کلاهبرداری میلیاردی شوهر جوان از بیوه ثروتمند

کد خبر: ۷۹۶۳۶۶
تاریخ انتشار: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ – ۰۸:۵۶ ۰۶ May 2018

زنی که از همسر مرحومش املاک زیادی به ارث برده بود، با تعیین مهریه سنگین به مردی که ۱۲ سال از خودش کوچکتر بود «بله» گفت. او تصور می‌کرد در ازدواج دوم، سرنوشت تلخ گذشته‌اش تغییر خواهد کرد، اما با زندانی شدن مرد رؤیاهایش، پی به راز بزرگی برد.

به گزارش ایران، در شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده، زنی میانسال، تنها نشسته و منتظر بود تا به پرونده‌اش رسیدگی شود. قاضی «غلامحسین گل آور» مشغول مطالعه پرونده قطور «مطالبه مهریه» بود. او بعد از سکوتی کوتاه، سرش را بلند کرد و گفت: «خانمِ سپیده…؛ همسرتان از زندان درخواست اعسار در مورد پرداخت مهریه کرده، یعنی اعلام کرده توانایی پرداخت مهریه ۱۰۰۰ سکه‌ای شما را ندارد. نظرتان را بیان کنید.»

سپیده تلخندی زد و جواب داد: «اگر قبول می‌کرد تعجب می‌کردم. از آدمی که با حقه و دروغ وارد زندگی‌ام شده و تا روز دستگیری وانمود می‌کرده که دوستم دارد، چنین خواسته‌ای دور از ذهن نبود.»

زن میانسال همانطور که جای خالی حلقه را در انگشتش لمس می‌کرد گفت:« ۲۰ سال پیش همسر اولم به خاطر یک بیماری لاعلاج فوت کرد و من را با یک دختر نوجوان تنها گذاشت. ما پیش از آن زندگی خوبی داشتیم، همسرم مهندس بود و بعد ازمرگش بیش از ۱۵ ملک، زمین و ویلا برایمان به ارث گذاشت. همان روزها خواستگاران زیادی داشتم، اما تصمیم گرفتم دخترم را بزرگ کنم تا فرد موفقی در زندگی‌اش شود تا اینکه بعد از ۱۰ سال برای تحصیل به خارج رفت و من تنها شدم.

در این مدت با ورزش، مسافرت و شرکت در کارهای خیریه سرم را گرم می‌کردم تا اینکه در یک میهمانی با «متین» آشنا شدم. او مرا به یک میهمانی دیگر دعوت کرد و بتدریج با هم معاشرت بیشتری پیدا کردیم. او مردی چرب‌زبان بود که در هر دیداری برایم هدیه‌های مختلفی می‌گرفت. ماشین خارجی سوار می‌شد و لباس‌های گرانقیمت می‌پوشید. در دیدارهایمان گفته بود از همسرش جدا شده و فرزندشان را هم به او سپرده است. بالاخره یک روز از من درخواست ازدواج کرد که قبول نکردم. چراکه ۱۲ سال از من کوچکتر بود و من که ده‌ها خواستگار را رد کرده بودم، نمی‌توانستم چنین ریسکی کنم.

بنابراین راضی شدم مدتی عقد موقت داشته باشیم تا در آینده شناخت بیشتری از هم پیدا کنیم. سه سال از این ماجرا گذشت و هرکدام در خانه خودمان زندگی می‌کردیم و هفته‌ای یکی دو روز را با هم می‌گذراندیم تا اینکه یک روز گفت؛ پدر و مادرش دختری برایش در نظر گرفته‌اند.

سپس اصرار کرد به صورت رسمی با هم عقد کنیم و حتی گفت مهریه سنگینی برایم در نظر می‌گیرد. من هم به این نتیجه رسیده بودم که بهتر است در سفرهای فامیلی با همسرم حضور داشته باشم و به این ترتیب جشن مختصری گرفتیم به‌طور رسمی به عقد دائم‌اش درآمدم. بعد هم در خانه من واقع در خیابان فرشته زندگی مشترکمان را شروع کردیم…»

همان موقع قاضی حرف زن را قطع کرد و گفت:«چه شد که از هم جدا شدید؟ چون طبق مدارک موجود ۳ سال پیش حکم طلاق شما صادر شده است…»سپیده آهی کشید و گفت:«حس یک زن هیچ وقت به او دروغ نمی‌گوید. من هم دائم احساس می‌کردم این مرد رفتار مرموزی دارد. روزهای اول آشنایی تصور می‌کردم چون وضع مالی‌اش خوب است به طمع دارایی به سراغم نیامده و خودم را دوست دارد. اما بعد از عقد به بهانه اداره کارخانه برادرش گاهی یکی – دو شب بیشتر به خانه نمی‌آمد. حتی در سفرهای خارجی هم همراهی‌ام نمی‌کرد. تا اینکه در یکی از مسافرت‌ها که به دیدن دخترم رفته بودم، خبردار شدم متین به جرم کلاهبرداری ۴۰۰ میلیارد تومانی از دیگران دستگیر شده است. وقتی به ایران برگشتم به سراغ اسناد املاکم رفتم تا با گرو گذاشتن آنها همسرم را آزاد کنم. اما همانجا فهمیدم که تمامی املاکم در رهن بانک است.

متأسفانه متین به خاطر دسترسی به اسناد و مدارک آنها را به عنوان وثیقه به رهن بانک سپرده و وام گرفته بود. تمامی، طلاها، پول‌ها و قالیچه‌ها را هم برادرش از آپارتمان ما برده بود. بنابراین ناچار شدم علیه او شکایت کنم. در حالی که او به خاطر کلاهبرداری بزرگش به حبس ابد محکوم شده است.

با گذشت از ۷۰۰ سکه مهریه‌ام بالاخره موفق شدم طلاق غیابی بگیرم. اما همچنان درگیر پرونده‌های متعدد املاکم در دادگاه‌های دیگر هستم. نه می‌توانم آنها را بفروشم و نه پولی برایم مانده که خرج کنم. تنها دلخوشی‌ام مهریه‌ام بود که آن هم اینطور شده…»

قاضی پس از نوشتن مطالبی در پرونده از زن میانسال خواست تا زیر ورقه را امضا کند. سپس توصیه کرد در صورت امکان مدارکی از دارایی و اموال موجود همسر سابقش را به دادگاه ارائه دهد تا زودتر به مهریه‌اش دست پیدا کند. سپیده از روی صندلی بلند شد و پای برگه را امضا کرد و به سمت در رفت تا از دادگاه خارج شود. اما در آستانه در ایستاد و گفت:« یادم رفت بگویم که بعد از عقدمان به جز من با چند زن دیگر هم ارتباط داشته و به بهانه حضور در کارخانه به سراغ آنها می‌رفت. البته بعد از دستگیری‌اش از این موضوع خبردار شدم. آنوقت بود که فهمیدم احساس بد من از کجا آب می‌خورد!»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*