روایت یک روز تلاش گمنامان عرصه سلامت غذایی؛ روز حــادثه

امروز خراسان جنوبی محمودآبادی mahmoodabadi@birjandtoday.ir
«کار تمام شده بود، به دلیل حجم بالای دام های منطقه و البته کمبود نیروی شدید، تمام تلاشم را می کردم که هیچ دامداری از قلم نیفتد، واکسن تب برفکی گاوی برلیانت را هنوز به طور کامل وارد غضله گاو نکرده بودم که گاو با یک لگد مرا به سمتی پرت کرد، همانطور که واکسن در دستم بود سعی کردم تعادلم را حفظ کنم اما زمین خوردم و سرنگ وارد زانویم، شد در آن زمان متوجه نشدم که مقداری از محتویات سرنگ در زانویم تزریق شده است».
او جزو مدافعان سلامت مردم محسوب می شود، اما عنوان مدافع را به او نداده اند، با تمام قوا از رخنه بیوتروریسم جلوگیری می کند اما او را سرباز نمی نامند، مراقب جان و مال مردم است اما به او درجه نمی دهند، با کوچکترین خطای او ممکن است جان صدها هزار انسان به خطر بیافتد اما او را مربح نمی شمارند. او سربازی بی نام و نشان و مدافعی بی عنوان است، او کارمند دامپزشکی است.
گاهی هزار شب می رود و می آید و ما آسوده سر بر بالین می گذاریم. فقط به این دلیل که نعمت امنیت را زیر همان متکایمان لمس می کنیم. به طور حتم لمس یک نعمت به دلیل افشای نبود آن در جامعه های دیگر است، یعنی از نداشته های دیگران متوجه داشته های خود می شویم. جالب است بدانیم این امنیت تنها به شلیک گلوله ختم نمی شود دنیا امروز دچار چنان تحولاتی شده که بدخواهان شبانه روز در تلاشند از هر طریقی جامعه بشری را دچار طغیان کنند. یکی از این طغیان ها همان اخباری است که هر از چند گاهی درباره هجوم یک بیماری در گوشه ای از جهان گوشمان را کر می کند، بیماری و ویروس هایی که جامعه بشری در مهارش گاهی انگشت به دهان و بی دفاع می ماند.
اپیدمی آنفلوانزای مرغی فقط یک نمونه کوچک از آن همه بیماری است که گاه گاهی لرزه بر اندام مان می اندازد که مبادا این بیماری به شهر و دیارمان برسد، چون این طغیان هم مانند همان بمباران های شیمیایی زن یا مرد جوان یا پیر و یا بچه نمی شناسد، وقتی حمله می کند ناعادلانه ترین اتفاق ها رخ می دهد.
تب کریمه کنگو، ویروس مرس، کیست هیداتید، تب مالت و . . . انواع بیماری هایی که نسل بشر حتی در بروز برخی از آن ها دخالت داشته تا بتواند دارای سلاح بیوتروریستی خطرناکی مانند باکتری سیاه زخم باشد.
اما باید دید تقویت کدام بنیه می تواند ما را در برابر این همه حمله محافظت کند، یا تلاش شبانه روزی چه گروه و نظامی می تواند امنیت سلامت را با این طغیان بیماریها پایدار نماید؟
پاسخ همه این ها فقط در یک نام نهفته است : «دامپزشکی»، نهادی است که تمام توانش را می گذارد تا امنیت غذایی و حتی امنیت در برابر بیوتروریسم را برای ما به ارمغان آورد.
استان خراسان جنوبی طی ۴ سال گذشته به لحاظ شیوع بیماری های واگیر بین انسان و دام پاکترین استان بوده است، آن هم با شرایط بسیار حساس مرزی و البته خشکسالی هایی که توان و قوای جسمی دام ها را نیز تهدید می کند. بنابر این باید نتیجه این پاکی را تنها در یک عنصر خلاصه کرد. همت فوق العاده دامپزشکان استان، دامپزشکانی که شبانه روز تا کورترین نقطه مرز پیش می روند تا نکند دامی بدون واکسینه شدن معبری شود برای ورود بیماری به استان آنهم با کمترین نیروی کاری و صد البته کمترین حقوق و مزایا. پس نابه جا نیست نام این ابر مردان را قهرمان بگذاریم.
با وجود ضربه گاو به کارم ادامه دادم
«محسن کافی» یکی از کارکنان دامپزشکی خراسان  جنوبی است که در هنگام انجام کار دچار حادثه شده است. گفته هایش درباره روز حادثه خواندنی است. «منطقه سه قلعه جمعیت دامی بالایی دارد. روستای دوحصاران از توابع بخش آیسک آخرین جایی بود که کار می کردیم، با یکی از همکاران از صبح زود عازم روستاهای منطقه شدیم و تا قبل از آن روستا ۱۷۰ گاو را واکسینه کرده بودیم، به دلیل اهمیت واکسینه شدن همه دام ها اگر دامدار دام هایش را از داخل سالن خارج کرده باشد از او خواسته می  شود آن ها را دوباره برگرداند در برخی موارد این خواسته برای دامداران زحمت درست می کند، با این حال ما کارمان را چه دام آزاد باشد چه در مکان نگهداری انجام می دهیم.
در داخل یکی از اصطبل ها واکسن تب برفکی برلیانت را مانند همیشه آماده کردم و یکی از گاوها را برای تزریق در داخل اصطبل جای دادم، سرسوزن این نوع واکسن به دلیل غلظت و نوع آن بلند است، واکسن را هنوز به طور کامل وارد غضله گاو نکرده بودم که گاو با یک لگد مرا به سمتی پرت کرد، همانطور که واکسن در دستم بود سعی کردم تعادلم را حفظ کنم اما زمین خوردم و سرنگ وارد زانویم شد، در آن زمان متوجه نشدم که مقداری از محتویات سرنگ در زانویم تزریق شده، هوای گرم تیرماه و دغدغه واکسینه شدن همه دام ها مرا از فکر که هر چه زودتر خود را به یک مرکز درمانی برسانم دور کرد البته فقط وجود یک درد خفیف مرا واداشت که اول واکسیناسیون را در آن دامداری تمام کنم. حتی با همکارم به روستای دیگری هم رفتیم و ۲۰ رأس دیگر را واکسینه کردم، از زمان حادثه حدود یک ساعت گذشته بود که به پایگاه برگشتیم، کم کم در زانویم درد را حس می کردم این درد این قدر ناگهانی شروع شد که دیگر نمی  توانستم از پله های پایگاه بالا بروم، دچار افت فشار و از شدت درد بی هوش شدم» همکاران این دامپزشک پرتلاش او را به بیمارستان سرایان می رسانند. نمی خواهیم دقت پزشک در برخورد با این نوع مشکل را زیر سوال ببریم اما به طور حتم دقت بیشتر سرعت درمان را بالاتر می برد چرا که در هنگام مراجعه محسن کافی با دردی که از ضربه واکسن به زانواش وارد شده کار فراتر از یک آمپول کزار و قرص استامینوفن بوده است !!! به هر حال محسن کافی را مرخص می  کنند و البته از او می خواهند اگر دوباره دچار آن حالت شد خود را به یک مرکز درمانی برساند.
به شهادت دوستان و همکاران این کارمند توان رانندگی و راه رفتن از محسن کافی در اثر فرورفتن سرنگ در زانواش گرفته شده بود . همکاران به او کمک می کنند تا به منزلش برسد. «کافی» شب را به صبح نرسانده از شدت درد می خواهد او را دوباره به یک مرکز درمانی برسانند.
او ادامه ماجرا را این طور توضیح می دهد:«مرا به درمانگاه سه قلعه رساندند دکتری که در درمانگاه بود با معاینه دقیق پا احتمال داد محتویات واکسن در زانو تخلیه شده باشد به همین دلیل مرا به بیمارستان فردوس اعزام کرد، به دلیل نبود آمبولانس ، همکارانم مرا با ماشین به بیمارستان فردوس رساندند. آنجا با انجام آزمایش خون و نمونه  برداری بدون بی هوشی از داخل زانو مشخص شد که واکسن به داخل زانو تزریق شده است، با بررسی های بیشتر بعد از ظهر همان روز یعنی ۲۸ ساعت بعد از تزریق به اتاق عمل رفتم، کل زانو باز شدو شست و شو و اقدامات درمانی انجام شد، دکتر گفت اگر دیرتر آمده بودی باید پا را از همان قسمت تزریق قطع می کردیم. بعد از آن نحیف و ضعیف شدم کلی دارو مصرف کردم و کلی نکات ایمنی که باید رعایت شود، با جلسات فراوان فیزیوتراپی توانستم دوباره بدون عصا راه بروم اما بعد از گذشت ۳ ماه از حادثه هنوز تحت درمانم.»
۵۵ روز استراحت که حساب نشد
پزشک در زمان ترخیص محسن کافی ۵۵ روز برایش استراحت در نظر می گیرد که لازم و واجب بوده است، اما پست سه قلعه مشکل دارد کمبود نیرو و نبودن این کارمند باعث می شود دامداران برای تهیه واکسن و یا موارد دیگر فاصله زیادی را تا شهرستان بروند، سازمان به دلیل کمبود نیرو نمی  تواند در آن جا نیروی دیگری مستقر کند. چاره چیست ؟ تعدادی از برنامه های واکسیناسیون به تعویق می افتد و هر روز همکاران دیگر باهم در تماس هستند که با این کمبود نیرو چطور و چگونه جای محسن کافی را در سیستم پر کنند؟
تمام دغدغه های محسن برای این که کارها به موقع و واکسیناسیون دقیق و مرتب باشد تا مبادا بیماری در منطقه شیوع پیدا کند او را وا  میدارد که بعد از یک ماه با وجود ۵۵ روز استراحت پزشکی دوباره سرکارش حاضر شود!!!
«دامپزشکان از جانشان مایه می گذارند، شبانه روز در دورترین نقاط مرزی تلاش می کنند تا مبادا بیماری  ها بتوانند به حالت طغیان درآیند اما در کوچکترین بخش وقتی مقایسه می کنیم حتی در ردیف پزشک  ها برای دامپزشکان سازمان مستقلی در نظر گرفته نشده است این در حالی است که حجم کار ما بسیار زیاد است و به مراتب از نظر مالی باید در تامین اعتبارات و واکسن و دارو قوی تر عمل شود».در هر پست ۲ نیرو باید مستقر باشد و با وجود جمعیت بالای دامی سه قلعه کمی به شهرستان سرایان و آیسک نگاه ویژه تری داشته باشند. او قدر دان همکارانی است که با تمام مشغله تلاش می  کنند بدون هیچ چشم داشتی همکارشان تنها نماند حتی شده از فواصل دور به کمک یکدیگر می آیند فقط با این هدف که جمعیت دامی شهرستان تحت حفاظتشان دچار طغیان هیچ بیماری نشود. به راستی که عملکرد این قهرمانان بی نشان مصداق همان آتش به اختیار است. آنهایی که به لحاظ حقوقی حداقل در این استان توانسته اند همچون دیوار قلعه ای از ورود هر گونه بیماری حاد بین انسان و دام جلوگیری کنند. کم لطفی است اگر دامپزشکان را سربازان بی سنگر و مدافعان بی عنوان ننامیم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*