یادداشت امروز / ازکاخ به کوخ نتوان دل سوزاند…!!

وقتی وجدانت نم کشید، وقتی کفگیر باغ و ماشین های گران نرخ ات به ته دیگ شعارهایت خورد، وقتی از جویبارهای عطرآگین و انگبین رانت و رابطه به همبستری با قدرت تن دردادی، وقتی خوف برتو مستولی شد که توان ورودت به ناکجا آبادهای شهر و دیارت از تو سلب شد، وقتی ریزه خوار و عمله ظلم شدی و ترازوی عدالت به نفع ات سنگینی کرد، وقتی قدرت فکر و اندیشه ات درجا زد و فقط در خیابانی یکطرفه تردد کردی، وقتی… شک نکن که در حال سقوطی، درحال استحاله، در حال جان کندن، در حال غرق در باتلاق فراموشخانه ای به بلندای انسانیت…
مگر می شود نسوزی و تاول نزنی و بچشی هرم داغ و سوزان آنانی که اینک درحال سوختن و ساختن اند، مگر می شود بر شاسی بلندی آهنین و گرانقیمت لم دهی و درد آشنا باشی؟ مگر می شود در سرپناهی چند صدمتری با جکوزی و استخر و لعبتکان باربی گونه روزگار بگذرانی و از خانواری سرمازده در زیر طاقی پلاستیکی کف به دهان آوری؟ مگر می شود ضایعات غذاییت در یک روز بشود قوت یک هفته خانواری که سیری را نمی شناسد بنام آنان یقه بدرانی، مگر می شود…
شعارها چون کوهی بر گرده مردم نگون بخت هوار می شوند ورای آورندگان شورایی های شهر و روستا و شورایی های مجلس اسلامی و ریاستهای جمهورها وقس علیهذا فقط از صخره های لب تیز مردم بالا می روند و برعرش قدرت نعره می زنند، عرشی که تاریخ بشریت ثابت کرده نهایت اش فرش است… برای نماینده شدن همیشه یک چیز فراموش می شود،….مردم !!!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*