حوادث

معاون سیاسی، امنیتی دادستان مرکز خراسان رضوی گفت: سه عضو یک باند فروش سلاح در مشهد دستگیر شدند.

قاضی حسن حیدری، چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: با دریافت اخباری مبنی بر خرید و فروش سلاح در مشهد موضوع با دستور قضایی در دستور کار سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره کل اطلاعات استان قرار گرفت.
وی بیان کرد: با ردزنی های انجام شده ۳ نفر از اعضای این باند دستگیر شدند و از مخفیگاه آنها ۵۴ قبضه سلاح شکاری غیرمجاز، ۸ قبضه کلت جنگی، ۷۰۰ کپسول سلاح های گازی غیرمجاز، تعداد زیادی افشانه، شوکر و باتوم های فلزی کشف و ضبط شد.
قاضی حیدری با بیان اینکه این افراد سلاح ها را از غرب کشور برای فروش به مشهد وارد می کردند، افزود: تحقیقات بیشتر برای شناسایی عاملان اصلی این باند ادامه دارد.

 

 

کد خبر: ۸۱۵۴۳۳
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۷ – ۰۸:۱۳ ۱۱ July 2018
رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات همدان گفت: ۲ همدانی با حضور در سایت قمار و شرط بندی، یک میلیارد و ۳۰۰ میلیون ریال از دارایی خود را باختند.

به گزارش ایرنا، سرهنگ فیروز سرخوش نهاد بیان کرد: برخی از افراد با سوء استفاده از بستر فضای مجازی اقدام به راه اندازی سایت های شرط بندی و قمار می کنند.

وی با بیان اینکه در این سایت ها اغلب بر روی نتیجه رقابت های ورزشی شرط بندی می شود، گفت: با توجه به قرار گرفتن در بازی های جام جهانی تنور اینگونه شرط بندی ها داغ تر است.

رئیس پلیس فتا همدان اضافه کرد: این افراد بیشتر در صدد به دام انداختن جوانان و نوجوانان با ترغیب آنها به کسب پول های بادآورده و هنگفت و یک شبه پولدار شدن هستند.

سرهنگ سرخوش نهاد ادامه داد: بسیاری از افرادی که در دام این سایت ها می افتند ابتدا بر این باورند که پس از چند شرط بندی و کسب درآمد کافی براحتی از این سایت خارج می شوند در حالیکه از اعتیادآور بودن قُمار آگاهی ندارند.

وی گفت: مدیران این سایت ها ابتدا از قربانیان درخواست وجه کرده سپس به آنها اجازه پیش بینی نتایج بازی را می دهند.

رئیس پلیس فتا استان همدان عنوان کرد: افراد سودجو برای جذب مشتری، به صورت صوری افرادی را به عنوان برنده اعلام می کنند.

سرهنگ سرخوش نهاد اضافه کرد: بیشتر مالباختگان پس از باخت تمام دارایی خود به یاد پلیس فتا می افتند در حالیکه باید پیش از گرفتار شدن در دام این افراد، توصیه های پلیسی را جدی بگیرند.

وی ادامه داد: یکی شاکیان پرونده شرط بندی، ۸۰۰ میلیون ریال از دارایی خود را از دست داده است و طبق بررسی های صورت گرفته یک صراف برای گردش مالی اقدام به راه اندازی سایت قمار کرده و پس از واریز شدن وجوه به حساب وی، متواری می شود.

رییس فتا همدان اضافه کرد: همچنین شهروند دیگری ۵۰۰ میلیون ریال از دارایی خود را در این سایت شرط بندی از دست داد.

سرهنگ سرخوش نهاد تاکید کرد: با توجه به جعلی و غیر قانونی بودن این سایت ها هیچگونه اطمینانی از بازگشت وجوه واریزی به حساب های اعلام شده نیست.

وی افزود: افرادی که در دام این سایت ها گرفتار می شوند علاوه بر خود، خانواده هایشان را نیز درگیر مشکلات می کنند چراکه بیشتر این افراد این وجوه را از خانواده به بهانه انجام کاری دریافت می کنند.

 

 

 

 

 

کد خبر: ۸۱۵۴۹۲
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۷ – ۱۱:۲۵ ۱۱ July 2018

رئیس پلیس آگاهی استان البرز از دستگیری قاتل مرد دامدار و انهدام باند موبایل قاپی در کرج خبر داد.

به گزارش جام‌جم، سرهنگ جواد صفایی در جمع خبرنگاران درباره کشف راز قتل مرد دامدار گفت: سحرگاه ششم تیر امسال قتل مردی در یک دامداری در نظر آباد به پلیس گزارش شد. ماموران پلیس آگاهی با حضور در محل جنایت دریافتند مقتول ساعت ۴ صبح با خودروی شخصی وارد دامداری شده و در حال تعویض لباس کار بوده که با شلیک گلوله به قتل رسیده است.

گلوله از فاصله‌ای نزدیک به قلب این مرد اصابت کرده و او را از پای درآورده بود. امدادگران اورژانس هم پس از حضور در محل قتل اعلام کردند که بر اثر شدت جراحات، مرد ۴۵ ساله در دم جان باخته است.

وی افزود: تحقیقات از کارگران مقتول نشان داد، قاتل نقاب به صورت زده و کلاه بر سر گذاشته بود و پس از جنایت از محل فرار کرد. با توجه به حساسیت پرونده تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی البرز و نظرآباد روی این پرونده اقدامات پلیسی را انجام دادند و توانستند هویت قاتل را شناسایی کنند.

رئیس پلیس آگاهی استان البرز با اشاره به عملیات دستگیری متهم گفت: قاتل پس از این جنایت به شهرستان گرمسار رفته و در آنجا مخفی شده بود که ماموران پس از ۷۲ساعت تعقیب و مراقبت او را چهاردهم تیر دستگیر کردند. متهم پس از انتقال به پلیس آگاهی به این قتل اعتراف کرد و گفت: از طریق یکی از آشنایانم با مقتول آشنا شده و تصمیم به سرقت از او گرفتم. روز حادثه در کمین نشستم تا وارد دامداری شد. به صورتم نقاب زد و وارد دامداری شدم. مرد ۴۵ ساله در حال عوض کردن لباس‌هایش بود که به او شلیک کردم. قصد سرقت داشتم که کارگرهایش سر رسیدند و بدون این‌که موفق به سرقت شوم، از محل فرار کردم.

صفایی از شهروندان خواست برای پیشگیری و ایجاد امنیت، نسبت به نصب دوربین‌های مداربسته در محل کار خود اقدام کنند.

 

کد خبر: ۸۱۵۴۹۱
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۷ – ۱۱:۱۷ ۱۱ July 2018

تاکسی از شیب بزرگراه بالا می‌رفت و نسیم ملایم و گرم تابستانی از پنجره خودرو صورتم را می‌نواخت. حالا بعد از سال‌ها تحمل بیماری افسردگی و بستری شدن در بیمارستان، روزهای خوب سلامتی را حس می‌کردم. دکترها اما می‌گفتند باید تا مدت زیادی داروهای اعصاب و ضد افسردگی مصرف کنم ولی دیگر توهمات و فشارهای عصبی گذشته را نداشتم. چند وقتی بود که قرص هایم را نیز کنار گذاشته بودم. تمام فکرم پیش جشن عروسی بود که در پیش داشتیم.تنها دو روز مانده بود تا به فرشته رؤیاهایم برسم. بعد از مدت‌ها، احساس سرخوشی و شادابی می‌کردم.

به گزارش ایران، وقتی می‌دیدم مادرم که پا به پای من در رنج و بیماری ام شریک و همدم بود؛ با چه شور و شوقی بساط عروسی‌ام را مهیا می‌کرد؛ همه چیز قشنگ به نظر می‌آمد. دو نفر جوانی که کنار من نشسته بودند مدام به پشت سر و اطراف نگاه می‌کردند و خیلی نگران بودند. به یاد روزهای سخت بیماری خودم افتادم که دائم فکر می‌کردم کسی در تعقیبم هست و مدام در توهم و فشارهای عصبی بودم. با خود گفتم شاید اینها هم مثل من بیمار باشند. راننده تاکسی بسرعت از آخرین ثانیه‌های چراغ سبز استفاده کرد و از چهارراه رد شد.

دقایقی بعد خودروی گشت انتظامی آژیرکشان به ما نزدیک شد و به راننده دستور توقف داد. دو مأمور قوی هیکل با اسلحه به سمت تاکسی آمدند و با صدای بلند از ما خواستند پیاده شویم. یکی از آن دو جوانی که کنار من بود در هنگام پیاده شدن پا به فرار گذاشت و مأمور دیگر بدنبالش دوید. همان‌طور که پیاده می‌شدم دیدم که جوان فراری در یک لحظه با پشت پای مأمور به زمین خورد و بلافاصله دستبند به دستانش قفل شد. من گیج و مات به صحنه‌هایی که مثل فیلم‌های سینمایی بود ناباورانه نگاه می‌کردم.

مأمور دیگر با داد و فریاد ما را از خودرو بیرون کشید ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گفت و اصلاً چرا ما را پیاده کردند. دست‌های‌مان را بالا گرفته بودیم. همان مأمور از ما خواست دست‌های‌مان را روی خودرو بگذاریم. رفتار و لحن تند مأمور پلیس باعث شد در یک لحظه کنترلم را از دست بدهم. برگشتم و روبه روی مأمور ایستادم. با عصبانیت بر سرش فریاد زدم به چه حقی من را می‌زنی؟ اما همین کافی بود تا بر دست من هم دستبند بزنند. سه نفر ما را دست بسته سوار خودرو کرده و به کلانتری بردند. اصلاً نمی‌دانستم چه شده و چرا با ما چنین می‌کنند. به سالن کلانتری که وارد شدم دیگر تحملم را از دست دادم و شروع کردم به داد و فریاد. مرا به بازداشتگاه موقت کلانتری بردند. بدنم می‌لرزید و از عصبانیت شدید دست‌ها و سرم را به دیوار می‌کوبیدم.چند ساعتی در بازداشتگاه با بی‌قراری سپری شد. یکی از سربازان کلانتری برایم قدری آب آورد.

به آرامی گفت: خماری اومده به سراغت؟ برایش توضیح دادم که اشتباهی مرا گرفته‌اند. او لبخند تلخی زد و سری تکان داد. از او خواهش کردم تلفن همراهم را برای چند دقیقه در اختیارم بگذارد تا به خانواده‌ام اطلاع دهم. وقتی شماره خانه را گرفتم پدرم تلفن را برداشت با صدای لرزانی به پدرم گفتم در کلانتری هستم و زود بیاید. طولی نکشید که پدر وبرادرم خودشان را به کلانتری رساندند. افسر بخش مرا برای ملاقات نزد پدر و برادرم برد. پدرم با چشمانی اشک بار به من گفت: پسرم چه بلایی سر خودت و ما آوردی تو فقط دو روز دیگر به عروسی ات مانده حالا ما چه باید بکنیم. برادرم کوروش از من خواست ماجرا را برایش توضیح دهم.

به او گفتم: من هیچ کاری نکردم ولی نمی‌دانم چرا بازداشت شده ام. از من پرسید که با آن دو جوان چطور آشنا شدم. گفتم: من تا به حال آنها را ندیدم و اتفاقی در تاکسی کنارهم قرار گرفته بودیم. کوروش برایم توضیح داد که آن دو نفر مواد فروش هستند و مأمورها در تعقیب‌شان بودند و به همین خاطر دستگیرشان کردند و شک دارند که من هم با آنها همدست باشم. علاوه برآن به جرم مقاومت و توهین به مأمور دولت بازداشت شده ام.

در آخر به من گفت: مگر دکتر نگفته بود که قرص هایت را باید ادامه دهی چرا بدون دستور پزشک قرص هایت را قطع کردی؟ شاید اگر قرص هایت را خورده بودی عصبانی نمی‌شدی و می‌توانستیم خیلی راحت تر آزادت کنیم ولی حالا جرمت سنگین‌تر شده. ساختمان دو طبقه کلانتری دور سرم چرخید و تمام آرزوهایم مانند حبابی بالای سرم پرواز می‌کرد. کوروش برادرم که تازه داشت فارغ‌التحصیل رشته حقوق می‌شد دست مرا گرفت و به گوشه ای دورتر از پدر برد. با لحن تلخ و آمرانه ای گفت: اوضاع خیلی بده، هر چی میگم باید خوب گوش کنی وگرنه حالا حالاها باید اینجا بمونی. با التماس از او خواستم هرکاری بگوید انجام می‌دهم؛ فقط کاری کند تا آزاد شوم. او به آرامی از من خواست که دیگربه هیچ وجه با مأمورها درگیر نشوم و اگر سؤال کردند بگویم من هیچ ارتباطی با آن دو جوان خلافکار نداشتم و تا به حال هم هیچ موادی مصرف نکردم. در آخر به من قول داد تمام تلاشش را بکند تا بی‌گناهی ام را به رئیس کلانتری ثابت کند. مرا به اتاق بازداشتی‌ها بردند. سیاهی شب پرده انداخته بود که کوروش باز به ملاقاتم آمد.

با رئیس کلانتری صحبت کرده بود با وجودی که برای رئیس کلانتری بی‌گناهی‌ام محرز شده بود ولی به خاطر اینکه پرونده تشکیل شده بود و آمار پرونده‌ها قبل از ظهر به دادسرا ارسال می‌شد؛ دیگر کار از کار گذشته بود.

اگر زودتر به خانواده‌ام اطلاع می‌دادم و آنها تا قبل از ظهر می‌رسیدند و پرونده‌ام به دادسرا منتقل نمی‌شد در همان مراحل اولیه می‌توانستیم با یک تعهد ساده و گرفتن رضایت از مأمورانی که ناخودآگاه به آنها توهین کرده بودم؛ مسأله فیصله پیدا می‌کرد. شب را بناچار در کلانتری گذراندم. اول صبح من و آن دو جوان را با خودروی کلانتری به دادسرا بردند. پدر و برادرم هم به‌دنبال ما آمدند. وقتی در مقابل قاضی قرار گرفتم پاهایم می‌لرزید و توان صحبت نداشتم.

با تحقیقات قبلی، جرم مواد فروشی آن دو نفر محرز شده بود. قاضی رو کرد به من و پرسید: تو تا به حال سابقه کیفری نداشته ای چرا با مأمورها درگیر شدی؟ در همین لحظه پدرم وارد اتاق قاضی شد. او به زحمت توانسته بود خود را به آنجا برساند. با لحن خواهشی به قاضی توضیح داد: پسرم بیمار است و به خاطر اینکه چند روز قرص‌هایش را کنار گذاشته دچار عصبانیت شده و بدون قصد مرتکب اشتباه و توهین به مأمورها شده، مدارک پزشکی‌اش هم موجود است ولی حالا پشیمان است. به خاطر شرایط حساسی که دارد؛ دو روز دیگر عروسی اش است و تقاضای بخشش و رأفت داریم.

قاضی، پدرم را برانداز کرد و گفت: یک هفته مهلت می‌دهم تا مراسم عروسی پسرت را برگزار کنید ولی باید سند بگذارید. بعد از آن باید پسرتان به بازداشتگاه برود. محکومیتش ۲ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق است ولی چون سابقه ندارد مشمول تخفیف شده و باید ۲ ماه حبس بکشد.حالا از آن واقعه یک ماه می‌گذرد و یک ماه دیگر آزاد می‌شوم. همسرم ندا منتظر برگشتنم است. هر چند اتفاق تلخی بود ولی میله‌های زندان درسی دیگر به من آموخت اینکه زود عصبانی نشوم و واکنش نشان ندهم.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*