاه شاهدی که عادل هم هست و قادر نیز، معلوم است که چگونه باید زیست کرد. زیست مؤمنانه، آرامش و سکینه مؤمنانه هم به دنبال دارد. راز قرار اهل معرفت هم در مؤلفه هایی از این دست است؛ در حیا از خدا به پرهیز از گناه می رسند و زندگی بی گناه، زیبا و آرامش زاست….

 

 

 

 

یادداشت: اتوبان یک طرفه مردم و سیستم بانکی

امروز خراسان جنوبی – دانش

من معنای برخی بخشنامه ها و برنامه ها را نمی دانم. یعنی نمی توانم بفهمم که منافع مردم در این بخشنامه ها و برنامه ها کجاست. شاید مشکل از سواد پایین من باشد و کارشناسان، نظر دیگری داشته باشند! لطفا منِ بی سواد را هم توجیه کنند و فراوان افراد مثل من رانیز تا بفهمیم واقعیت ها را . بفهمیم پشت حروفی که کنار هم پیامکی چنین را شکل داده اند که؛ “مشتری گرامی ، طبق بخشنامه بانک مرکزی، از ابتدای بهمن ماه، معیار محاسبه سود علی الحساب از روزشمار به ماه شمار تغییر یافت. لذا کمترین مانده سپرده در طول ماه، مبنای محاسبه و پرداخت سود علی الحساب خواهد بود.” این پیامک مشابهی است که از سوی بانک های مختلف برای مشتریان شان ارسال می شود و از رویکردی تازه حکایت دارد. من اما مانده ام چرا تصمیمات بانک ها همیشه به نفع خودشان و به ضرر مردم است؟ چند سال پیش، سود سپرده های مردم را با توجیهات مختلف، کاهش دادند اما دریغ که یک درصد، سود وام های پرداختی را کاهش دهند. این که بماند، سود بر سود را هم کاهش ندادند و صدای مردم هم به جایی نرسید و باز حالا رسما از حذف قانون سود روز شمار، گفتند و اجرا کردند تا باز به شکل تیشه، همه چیز را به سمت خود بکشانند. با این حساب اگر شما ۲۹ روز مثلا ۱۰۰ میلیون تومان در حساب داشته باشید و مجبور باشید مثلا در همین روز بیست و نهم، ۸۰ میلیون تومان را بردارید و روز ۳۰ ام، ۲۰ میلیون در حساب شما باشد، فقط سود همین رقم، یعنی کف مبلغ موجود در حساب در روز ماه گرد، به حساب تان واریز خواهد شد و سود آن ۸۰ میلیون تومان، بی چک و چانه به حساب بانک گذاشته خواهد شد! حتی اگر روزِ بعد از ماهشمار، مثلا دوم ماه مبلغ ۲۰ میلیون تومان را به ۱۰۰ میلیون تومان برسانید، باز در روز سی ام، سودِ همان ۲۰ میلیون تومانی که روز اول در حساب بود به شما تعلق خواهد گرفت. حالا دلیل این رفتار و بخشنامه ها چیست و اسم این هرچه هست، فرقی نمی کند. مهم این است که بانک جیب شما را جیب خود می داند و برمی دارد اما جیب خودش را جیب شما نمی داند تا شما هم از مواهب آن استفاده کنید. شما هم باید سود بدهید و هم اگر- خدای ناکرده- نتوانید سرماه قسط خود را بپردازید، جریمه هم می شوید. اسم این بانک داری را نمی دانم چه باید گذاشت؟ شاید “بانک بانی” شاید هم ” بانکداری به نفع بانک” برای این روش، با مسماتر باشد اما هر چه هست نتایجش به سود خودشان است و ضررش برای مردم. یعنی در فرایند برادری یک طرفه، قرار گرفته ایم که فقط باید ببخشیم. در اتوبانی قرار داریم که از طرف ما به پُل می رسد و از طرف بانک ها به دیوار! فکر نمی کنید این نوع تعامل با مردم، آنان را ناخواسته به سمت های دیگر می تاراند؟ تجربه موسسات مالی، که برای کشور و مردم چنین پرهزینه بود به نوعی نتیجه رفتار و مقررات بانک های دولتی بود که اگر درست رفتار می کردند نه آن فجایع اتفاق می افتاد و نه چندین و چند هزار میلیارد تومان از بیت المال هزینه می شد و نه زلزله استرس در مردم می افتاد و نه اعتماد عمومی چنین به آتش کشیده می شد اما حیف که سیستم بانکی ما راه خود را می رود و منافع خود را می جوید. انگار نه انگار که نقشی ملی هم باید ایفا کند و حریم بان اعتماد مالی مردم باشد. یعنی جوری رفتار کند که مردم، با اعتماد کامل، کار مالی خود را به آن بسپارند. به ویژه افرادی که خود مهارت و دانش بازار را ندارند، بانک را وکیل خویش در امور داشته باشند. وکیلی که حق موکل خود را حفظ می کند اما این قبیل بخشنامه ها و برنامه ها این حس را در مردم برنمی انگیزد. کاش طرحی نو دراندازند و نقشی دیگر در دفتر اعتماد زنند….

 

 

انتخاب، راز زنده ماندن انسان

امروز خراسان جنوبی – دانش

انسان یعنی انتخاب. یعنی گزینش یک از دو یا یک از چند. یعنی تفاوت انسان با دیگر موجودات. یعنی یک حقِ ویژه. این حق را خداوند به انسان داده است تا با این حق به قدرت برسد و قدرت را به عبودیت پیوند دهد و به شأنی برسد که جبه خلیفه الهی، بر قامتش بنشیند و بشود همانی که خداوند در منتهای تقدیرش، تحریر فرموده است؛ همه عالم را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم و انتخاب، این راهی است که باید بپیمایی تا به من برسی. زیبا به تحلیل این امتیاز ویژه می پردازد، جاودان یاد و کیمیااثر، حضرت آیت ا… صفائی حائری در صفحه ۱۱۶ کتاب ارجمند “قیام” که؛ “حیات انسانی و زندگی انسانی ما در انتخاب‌های ماست. و کسی که حیِّ و قیّوم و جمیل و مهربان را انتخاب کرده و به او تسلیم شده، حیّ است و زنده است حتی اگر پاره پاره شده باشد، که انسان ادامه دارد، به شهادت استعدادهایش و انسان در این ادامه با انتخاب‌هایش هماهنگ است.” حسین، علیه السلام، زنده است با این که پیکر ش هزار پاره شد اما هر پاره، بسان آیه ای از کتاب عشق، حدیث تر از هر حدیثی، در جان انسان، بعثت ایجاد می کند. همه آنانی که در همه کربلا ها خود را با سید الشهدا تعریف کردند هم زنده اند حتی اگر هر پاره شان در گوشه ای از دنیا باشد. باور مندانی که بر صراط ” مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا ا… عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا به این معنا که؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.(سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳)” حرکت می کنند، همیشه زنده اند و این حیات جاوید، میوه شیرینِ انتخاب است. کسی که انتخاب می کند، در حقیقت مانایی یا میرایی خود را امضا می گذارد. اگر راه را درست رفت، به ابدیت می رسد و اگر اشتباه کرد باید آماده مردن باشد که حیات جاوید، فقط روزی کسانی است که درست انتخاب کنند و از نیک کرداری به نیک نامی برسند و زیبا گفت شیخ اجل، علیه الرحمه، که ؛
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند….
حال آن که انسان استعداد یافته به بندگی، به قاعده رفتاری شبیه مولای خود دارد که زیبایی مطلق است و مانایی مطلق را هم به دنبال دارد. این که بر عبودیت این همه تأکید می شود نه فقط برای طراحی عبادت که برای زیستن بر مدار معبود است. زیستی که فضا را برای بهتر زیستن دیگران هم فراهم می کند و جامعه مؤمنانه بنیاد می دهد که پر از آرامش و مهیا برای شکوفا شدن استعدادهاست. در چنین جامعه ای کسی مانع رشد دیگری نمی شود و رشد خود را در شکست دیگری نمی جوید بلکه می داند که شکوفایی هر استعداد به ظرفیت های او هم ضریب می دهد پس می کوشد تا بسترساز به فعلیت رسیدن توان های بالقوه ای شود که در اندیشه و بازوی دیگران است. این شناخت، انتخاب را آسان می کند و آسانی پیشرفت را از دل مصائب، چون بزرگراه نشان می دهد….

 

 

 

 زندگی با استانداردهای انسانیت

امروز خراسان جنوبی – دانش

از هر دست که بدهی، از همان دست می گیری. این ضرب المثلی است که بارها و بارها گفته و شنیده ایم. تجربه زندگی هم بر این باور صحه می گذارد چه دیده ایم که اهل کرامت و صاحبان سفره گشاده، به برکت الهی، نواخته می شوند. من از توسعه برکت در زندگی کریمان خاطره فراوان دارم . شما هم حتما دارید. من بعد این مطلب که در یک پست در شبکه اجتماعی خواندم، از نمونه ها خواهم گفت. شما هم در ذهن خود مرور کنید خاطرات شیرین افشاندن بذرکرم و برداشت کرامت را اما اول آن پُست؛ در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگرها راه می رفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر می داشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور می داد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نیز در شعرى چنین می فرماید :
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی…
بله، رحم بر خوشه چین، برکت در خوشه های سال بعد است. برکت در سلامت و سعادتی است که رزق هر روزمان می شود. خوشه چین را باید دید. به دیده تکریم هم باید دید چه خداوند حق او را در مزرعه ما قرار داده است و با این تنک چینی، فرصتی می سازیم که او سهم خود را از سفره بردارد. به این هم توجه داشته باشیم که خوشه چین، فقط در زمین کشاورزی معنا نمی شود بلکه در حوزه های مختلف هم افرادی هستند که با نگاه صاحب خوشه ای، روزی می خورند و باید هوایشان را داشت.
مثل دستفروشان که «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهایى که در این هوای سرد چشم دارند به این که از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم… اتفاقا کسانی که شلخته خرج می کنند، خدا هم شلخته در سفره شان برکت می گذارد. من افراد متعددی را سراغ دارم که وقتی حرف نیازمندان آبرومند به میان می آمد، دست در جیب می کردند و حتی آبرو هم به میان می آوردند تا گره از کار نیازمندان باز شود. خدا هم گره از کار آنان می گشود و هر روز بر برکت سفره شان می افزود. آدم هایی هم دیدم که در برابر اعلام نیاز دیگران، رو ترش می کردند. برکت هم از آنان چنان رو برمی گرداند که هرچه جمع می کردند، به درد و بی تدبیری و حادثه ای از دست می دادند اما باز هم به خود نمی آمدند که باید دست بگیری تا خدا دستت را بگیرد.
باید حتی در زمان تنگدستی هم به داد و دهش فکر کنی تا برای رفع عسرتت فکر شود.
واقعیت نعمت ها و برکت ها این است که عزیزی در مثالی چنین توضیح می دهد؛ یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر می دارید، دوباره بعدی را به نفر بعدی می دهید. دقت کنید؛ تا زمانی که برای دیگران بر می دارید سبد مقابل شما می ماند ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد. نعمت های زندگی نیز این طور است. با بخشش ، سبد را مقابل خود نگه دارید. به دیگران بدهید تا همچنان نعمت ها در دسترس شما باشد و بدانید و بدانیم که زیستن با استانداردهای “انسانیت” بسیار زیبا خواهد بود . پس با رعایت آن، زیبایی را هم مثل نعمت، جلوی خود داشته باشیم…..

 

 

 

 

دشمن را لبخند بر لب ننشانیم!

امروز خراسان جنوبی – دانش

وقتی دشمن به هزار حیله، تیغ درمیان ما می نهد تا با تفرقه درمیان مان، ریشه مان را از زمین بکند، تردید در برادری و ایستادن کنار هم و شک در ضرورت وحدت به عنوان یک راهبرد انقلابی، قطعا و با هر نیتی هم که انجام شود، رفتاری ضد انقلابی است. یعنی اگر به نام انقلاب و انقلابی گری هم دست به وحدت سوزی بزنیم، ضد انقلاب هستیم. به اسم ارزش ها هم کاری کنیم که وحدت ملی، آسیب ببیند، ندانسته و نخواسته ضد ارزشی ترین کار را انجام داده ایم. این را به صراحت عرض کردم تا بگویم این که در دهه فجر در برخی جاها، برای سخنرانی برخی از مسئولان و نظریه پردازان، مانع می تراشند، قطعا بازی در زمین دشمنی است که همه ما می خواهیم زمین را نه تنها از زیر پایش بکشیم که از لوث وجودش هم طهارت دهیم. این خواست مقدس است اما رفتاری که به وحدت شکنی بینجامد نه تنها این هدف را محقق نمی کند که به ضد هدف هم تبدیل می شود و نتیجه ای تلخ می دهد. آنچه در خبرها می خوانیم که در کرج، امام جمعه اش اولتیماتوم می دهد که سخنرانی رئیس مجلس شورای اسلامی، برگزار نشود، از جمله همین “تلخ خبرهایی است که کام انقلابیون واقعی را تلخ می کند. آنانی که هزار زخم را به جان روا می دارند اما یک زخم در تن انقلاب را تحمل نمی کنند. تازه علی لاریجانی از آخرین افرادی است که گرفتار این موج شده است . قبل از او بسیاری از رجال و محترمین و افرادی که بارها از مردم رأی گرفته اند را به چوب تندروی از شهرها رانده اند و سخنرانی هاشان لغو شده است آن هم در جمهوری اسلامی که طبق قانون اساسی اش، اظهار نظر آزاد است و بزرگانش در مناظرات تلویزیونی – در اول انقلاب- برابر مخالفان قرار می گرفتند و به تجسم “جادلهم بالتی هی احسن” همت می گماشتند. فلسفه انقلاب هم همین بود؛ که بگویند همه و در اظهار نظر آزاد باشند و تا جایی که مخل مبانی دینی نباشد به بحث بپردازند و حتی صاحب کرسی در دانشگاه ها شوند اما برخی افراد نه تنها آن بسیط آزاد اندیشی که سخنرانی مسئولان تراز اول نظام را که چون آنان فکر نمی کنند را هم برنمی تابند و خواست خود را برقانون اساسی ترجیح می دهند. تازه اسم این را هم انقلابیگری می پندارند؟ جالب این که در یک کشور، برخی افراد و محترمین به خود اجازه می دهند که به رای خود عمل کنند و با تفسیر به رای سخنان بزرگان و استفاده از جایگاه خود، رأی خود را بر نظر دیگران غالب کنند . نتیجه این رفتار – با هر نیت و اخلاص – هم که باشد برای کشور بسیار زیان بار خواهد بود. سود هم البته دارد این رفتار ها که یک جا به حساب همان دشمنی واریز می شود که نمی خواست و نمی خواهد که ما چهل سالگی انقلاب مان را ببینیم. مراقب باشیم که با تندروی و رفتار وحدت شکن، لبخند رضایت را بر لبان که می نشانیم. دوست به شادی برمی خیزد در رفتار ما یا دشمن به شادی و قهقهه می نشیند و به راحتی زحمت را هم بر دوش خود ما می گذارد. بگذریم در عید انقلاب باید از شیرین کامی ها گفت اما این شقشقیه تلخ را بگذارید به حساب شیرین کامی سلامت رفتار سیاسی که با تمسک به وحدت ما رقم خواهد خورد. آن شیرینی ماندگار می ارزد که گاهی برای بیداری شربت تلخ در کام بریزیم….

 

 

ضرورت خودسازی برای ادامه راه

امروز خراسان جنوبی – دانش

از خودمان شروع کردیم برای انقلاب. امام، از خودش شروع کرد و در زمانه ای که زمانِ او نبود و در میان مردانی که مردانِ او نبودند، خود را ساخت و چون این محقق شد، به ساختنِ یارانی همت گماشت که بتوانند بار سنگین انقلاب را به دوش بکشند. کسانی که حتی مرگ هم آنان را از پا نیندازد بلکه با شهادتِ خود، به موتور محرکه نهضت، شتابی بیشتر بخشند. چنین هم شد. آیت ا… غفاری، آیت ا… سعیدی و…. با شهادت خود، نهضت بیداری بخش امام را شعائی بلند دادند و “دامن پرورده های خمینی”، هرکدام خود به علمی برای قیام تبدیل شدند که از گوشه به گوشه این دیار قد می کشیدند. طاغوت به حبس و حصر و تبعید و مرگ شان می کشید اما باز سر برمی داشتند به مبارزه. زبان می گشودند به گفتن و این گفتن ها و گفتن ها و گفتن ها بود که اول دیده ها را گشود و بعد زبان ها را و بعد تر دست ها را و یک دفعه، طاغوت چشم گشود و کشور را در اختیار یاران روح ا… دید. او کسانی را پرورده بود و این نگاه را هم به جامعه منتقل کرده بود که چنانکه آیت ا… صفائی حائری در صفحه ۲۳ کتاب “نامه های بلوغ” می نویسد، به درستی دریابند که ” تمام باخت ما از این‏جاست که خودمان را به حساب نمى ‏آوریم! فقط حساب مى ‏کنیم چه به‏ دست آورده ‏ایم و نمى ‏بینیم چه از دست داده ‏ایم. ” این درس، باعث شد که به خود مان نگاه کنیم و این نگاه ما را به فهمی تازه از انسان و مأموریت های زمینی اش رساند. به این که باید عادت های پیشین و مشی تسلیم شدن در برابر شرایط را بر هم زنیم چه همان طور که استاد در جای دیگر می فرماید: ” در بینش اسلامی، رسولان تاریخ، برای شروع انقلاب خویش، از انسان و دگرگون کردن او مایه می‌گرفتند؛ چون مادام که انسان دگرگون نشده بود، هر دگرگونی دیگر، گرفتار همان فسادهایی می‌شد که از آن فرار کرده بود.” انقلاب هم نتیجه همین نگاه بود. این درست که بسیاری را دگرگون کرد اما یاران اصلی انقلاب اول به انقلاب در خویش و دگرگونی در نگاه خود رسیده بودند و صحنه میدانی انقلاب، عرصه عینی تحولات درونی شان بود. موفقیت های انقلاب هم دقیقا به همان اندازه ای است که “خودساختگان” در مصدر امور باشند و ناکامی ها هم درست از جایی آغاز می شود که “خودناساختگان” بر کرسی قدرت می نشینند و میدان را عرصه خودنمایی خویش می کنند. روشن است که حاصل کار آنان چه خواهد بود. “ذات نایافته از هستی بخش” قطعا نمی تواند “هستی بخش”شود. برای ادامه موفقیت انقلاب باز باید به خودسازی پرداخت. باید به مکتب تربیتی امام بازگشت. باید به امیری برخویش برسیم بعد به ارکان حکومت راه یابیم. اگر این شد، خواهیم توانست سربازی شایسته برای جمهوری اسلامی و بنده خوبی برای خدا و یاور خوبی برای مردم باشیم. یادمان باشد که انقلاب، نتیجه نهضت افراد خودساخته و از خویش گذشته ای بود که تحول و نوخواهی را روزی ما کرد. برای ادامه راه هم ما باید در مکتب خودسازی، به قامتی رشید برسیم تا شاهد رشد فضیلت های انسانی در جامعه باشیم.
ان شاءا… چنین بادا….

 

 

چرا این قدر بی قراریم ما ؟

امروز خراسان جنوبی – دانش

این همه استرس که در وجود مان می نشیند و رشته های سلامت را می جوید از چیست؟ چرا این قدر نا آرام و ناامید هستیم؟ چرا افسردگی همزاد لحظه ها و همذات افکارمان شده است؟ عجیب است با این که خیلی مواقع، برخوردار از مواهب و نعمت هاییم و دارنده امکانات آسایشی اما آرامش، بسان کیمیاست که کمتر بدان دست می یابیم. مثل کسی می شویم که در کوچه تاریک، گرفتار شده است و اوهام هم ترس را در جانش می ریزد. سرگردانیم در میانه امروز و فرداهایی که در راه است. راستی چرا؟ این همه بی قراری نتیجه چیست؟ چرا در کنار ما دیگران هستند که هر چه ما بی تابیم آنان تاب آورند. هرچه ما بی قراریم آنان در قرار و آرامش اند. هرچه ما نگرانیم، آنان آسوده خیالند. هرچه ما سرگشته امروز و فرداییم، آنان امروز و فردا را در اختیار دارند. کاش ما جماعت بی قرار درمی یافتیم رازِ آرامش قیمتی آنان را. من پی این راز، در زندگی بزرگان، بسیار خوانده ام و در کلام شان به شاگردی، حروف را آموخته ام و این بار از کلام مردی با شما سخن می کنم که اهل معرفت بود. به اندازه عالمان و دانشمندان درس نخوانده بود، از راه خیاطی امرار معاش می کرد، اما نوری در دل داشت که در کلامش هم جریان می یافت. رجب علی نکوگویان را می گویم. همو که با عنوان “شیخ رجب علی خیاط” شناخته می شود. می گویند او پر از قرار و آرامش بود. آنقدر که این سکینه، به چشم بی قراران هم می آمد. می گویند یک روز از او درباره راز قرار و سکینه اش پرسیدند و این که؛ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمی؟
ﮔﻔت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ سال ها ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نمی خورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ می بیند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نمی دهد، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
دانستم ﮐﻪ نیکی ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نمی شود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ می گردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبی ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ۵ اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ می کنم. بله، راز همین است و یادآوری آن به خویشتن، مصداق کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم که در حقیقت، بهترین دعوت و درس آموزترین شیوه است. ما هم اگر نه این که بدانیم، که می دانیم اما اگر “ایمان” بیاوریم که روزی ما در سفره دیگران و در دست و پای سایرین، گم نمی شود، چنین بی قرار به دست آوردن لقمه ای ، دست در گلوی دیگران نمی کردیم و سفره دومی را به باد نمی کشیدیم و در برابر افرادی که صاحب قدرت و صاحب روزی می دانستیم، کمر، دوتا نمی کردیم اما ما چون راه را گم کرده ایم، در بیراهه ها گرفتار سنگلاخ می شویم و گذر از راهی چنین، هول و هراس را همزاد لحظه هامان می کند. در این باره باز هم صحبت خواهیم کرد….

 

 

 آرامش، سهم کسانی است که کار می کنند!

امروز خراسان جنوبی – / دانش

بی قراری، بیماری امروزی نیست اما شیوع وحشتناک آن، نتیجه ای است که امروزه با سبک زندگی مان به آن گرفتار شده ایم. اضطراب از لحظه هامان برمی خیزد و ریشه های سلامت ما را “می جود” چنان که موش، به جان ریشه ها می افتد!. دیروز در این باره، آغاز سخن کردیم که راهی باید جست برای برون رفت از این”ابرچالش” والا سلامتی ما را خواهد بلعید. سلامتی که قربانی شود، اندیشه و تدبیر هم، از مدار خارج می شود. این هم که اتفاق افتاد، نه فقط امروز که فرداهامان هم زخم برخواهد داشت. دیروز، چند خط هم خواندیم از چرایی فوران آرامش در شخصیت هایی چون شیخ رجب علی خیاط، خواندیم که او خود گفته بود؛ دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نمی خورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! خب، ما هم اگر به این باور برسیم نه تنها مانع دیگران نخواهیم شد بلکه به هم کمک هم خواهیم کرد چه می دانیم او جای مرا تنگ نمی کند بلکه می تواند گاهی، دست ما را هم بگیرد. این باور اگر در ذهن ما به بار بنشیند، جایی برای نگرانی نخواهد ماند که با استرس به فرداها نگاه کنیم. ما رزقی مقدر داریم آن هم نه در دست مردمان بلکه در ید قدرت خالق حکیم و مهربانی که روزی یک حشره را در میان سنگ ها هم فراموش نمی کند. پس با باورداشت نگاه هماره خدای علیم، بصیر و خبیر، به تکلیف خویش که برخاستن است، همت می کنیم و برکت، آن چیزی است که او بر ذمه خویش دارد. حیف است که وقتی کودک به مهر و توجه مادر ، آرام است و می داند که مادر از او فراموش نمی کند، ما به خدای مهربان تر از مادر، نگاهی غیر این داشته باشیم. خدا ما را فراموش نمی کند، مطمئن باشیم و روزی خود را از او بخواهیم نه به زبان بلکه به عمل. به این که کاری حلال پیدا کنیم و برای رسیدن به روزی حلال، راه ها را بپیماییم تا به مقصد برسیم. اگر در زندگی افراد پر استرس هم دقت کنیم می بینیم که گمشده آن ها باور به حقیقت رزاقیت خداست و در مرحله بعد، سکون و رکودی که بر زندگی شان حاکم است. زبان شان به نق زدن باز است اما دست شان به کار کردن، باز نیست که اگر بود، گرهی بسته نمی ماند. در کلام نورانی پیامبر خدا نیز برای این جد و جهد، هندسه ای روشن تعریف شده است؛ کسی که برای اداره زندگی خانواده اش تلاش می کند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند. یعنی خداوند، اجر مجاهد راه خویش را برای کسی می نویسد که اهل تلاش برای خانواده باشد. این را هم فقط برای مردان تکلیف نمی داند بلکه فرض را برای زن و مرد نوشته است و پیغامش را حضرت رسول(ص)، در حدیثی دیگر چنین می فرماید که؛ به دنبال روزی حلال رفتن، بر هر مرد و زن مسلمان واجب{لازم} است. در سپهر اندیشه دینی، کسی حق ندارد مقیم کوی تن پروری و تنبلی شود. کار و کار و کار، راهی است که همه باید بپیمایند. در جامعه ای هم که کار و تلاش، مشق هر روز مردمانش باشد، استرس و بی قراری، جایی نخواهد داشت که کار خود بزرگ ترین تفریح و فرح آور ترین عمل برای انسان است. پس روزی خود را فقط در ید قدرت الهی ببینیم و همان طور که خود فرموده است به تلاش برخیزیم آن وقت نتیجه اش هم گرمای خانه و رونق سفره ما خواهد بود و هم آبادانی دیارمان. این نگاه اگر در دیده ها بنشیند برای همه بهتر است….

 

 

 

 گرگ ها را بکُشید!

امروز خراسان جنوبی – دانش

کام ما را با شهادت به شهد رسانده اند. ما شیرین کامان شهادتیم و در این باور به یقین رسیده ایم پس نه تنها از شهادت نمی ترسیم که در زلال جاری خون های پاک، ترس و هراس ، می شوییم و رزم جامه شجاعت می پوشیم. این را دنیا بارها در شکوه برخاستنِ ما از هر فاجعه دیده است.
دیده است که ما نمی شکنیم بلکه می شکنیم کمر آنکه شکستن ما را می خواهد. این در جای خود، اما ؛ به هر بیان که بخوانیم و در هر بیانیه که ببینیم، این جنایت است. جنایتی که لحظه به لحظه اش با خیانت هم درآمیخته است. باید جنایت کار باشی تا بمب به زندگی جوانان و چشم و چراغ زندگی مردم بزنی و باید به ملک و میهن خیانت رواداری تا حافظان امنیت و پاسداران حدود و ثغور ملی را بر سفره مرگ بنشانی. این دو خوی کثیف را در کنار سومین خصلت شیطانی ابد بنشانی که با عنوان تروریسم مورد لعن و نفرین همه مردم دنیاست. این مثلث پلید را چونان شقاوتِ در اوج، در ماجرای تروریستی اتوبوس پاسداران و مدافعان مظلوم وطن می بینیم و به هزار زبان به نفرین و لعن، محکوم می کنیم همه آنانی را که به هر نحو در این فاجعه شریکند. گروهک تروریستی خود را “جیش العدل” خوانده و به “لشکر ظلم” بدل شده، نه همه مجرمانِ مستحقِ مجازات، که سرپنجه های جنایتکارانی هستند که با ظاهر و کلام زیبا، به کار فریب افکار عمومی مشغولند. کیست که از پس چهره سفاک ترور و تکفیر، چنگال به خون نشسته استکبار و صهیونیزم و وهابیسم را نبیند؟
کیست که بوی گند نفاق سلیل خوردگان از ملت، شامه اش را نیازارد؟ بوی دل آزاری که از حرف به حرفِ نشسته در فضای مجازی در برخی کانال های شیطانی برمی خیزد و شامه اهل حق و حقیقت را بیش از همیشه می آزارد. آنانی که به نام مردم، دشنه در پهلوی ملت می نشانند. کانال هایی پر از هوس شیطان که قلم را به نام بردن از آن نمی آلاییم اما هستند و هر روز در لجن زار خودساخته و خود خاسته فرو می روند و در تراز منافقین قابل تعریف اند والا کدام ایرانی است در جهان که از پر پر شدن جوانان سر زمینش، به شادمانی خبر بنویسد؟ دشمن هم در دشمنی، حد، نگه می دارد برای شادمانی در ماجراهایی چنین اما اینان به بیماری افتاده اند از فرط شادی این جنایت. غافل از اینند انگار که خون مظلوم را خداوند خویش به ضمانت برخاسته است و سخت انتقام می کشد از سفاکان چه بمب در دست داشته باشند و چه در مرزی آن سوتر، کلمه به جنایت بنویسند. بگذریم که فردا از اینان نخواهد گذشت خدا و تاریخ این ملک اما به صریح ترین کلمات، مسئولان را باید گفت که؛ باید با فعال سازی همه ظرفیت های سیاسی، دیپلماتیک و تنبیهی، این جنایت را پاسخی پشیمان کننده بدهند. باید دستِ انتقام الهی شوند برای احقاق حق خون های به مظلومیت بر زمین ریخته . در این راه نه تنها هیچ کوتاهی پذیرفته نیست بلکه باید دست اقتدار را تا جایی که می شود بلند کرد و بر گونه ستمکاران فرود آورد که ملت، سخت تشنه شنیدن خبر تنبیه این جنایت کاران است.

 

 

 

 

زنگویی zangoei@birjandtoday.ir

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*