فردگرایی؛ خصیصه ای برای افزایش طلاق و کاهش ازدواج خود دوست داشتن، مانعی برای ازدواج

از بودن در کنار انسان ها، از حضور نشانه های حیات و زندگی در خانه شان احساس بدی دارند. ترجیح می دهند در مسیر زندگی راه هایی را طی کنند که فقط به خودشان ختم می شود و از قرار گرفتن شخصی دیگر کنارشان در این مسیر فراری هستند و آزرده خاطر می شوند.
زندگی مجردی

انسان موجود اجتماعی است. از زمان پیدایش و شکل گیری اجتماعات بشری، آدم ها در تکاپو برای برقراری ارتباط و گفتگو با همدیگر بوده اند. به هر میزان که رابطه و عُلقه عاطفی بین دو فرد بیشتر می شود جدایی بین آنها دشوار تر خواهد بود. خانواده مهمترین گروه اجتماعی است که میزان ارتباط گیری اعضا بویژه همسران در آن بالاست  از این رو بیشترین وابستگی و صمیمیت بین آنها شکل می گیرد.

ضرب المثل ” اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده” نشان از همان علاقه به تشکیل خانواده و ارتباط عاطفی داشتن با یک همراه در زندگی است. کسی که تمام ساعت های حضور خود را باید با او تقسیم کرد و در همه عرصه های مختلف زندگی با او گام برداشت. اما کارکرد این ضرب المثل کمتر شده است چرا که اگر یک جوان تنها را ببینیم که بر درختی تکیه زده است و به او بگوییم عاشق شده و در فکر ازدواج است از ریشه آن  را نه تنها تکذیب  بلکه نصیحت می کند که هیچ گاه مرتکب تشکیل خانواده و ازدواج نشوید.

در روند زندگی جدید که از آن به نام زندگی مدرن یاد می شود، فردیت و فردگرایی در همه زمینه های مختلف تبلیغ , مظاهر در خود فرو رفتن و ارجحیت خود بر دیگران نیز به وفور دیده می شود. یکی از ساده ترین نشانه های آن در مهمانی و مراسم هایی است که دیگر حرف ها و گفتگوها مخاطب یا مخاطبینی ندارد و افراد  تمایل دارند تا اتمام مراسم در رسانه خود( تلفن همراه) مشغول به بازی، گفتگو با مخاطبین مجازی، به روز رسانی نرم افزارها و ادیت کردن عکس و … باشند و کمتر سر صحبت با دیگران را باز کنند. همچنین دیگر رسانه ها چون تلویزیون، سینما، تئاتر، موسیقی و… نیز در اشکال مختلف زندگی مجردی و فردی را همراه با آزادی و لذت بیشتر و ازدواج کردن را آغا مشکلات و سختی هایی که پایانی ندارد به نمایش گذاشته است که این فردگرایی، در خود بودن و تنها برای خود بودن را بیشتر در بین جوانان و اجتماع دامن می زند.

خودم برای خودم

بزرگترین منادی فردگرایی در مغرب زمین را جان استوارت میل(۱۸۷۲-۱۸۰۶)، فیلسوف و اقتصاددان نامدار انگلیسی می‌دانند. این فردگرای طراز اول، معتقد بود که افراد انسانی، هنگامی که گرد هم می‌آیند، به ماده تازه‌ای مبدل نمی‌شوند؛ تا صورت جدیدی بر آن افاضه گردد و چیزی نوین، به نام جامعه، که آثار مخصوص داشته باشد، از آن پدید آید. فردیتدر نیمه‌های قرن ۱۹ به وجود آمد؛ که در آن فرد، فراتر از نقشی که در گروه دارد، یکه انگاشته می‌شود. اهمیت او “برای خود” است. کسی که نمی‌توان به جای او کس دیگری را قرار داد.[۱]

البته باید بین فردگرایی و خودگرایی (egoism) که خودخواهی یا خودپرستی هم گفته می شود، تفاوت قائل شد. خودگرایی اخلاقی که آمیزه ای از خودگرایی روانی و خودگرایی عقلانی است و در برابر نوع دوستی (از گونه بنی آدم اعضای یک پیکرند…) قرار می گیرد و بر این باور است که کشش انسانی بر اساس نفع شخصی است؛ مستقل از این که کنش فرد بر منافع و رفاه دیگران اثر مثبت، منفی و یا خنثی داشته باشد. فردگرایی اما با هدف و انگیزه دفاع از منافع افراد در برابر ساختارهای جمعی، اعم از نهادهای قدرت و یا گروه های اجتماعی است. با نگاه فردگرایانه، منافع فرد نباید قربانی جمع و جامعه شود و ازدواج کردن که مسئولیت هایی را برای فرد به ارمغان می آورد در تضاد با منافع شخصی و به نوعی بیگاری از فرد محسوب می شود.

ویژگی افراد فردگرا:
در خود بودن خصیصه ای که امروز در بن بسیاری از جوانان در حال گسترش و تبلیغ است. در پی رضایت و رسیدن به آنچه فرد می خواهد محور تمام زندگی می شود و دیگران در این صحنه رنگ می بازند.
افرادی که فرد گرا هستند عموما،
هویت شان، فردی است که غالبا بر اساس تلاش های خود فرد این هویت بدست می آید.
مبنای توضیح رفتارهای اجتماعی فرد عمدتا نگرش‌های شخصی است تا هنجارها و نقش‌های اجتماعی؛
اهداف شخصی و گروهی، غالبا هماهنگی ندارند و در این صورت؛ اولویت با اهداف شخصی است؛
مردم به گونه ای اجتماعی می‌شوند، که به سازمان‌ها و نهادها و اشخاص وابستگی هیجانی پیدا نمی‌کنند؛
بیشتر بر ابتکار و پیشرفت فردی تاکید می‌شود و رهبری در آنها یک آرمان است؛[۲] روابط، غیر صمیمی نیست؛ اما ظاهری بوده و بستگی به تبادلات اجتماعی و قراردادها دارد؛
تعداد درون‌گروه‌ها بسیار، ارتباطات گاه‌گاهی و درگیری عاطفی کم است. این افراد بدین جهت که علاقه و عاطفه شدید را عاملی برای کاهش توجه به خود و از بین برنده برخی از منافع خود می دانند، محبت و عشق در وجودشان را می کشند تا به خودشان آسیبی نرسد.
اگرخانواده‌ ای شکل بگیرد کوچک و جمعیت ایستا(ساکن) است.[۳]

دیگرانی که در واقعیت وجود ندارند

بر اساس خصیصه های و ویژگی های اخلاقی، ترجیح این افراد بیشتر به زندگی مجردی تا خانوادگی و جمعی است. زندگی مشترک یک باری از مسئولیت و وظایف را به همراه دارد که با توجه به روحیه آنها قابل جمع پذیری نیست. برای خود بودن و برای خود زندگی کردن در نقطه مقابل تشکیل خانواده قرار می گیرد.
خود دوست داشته امروز، دریک یک چهارچوب و زندگی بودن  را بر ضد منافع و علایق خود می بیند. صبح تا شب کارکردن برای یک خانواده و کسی به نام همسر و و فرزند را ظلم بزرگ در حق خود می دانند. چرا باید درگیر افرادی بشوند که اگر در قبال آنها کم کاری صورت گیرد مورد عتاب و سرزنش قرار بگیرند. زندگی اش تنها رسیدن به اهداف رفاه طلبی خودش است. تا حدی کار می کند که بتوانند نیازهایش را برآورده سازد و به همان حد که به اهداف شخصی اش رسیده باشد اکتفا می کند و در این مسیر به اندازه ای که لازم است به دیگران علاقه نشان می دهد.

فردیت گرایی احساس عاطفی و علاقه را از شخص می گیرد و اجازه  تعلق خاطر و حس داشتن یک نفر به عنوان شریک زندگی را در فرد از بین می برد. دوست داشتن و برای این دوست داشتن هزینه کردن در این منظر بی اهمیت قلمداد می شود. از این رو فرد بیشتر درگیر زندگی مجردی خود و تفریحاتش است و به تشکیل خانواده نه تنها فکر نمی کند بلکه آن را مانع پیشرفت در این مسیر از زندگی اش نیز به حساب می آورد.

بسیاری از زندگی های زناشویی در نتیجه رشد این افکار خود محوری در فرد از هم پاشیده می شود. جایی که زن و مرد جز خود به همسر توجهی نمی کنند و خانه حکم یک خوابگاه شبانه را پیدا کرده است. هر کسی در صدد رسیدن به اهداف شخصی و رسیدگی به امور خود است و حتی گاها صرف شام و ناهار به صورت انفرادی و مجزا انجام می شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*