سرمقاله: گاه باید رفت…!!!

امروز خراسان جنوبی – محمد راعی فرد mohammadraeifard@yahoo.com / غبطه می‌خورم به سی سال تلاش در کلاس های درسی که اینک از آن دور افتاده‌ام، غبطه می‌خورم که چرا و چگونه نتوانستم آنی باشم که باید باشم، غبطه می‌خورم که چگونه نتوانستم نسل هایی را بپرورانم که در این شرایط سخت منافع ملی را بفهمند نه منافع شخصی را!!
صادقانه اعتراف می‌کنم که در تربیت نسل‌هایی که از من گذشتند کوتاهی کردم چون حاکمان هم برای من کوتاهی کردند، اعتراف می‌کنم که شاگردانم را که بعدترها نماینده و وکیل و پزشک وراننده و پاکبان و بنا و بیکار شدند را نتوانستم به خوبی تربیت کنم تا بدانند که با مردمشان چه باید بکنند و چگونه راه بگشایندبرای بهروزی، اعتراف می‌کنم که شاگردانم که ۲۹۰ نماینده این ملت در مجلس شدند را به نان و نوایی رساندم تا حقوقی مکفی و امکاناتی رؤیایی کسب کنند اما همان ۲۹۰ نفر نتوانستند برای معلمین شان جایگاهی درخور، سامان دهند!!
اعتراف می‌کنم که عملکرد من اصلی خطرناک به نام ریا را در کشورم استوار کرد تا محملی شود برای فرصت طلبانی که نه مردم را قبول داشتند و نه انقلاب را!!
اعتراف می‌کنم که قضات دست پرورده من نتوانستند عدالت را در گوشه‌های خانه‌های تنگ و تاریک میلیون‌ها فقیر و زیر خط فقر بنشانند!!
اعتراف می‌کنم که مدیرانی را پروراندم که از واقعیات جامعه و مردم شان فرسنگ‌ها فاصله داشتند و نتوانستم آنها را بر علیه بیماری های مسری و خطرناک کیش شخصیت و سلامت نفس و عدالت خواهی واکسینه کنم…!!
اینک نیز اعتراف می‌کنم که به خیال بهتر شدن اوضاع جامعه و کشورم قلم در دست گرفتم که در بدترین شرایط فشار و درفش و تهمت ها کاری کنم برای مردم ام، اما پس از سالها دریافتم که بیهوده تلاش کردم که راه باز کنم برای آنانی که همیشه بدهکار بالا دستی‌هایشان هستند، اعتراف می‌کنم که خویش را گول زدم تا خیال کنم قلم و تفکر در کشورم جایگاهی دارد در عرش، اما اینک دریافتم که جایگاهش بر فرش است…!!
خیال کردم که تندنویسی در عریان کردن معضلات اجتماعی یعنی آزادی قلم و اندیشه، خیال کردم که قیمت قلم من و همکارانی چون من حداقل به اندازه کرامت مان است و دیدم که باز اشتباه رفتم راههای رفته شده را…!!
اینک زمان آن رسیده که باید بروم، قلم را بشویم و بیندازمش در پستوی تنهایی، دل که شکست قلم هم ترک برمیدارد و می شکند، دائم باید بهراسی در انتخاب کلمات که به تریش قبای هیچکسی برنخورد، بهتر است فاتحه‌ای بخوانم بر قلم و نویسنده اش که بسیار تلاش کرد که صداقت در گفتار و نوشتار داشته باشد، بگذار که صحنه آماده قلم هایی باشد که خنثی می‌نویسد و دایم نصیحت می‌کند و آیه میاورد و روایت، کسی هم به او کاری ندارد و نیازی به سانسور و قیچی و تغییر ماهوی کلمات هم ندارد…
گاه باید رفت …گاه باید رفت…

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*